Samstag, Juni 23, 2007

هم میهن فاشیست، شرق بخوان و "اصلاح طلب" باش!


هم میهن فاشیست،
شرق بخوان
و "اصلاح طلب" باش!



"گريه ‌آور است
كه شخصيتي در سطح خاتمي
مجبور شود تكذيبيه بفرستد
كه من با زنان دست نداده‌ام"!

هم میهن
شنبه 2 تير 1386 - 23 ژوئن 2007
http://www.ham-mihan.org/Released/86-04-02/345.htm

Freitag, Juni 22, 2007

دموکراسی، انتخابات و نقش "پویشگران"، جمعه گردی های انتخابات نسبتاً آزاد


دموکراسی، انتخابات و
بویشگران جمعه گردی های " گ و . " با نیوز انتخابات نسبتاً آزاد آينده

"آيا جالب نيست که اکنون در ايران، از افراد داخل حاکميت گرفته تا آنها که از دايرهء آن کنار نهاده شده اند، می شنويم که از پيدايش امکان « انتخابات نسبتاً آزاد آينده» سخن می گويند؟
می بينيد که بحث داغ است و گسترهء عقيده وسيع؛ و تفاوت «مقاله نويسی ه
فتگی» با نوشتن کتابی دربارهء يک مبحث فراخ دامن هم در همين تکه تکه سخن گفتن است؛ مثل نوشتن داستان دنباله داری که شرح بيشتر حال و کار و سرنوشت شخصيت هايش هميشه به «هفتهء بعد» موکول می شود"!

حاج آقا اسماعيل نوری بو یشگران یا " .گو." با نیوز علا
آدينه ۱ تير ۱٣٨۶ - ۲۲ ژوئن ۲۰۰۷
http://news.gooya.eu/society/archives/060627.php
..............................

" در میان گروه شمشیربازانی که برای مسابقات بین المللی شمشیربازی به گرجستان رفته بودند خانم مهدیه منتظران مدال طلای این رشته را به خانه برده و در واقع به آیت الله و حجت الاسلام هاگفته است: آقايان! ما شمشیر کشی هم بلدیم، اما نه برای جنگ." !

حاج خانوم "شگوه" میر "سادگی" بو یشگران
آدينه ۱ تير ۱٣٨۶ - ۲۲ ژوئن ۲۰۰۷
http://www.puyeshgaraan.com/Qalamro/Az%20Negaah-Word/Aznegaah-Word-062207.htm
..................

دارالترجمه زبان یاجوج و ماجوج :
آيا جالب نيست که آیت الله ها و حجت الاسلام ها و حاج آقاها
از پيدايش " انتخابات نسبتاً آزاد آينده " سخن می گويند،
مثل نوشتن داستان دنباله دار؟


Donnerstag, Juni 21, 2007

خطر جدی است، بجنبید خامنه‌ای جون


خطر جدی است، آقای خامنه‌ای جون

برای نظر دادن وارد لالاترین شوید
اگه دربالاتررین ثبت‌نام نکردید،
بجنبید ثبت‌نام کنید

بالاتررین لالاترین
http://balatarin.info/permlink/2007/6/19/1075794


Sonntag, Juni 17, 2007

سخن پراکنی های "پاسارگادی" (!) و «کارآگاهانه» حاج خانومهای لا اله ال لا ییک

سخن پراکنی های
"پاسارگادی" (!) و «کارآگاهانه»
حاج خانومهای لا اله ال لا ییک

ً در مراسم خاکسپاری و ختم ها در ايران رسم نبوده و نيست که زن ها بروند و سخنرانی کنند؛ به خصوص اگر که اين مراسم جنبه ای عمومی هم داشته باشند. اما خانم شيرين عبادی اين سنت را شکسته و در مراسم خاکسپاری دکتر پرويز ورجاوند سخنرانی کرده اند. ... گفته می شود که در برنامه ريزی خاکسپاری قرار نبوده که خانم عبادی صحبت کنند و اين اقدام ابتکار خود خانم عبادی بوده است" !


حاج خانوم شکوه میر سادگی
با مسئولیت نامحدود شرکت سهامی بویشگرانگو "." یا نیوز ا.ن لاین
بيست و پنجم خرداد 1386 / پانزدهم جون 2007
http://www.puyeshgaraan.com/Qalamro/Az%20Negaah-Word/Aznegaah-Word-061507.htm
...................

شما،
برای مظنه زدن حرف های من، به منبع مراجعه نياز ندارید

بايد دقت کنيد تا ببينيد
که من از کنار هم نهادن يک مشت بديهيات چه نتايج «کارآگاهانه» ای گرفته ام.


جمعه گردی های حاج آقا اسماعيل
نوری گوز- یا - نیوز علا
جمعه شب 21 بهمن 1385
http://news.gooya.com/society/archives/057174.php

Samstag, Juni 16, 2007

ان – ته- خوابات بالا ته رین ا.ن. لاین با جایزه


تمرین سیاسی/عبادی/ حقوقی
شرکت کردن "اجماعی"
در
ان – ته- خوابات
بالا ته رین ا.ن. لاین با جایزه

راه اندازی وب سایتی با نام گوزآنلاین چه به منظور یک شوخی ساده باشد و چه مبارزه هجوگونه با گروه روزآنلاین باشد و یا هر دلیل دیگری که پشت آن باشد از آن کارهائی است که بر اساس راه و روش اصولی بنا نشده و بر اساس قوانین موجود «حریم خصوصی افراد» در اروپا و کانادا و امریکا و ... قابل تعقیب حقوقی از طرف تمام کسانی است که نام و عکس آنها در صفحات این وب سایت مورد استفاده واقع شده است." !
برای نظر دادن وارد شوید یا اگر ثبت‌نام نکردید، ثبت‌نام کنید.

با لا تر رین
http://balatarin.info/permlink/2007/6/12/1071382

توضیح المسایل انتخوابات
برای نسل هم سنٌ و سال "خورشید خانوم" و جوانتر ها
(کوپی رایت: بانی حکومت آخوندی) :

یادتون نره که به "بالاترین" حوزه تمرینات ا.ن لاینی ان. تر نت آخوندی باهاس با پای چپ وارد بشین. بعد از انجام ان - ته - خوابات و انداختن رای به صندوق رای، مستحب است که با پای راست بیاین بیرون.
البته بعید نیس که اولاغایی که در "بالاترین حوزه ا.ن لاینی ان. تر نت آخوندی و ره " میچرند، به شوما تجاوزکنند ( یا وادارتان کنند به بالعکس و چه و چه).
اگه بلدین، الاغای اون کاره رو از خر شیطون بیارین پایین و ببرین به یه شهر دیگه و بفروشین ، فیها!
اگه بلد نیستین
مراجعه بفرمایین به "توضیح المسایل " امام راحل ره بالاترین ونحتا نی ترین ". وز" های "کشور" رفسنجونی و شرکا

دارالترجمه زبان یاجوج و ماجوجهای های اروپا و کانادا و امریکا و کرات سماوی



Freitag, Juni 15, 2007

گو "." آنلاين هدف موشك پرتاب شده از سامانه دفاع موشكی لاتلند قرار گر

گو "." ان لین

هدف موشك پرتاب شده از سامانه دفاع موشكی لاتلند قرار گرفت

ooooozzz%20l.gif


بنابر گزارشات رسيده از مركز فرماندهي " سامانه هاي دفاع موشكي لاتلند " ، نيمه شب گذشته سايت "گ...ز آنلاين" بهمراه حسين درخشان در طي يه رشته عمليات پيچيده رهگيري ، با موفقيت تحت شناسايي رادار اين سامانه ها قرار گرفتن و پشتبندش هم يه موشك به سمت اونها پرتاب شد كه زرتي خورد وسط هدف !

ژنرال دكتر عباس پارتيزان ، فرمانده كل نيروهاي مسلح لاتلند در اين مورد ميفرماين كه :
وجدانا الان منطقه بدجوري خر تو خر هستش و اصلا معلوم نيست كه كي با كي سرشاخ شده و از اين صوبتها ! همه دارن خشتك همديگه رو ميشكن روي سر هم ، ولي در هرصورت اين وسط ما بنابر صلاحديد خودمون به سمت هركي كه يه نمه مشكوك به بيمرامي (!) و فرصت طلبي (!) بزنه ، موشك پرتاب ميكنيم ...

ايشون در ادامه صوبتهاشون اضافه كردن كه : ما در خلال يه تاكتيك " لاتي استراتژيك" ، يه سري از اين موشكها رو روي يه منطقه ديگه اي تنظيم كرده بوديم ولي در حقيقت كاربرد عملياتي اونها رو در يه منطقه ديگه به نمايش گذاشتيم !!!

از طرف مسئول روابط عمومي ستاد مشترك لاتها
دكتر ايرج گلي

-----------------------------

توضيح ضروري 1 : خدمت بعضي از مخاطبين محترم تريبون لاتلند بايس عرض كنيم كه گرفتن بعضي از قضاياي مطرح شده در اين تريبون ، به مطالعه كردن چند تا وبلاگ ديگه نياز داره و اين اين قضايا در كنار مطالب اون وبلاگها ملموس تر هستن

توضيح ضروري 2 : گو "." ان لین واقعا وجود خارجي داره و ما عكسش رو برداشتيم و يه نمه قيافه اون اسمش رو خوشگل تر و تكميل تر كرديم (!) گرفتيد چي چي شد اون رفيق رفقايي كه نميدونن قضيه چي چي هست يه موقع نيان يقه ما رو بگيرن


Latt-Land وبلاگ لاتلند

آدينه ۲۵ خرداد ۱٣٨۶ - ۱۵ ژوئن ۲۰۰۷
http://www.laatland.com/
.........................................

"حسین عزیز!

از تو ممنونم ... و قس علیهذا....معتقدم باید به تهران فکر کرد، ذهنم کاملا درگیر انتخاباتی است که بناست 278 روز دیگر در تهران برگزار شود. برایت آرزوی خوبی و شادی و پیروزی دارم"!

ابراهیم نبوی
18 خرداد 1386

حاج خانومها و حاج آقاهای لا اله ال لا ییک



منشور حقوق بشر کورش کبیر
و مشکل اصلی آرامگاه "شرافت" حاج خانومها و حاج آقاهای لا اله ال لا ییک




"چرا دموکراسی در بسياری از کشورهای جهان، و از جمله کشور ما، پا نمی گيرد؟...

مگر ايرانيان در صفوف مليونی ... در رفراندم 12 قروردين 58 جمهوری اسلامی را با رائی حداکثری برنگزيدند؟

من فکر می کنم که مشکل اصلی ما در نديدن زير بنای پيدايش تمدن مدرن غربی است که دموکراسی بر شالودهء آن ساخته می شود."

اسماعيل نوری علا

حاج آقا اسماعيل گو "." یا نیوز نور ی اعلی
جمعه گردی گو "." یا نیوز ی
جمعه 25 خرداد ۱٣٨۶ - 15 ژوئن 2007
http://news.gooya.eu/society/archives/060409.php



" مهندس بازرگان و يارانش، پس از آنکه پی بردند بازيچه ای بيش نيستند و نقش چهرهء دلربای ديو را بازی می کنند، آنقدر شرافت داشتند که خود را کنار بکشند"!




حاج آقا اسماعيل گو "." یا نیوز نور ی اعلی اسماعيل نوری علا
جمعه گردی گو "." یا نیوز ی
جمعه شب ۲۹ دی ۱٣٨۵ - ۱۹ ژانويه ۲۰۰۷
http://news.gooya.com/society/archives/056634.php


"دنیای امروز به شکلی در آمده است که برای یک ایرانی تقریبا غیر ممکن است که بتواند راهی پیدا کند که هم منافع شخصی‌اش را تامین کند و هم مسوولیت‌های اخلاقی‌اش را"!

حسین درخشان / رادیو زمانه

يكشنبه 13 خرداد 1386 - -3 ژوئن 2007
http://www.radiozamaneh.org/radiocity/2007/06/post_200.html


Freitag, Juni 08, 2007

دگرديسی جمعه گردی های اسماعيل گو"." یا نیوز کرم ابريشم علا نور

". يدمان" دگرديسی های

اسماعيل گو"." یا نیوز کرم ابريشم علا نوری


اسماعيل نوری علا
"کرم ابريشم را ديده ايد که .... مشغول ساختن پيله ای به دور خويش و پنهان شدن از چشم ها می شود …
اکنون، نزديک به سی سال است که نسل من از خود می پرسد «چرا چنين شد؟»
من، بعنوان يک نويسندهء معتقد به سکولاريسم، اين بحث را در همين جا رها می کنم تا در فرصتی ديگر به توضيح زوايای ديگر اين «گفتمان» پرداخته و، اگر ممکن شد، عقيدهء خود را نيز در مورد آن بيان کنم"

آرشيو "آثار" حاج اقا اسماعيل
گو"." یا نیوز پو یشگران نوری بو.یشگران اعلا
۱٨ خرداد ۱٣٨۶ - ٨ ژوئن ۲۰۰۷
http://news.gooya.eu/society/archives/060236.php


" بازگوئی تدفين يک شاعر در ۴۱ سال پيش...
مانده
بودم که در اين «آغاز ديگر» از کجا بايد براه افتاد. عبارت «آغاز ديگر» مرا به ياد «تولد ديگر» فروغ فرخزاد انداخت. زمينهء ذهنی هم البته وجود داشت...

بعد از ظهری در تابستان ۱۳۴۴ بود. با خسرو گلسرخی و احمد رضا و فروغ در رستوران هتل پالاس خيابان شاهرضا نشسته بوديم و چای می خوريم... يکباره، وسط حرف هامان، يک آدم درشت هيکل جاهل مسلک که با حالتی مستانه از کنار ميزمان رد می شد، چشمش به فروغ افتاد و در ميانهء راهش برگشت و با حيرتی شوخی آميخته گفت:
«به به! فروغ خانم. شما کجا اينجا کجا؟»
فروغ را نگاه کردم که سرخ شده و هيچ نمی گفت. مردک گفت: «چيه؟ سلام ما جواب نداشت؟» باز هم فروغ ساکت و معذب نشسته بود و با فنجان قهوه اش ور می رفت. گلسرخی رو به مرد کرد و گفت: «آقا، لطفاً مزاحم نشويد». و مرد خنديد و گفت: «فروغ خانوم اين جوجه چی ميگه؟ حالا ديگه جوجه باز شدی؟» که گلسرخی با کله کوبيد توی دهانش و کافه بهم خورد. احمد رضا فروغ را که گريه می کرد بيرون برد ....

فهميدم که... فروغ فرخزاد بازی را برده و انتقام نيما را از معاندانش گرفته است" !


اسماعيل نوری علا

گو"." یا نیوز
حاج آقا اسماعيل بویشگرتان
۱۱ خرداد ۱٣٨۶ - ۱ ژوئن ۲۰۰۷
http://news.gooya.eu/society/archives/060103.php



چه سکولار باشيم و چه کافر، چه بی اعتقاد و چه ضد مذهب، اين واقعيت را نمی توانيم انکار کنيم که ... اگرچه من نمی دانم که در فرداهای دور چه خواهد شد اما... اگر نيک بنگری خواهی ديد که تاريخ فرهنگ ما پر از شاعران و نويسندگان و هنرمندانی است که... قيام کرده ... و کوشيده اند ... خدای گمشده ی انسان را به او برگردانند" !

جمعه گردی های
حاج آقا اسماعيل نوری گوز- یا - نبوزعلا

اسماعيل نوری علا

گوز- یا - نبوز
دوشنبه 20 فروردين 1386 - 9 آوریل
http://news.gooya.eu/society/archives/046353.php


توسل به داروی خوش ظاهر «وحدت» را امری مربوط به اعصار خشن تاريخ ماقبل مدرن می دانم و احتراز عاقلانه از آن را رمز ورود به جهان مدرن تلقی می کنم...
جهان متمدن اما هفتاد و دو ملتی را کنار هم نشانده است و می تواند بنشاند که، با تساهل و پذيرش حقوق يکديگر، در مسير تحقق آرمان های اجتماعی معطوف به خوشبختی و رفاه و کامروائی بشر گام بر می دارند و وحدت کلمه را متعلق به دوران توحش تاريخ خود می دانند" !

جمعه گردی های
حاج آقا اسماعيل
نوری گوز- یا - نبوزعلا

اسماعيل نوری علا

جمعه شب ۱۱ اسفند ۱٣٨۵ - ۲ مارس
۲۰۰۷

http://news.gooya.eu/society/archives/057769.php



" مهندس بازرگان و يارانش، پس از آنکه پی بردند بازيچه ای بيش نيستند و نقش چهرهء دلربای ديو را بازی می کنند، آنقدر شرافت داشتند که خود را کنار بکشند"!

جمعه گردی های حاج آقا اسماعيل
نوری گوز- یا - نبوزعلا
اسماعيل نوری علا

esmail@nooriala.com
جمعه شب ۲۹ دی ۱٣٨۵ - ۱۹ ژانويه ۲۰۰۷
http://news.gooya.com/society/archives/056634.php




چرا مقالاتم ـ با آن همه اشاره ای که به تاريخ و مذهب و جغرافيا دارند
(و حق نيست که دربارهء اينگونه موضوعات گتره ای حرف زد)
فاقد زيرنويس و منابع مراجعه هستند؟

باور من اين است که شما، برای مظنه زدن حرف های من، به منبع مراجعه نياز نداريد، بلکه بيشتر به کارگيری عقل و منطق و کنجکاوی احتياج داريد. بايد دقت کنيد تا ببينيد که من از کنار هم نهادن يک مشت بديهيات چه نتايج «کارآگاهانه» ای گرفته ام. يا منطق شما اين نتايج را می پذيريد و يا تشخيص می دهد که استدلال های پشت بندشان چندان محکم نيستند و اجزاء اين ساختمان با آب دهان بهم چسبانده شده اند


جمعه گردی های حاج آقا اسماعيل
نوری گوز- یا - نبوزعلا
اسماعيل نوری علا
جمعه شب 21 بهمن 1385
http://news.gooya.com/society/archives/057174.php




Donnerstag, Juni 07, 2007

دوتا الک تریتی خارج از کشوری

دوتا الک تریتی خارج از کشوری



سید ابراهیم نبوی عزیز،

بگذار اول به تو تبریک بگویم که پس از سالها نوشتن یک طرفه حاضر شدی به خوانندگانت اجازه دهی پایین نوشته‌هایت نظر بدهند. این مساله و انرژی‌ای که تازگی‌ها برای وبلاگت می‌گذاری، برای تویی که در زمان عصر آزادگان ایمیل و اینترنت را سوسول بازی می‌دانستی و حتی با اصرار فراوان هم حاضر به درج ثابت آدرس ایمیلت در پایین ستونت نمی‌شدی، جهشی بزرگ به جلو است و شک ندارم که تو با این کار نشان دادی که یکی از پیشروترین افراد نسل خودت هستی.

مدتی است که مرتب تکرار می‌کنی که مصممی که من را بخاطر «آدم‌فروشی» از «صحنه‌ی اینترنت محو» کنی. روشت هم آنطور که خودت نوشته‌ای این است که با دوستانت تصمیم گرفته‌ای من را کاملا بایکوت کنید، به نوشته‌هایم ارجاع ندهید و اسمی از من نیاورید. خودت هم دیروز برای شاید پنجمین بار جلوی همه قول دادی که دیگر چیزی راجع به من ننویسی.

ولی واقعا چرا به این نتیجه رسیده‌ای؟ چرا بر خلاف نقل‌قول مکرر خودت از ولتر که «من جانم را می‌دهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی» می‌خواهی من را از صحنه‌ی اینترنت محو کنی و صدایم را خفه کنی؟ جه چیزی این تناقض را توجیه می‌‌کند؟

به من برچسب «آدم‌فروش» زده‌ای. صرف نظراز اینکه این جور لقب دادن به دیگران نشانه‌ی ضعف آدم در انتقاد منطقی از یک نفر است، هیچوقت درست توضیح نداده‌ای که منظورت از این کلمه چیست و با چه معیاری آن را راجع به من بکار می‌بری.

یک‌جا در وبلاگت نوشته‌ای که «رفتارهای کودکانه آدمی که می توانست یک موجود باشعور و اهل خرد باشد، منجر به زندانی شدن و ایجاد مشکل برای گروهی از بهترین آدمهای این کشور شده است.» و جایی دیگر«آدم فروش از نظر من کسی است که وقتی حکومت بدون هیچ دلیلی کسی مثل علی شاکری یا رامین جهانبگلو یا شادی صدر رو زندانی می کنه، شما حق ندارید دروغ های حکومت رو بخاطر اینکه فکر می کنید ممکنه این دروغها راست باشه تکرار کنید و جنایت رو تائید کنید یا به جنایتکار کمک کنید. »

اول اینکه لحن تحقیرآمیزت بیشتر از اینکه من را کوچک کند، به ضرر خودت است. چون نشان می‌دهد که از نشان دادن منطقی مخالفتت عاجزی و مجبوری از این کلمات تحقیرآمیز استفاده کنی چون در استدلال کم می‌آوری.

دوم اینکه، باشد، تو بردی. تو بزرگی و باشعور و اهل خرد و مخالف تو فاقد تمام این صفات. ولی اینکه رفتار من منجر به زندانی شدن کسی در ایران شده باشد را از کجا آورده‌ای؟ این یک تهمت ناجوانمردانه است و خودت هم می‌دانی که هیچ سندی برای اثبات آن نداری، ولی تکرارش می‌کنی. چرا؟ چون میخواهی با استفاده از همان روشی که در سالهای اول خاتمی در روزنامه‌های «اصلاح‌طلب» مخالفانشان را بجای نقد کردن بی‌آبرو می‌کردند، من را بی‌اعتبار کنی تا معلوم شود که فقط حق با توست.

اگر قرار بود کسی بخاطر نوشته‌های من به دردسر بیفتد تا حالا باید شیرین عبادی را صد بار در ایران اعدام کرده بودند. اتهامی که تو میزنی درست شبیه اتهام کسانی است که در سال ۷۸ تو و همکارانت را گرفتند و کتک زدند و زندانی کردند، چون آنها هم تو و روزنامه‌ات را مقصر شورش‌های خیابانی آن‌سالها می‌دانستند.

من به عنوان یک روزنامه‌نگار که وظیفه‌اش کشف و ارایه‌ی واقعیت‌ها و عریان‌کردن مناسبات شبکه‌ی قدرت است پای تمام نوشته‌هایم درباره‌ی کسانی که اسمشان را برده‌ای هستم و در فرصتی دیگر درباره‌شان مفصل‌تر توضیح خواهم داد.

ولی مثل اینکه تعریف تو از آدم‌فروشی با چیزی که ما فکر می‌‌کنیم فرق دارد. چون انگار هرکس را که واقعیت‌هایی درباره‌ی تو آشکار کند که به ضرر منافع مالی و سیاسی توست، آدم فروش می‌دانی. تو با این تعریف حتی روزنامه‌نگار هلندی ساکن تهران را هم که منتقد دخالت هلند در فضای سیاسی و رسانه‌ای ایران است (که تو از آن زندگی‌ات را می‌گذرانی) تنها به همین دلیل آدم فروش می‌دانی و مثل یک لمپن بی‌سواد تهدیدش می‌کنی. خودت دوباره بخوان (ماشالله پارگراف‌بندی هم که نمی‌کنی):

وقتی از ایران بیرون آمدم چند ماهی تند رفتم و پس از آن خودم را کنترل کردم، دیگر باید چه کنیم که شما بفهمید که ما برانداز نیستیم. حالا بدبختی ما یکی دو تا هم نیست. حالا دیگر جوان جویای نام سرگردان تورنتو و پاریس نیز ما را برانداز می خواند. از طرف دیگر به حکم مثل معروف کسی که به ما نپریده بود، کلاغ ورپریده بود، تازگی ها خواندم که توماس اربرینگ، جوانک هلندی که زمانی برای گزارش وضع ایران به تهران آمده بود و حالا برای اینکه بتواند در ایران خبرنگار بماند و وزارت اطلاعات به او گیر ندهد و از نان دانی ای که شرایط سخت کشور ما برای برخی خبرنگاران دودوزه باز اروپایی که در تهران طرفدار اصلاحاتند و در اروپا طرفدار احمدی نژاد، نیز نوشته است که من و دوستان همکار من، طرفدار براندازی هستیم. این جوانک حداقل سه سالی در تهران در میهمانی های دوستان پلاس بود و تازه فارسی یاد گرفته بود تا اینکه با خانم عکاسی ازدواج کرد و حالا شده است مکافات ما در ایران که اگر خدای ناکرده قرار است کسی از همکاران ما در داخل کشور کاری بکنند، باید مواظب باشیم توماس هم نفهمد.

و آدم فروش ها یکی دو تا نیستند

در سالهای اصلاحات دوستی داشتیم به نام توماس، جوانکی بود که فهمیده بود ایران جایی است که می شود از آن خبر گرفت و می خواست مهم ترین متخصص ایران در هلند باشد. توماس در تهران با نیوشا آشنا شد و با هم ازدواج کردند و هر دوی آنها پای ثابت مهمانی های دوستانه بچه های روزنامه نگار بودند. زمان گذشت و ما این سوی آب آمدیم و او آن سوی آب ماند، ماند و متخصص ایران شد. چنان متخصصی شد که حالا هر جا میان ایرانی ها هم در هلند بخواهیم حرفی بزنیم می گویند ولی واقعیت ایران اینجوری نیست. می گویم من خودم ایرانی هستم، پاسخ می دهند ولی توماس چیز دیگری می گوید. هفته قبل ترجمه مقاله ای از توماس اربرینگ را که در روزنامه های هلندی چاپ شده بود، می خواندم. در مورد شادی صدر نوشته بود: « در واقع مقدمات بازداشت شادی صدر دوسال و نیم پیش به گونه ای غیر عمدی توسط مجلس هلند ریخته شد.» معنی این جمله این است که اگر مجلس هلند دو سال و نیم قبل مصوبه ای برای پرداخت کمک مالی به یک شبکه تلویزیونی نداشت، دادگاه انقلاب شادی صدر را دستگیر نمی کرد. طبیعتا عامل مرگ زهرا کاظمی و قتلهای زنجیره ای هم مصوبه مجلس هلند است و لابد دستگیری هاله اسفندیاری و علی شاکری و نازی عظیما و خیلی های دیگر هم مصوبه مجلس هلند بوده است؟ به نظر شما مشکل از کجا ناشی می شود؟ جز اینکه یک خبرنگار می خواهد از ایران خبر تهیه کند و وزارت اطلاعات وی را تحت فشار قرار می دهد که اگر قرار است کارش را ادامه دهد، باید علیه مصوبه ای که برای ایجاد یک رسانه فارسی زبان در هلند چیزی بنویسد؟ این یک فرضیه نیست، این عین حقیقت است. مشکل این است که وزارت اطلاعات از طریق آدم فروش هایی که می خواهند بمانند یا برگردند علیه دیگران عمل می کنند. من هیج آدم ترسیده و بریده ای را محکوم نمی کنم، ترس حق انسان است، ولی آدم فروشی کار کثیفی است. آقای توماس اربرینگ وقتی برای من و مسعود بهنود و حسین باستانی و مهدی جامی و نیک آهنگ کوثر پرونده می سازد، و ما را برانداز و طرفدار جنگ با حکومت می داند، مسوولیت تمام عواقب آن را هم باید بپذیرد. قطعا ما می توانیم پای آدم فروش هایی از این دست که هم با وزارت ارشاد صفار هرندی لاس می زنند، هم سرشان را توی اتاق های انجمن صنفی روزنامه نگاران می کنند، هم از کمپین یک میلیون امضا خبر دارند، هم پای شان در مجلس هلند است و سیاست های وزارت خارجه ایران را به دولت هلند ابلاغ می کنند، از فضای شریف و سالم روزنامه نگاری ایران قطع کنیم.

یادت هست که فرمانده سپاه به همه‌ی روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب گفته بود زبان‌تان را می‌بریم اگر به نظام شریف اسلامی لطمه بزنید. تو الان همین حرف را داری درباره‌ی کسی که نظرش مخالف نظر توست می‌زنی. این را چطور توجیه می‌کنی؟

پس از فهمیدن معنی آدم‌فروشی از نظر تو -- که احتمالا سیمور هرش و باب وودوارد و هر روزنامه‌نگاری که به نحوی مناسبات پنهان قدرت را آشکار کرده است شامل می‌شود -- می‌رسیم به استدلال تو برای اینکه انگیزه‌ی من از این «آدم‌فروشی» چیست. این کلید ماجرا است و چیزی است که طرز فکر تو را لو می‌دهد.

گمان برده‌ای که تغییر نگاه من به دنیا بخاطر آن است که می‌خواهم به ایران برگردم و چون نمی‌خواهم به زندان بروم یا به دردسر بیفتم، دارم از الان با خایه‌مالی جمهوری اسلامی و دفاع از مواضع آن وفاداری‌ام را به وزارت اطلاعات نشان می‌دهم تا وقتی پایم به تهران رسید با من کاری نداشته باشند. این را به شکل‌های گوناگون بارها و بارها تکرار کرده‌ای.

ولی حواست نیست که با این استدلال در واقع داری عمق تفکر خودت را رو می‌کنی. با ساختن این فرضیه ناخودآگاه داری نشان می‌دهی که اگر خودت روزی بخواهی به ایران برگردی از چندی قبل شروع می‌کنی به نوشتن مطالبی که به آنها عقیده نداری تا وزارت اطلاعات را خر کنی تا اذیتت نکنند و بگذارند بروی و برگردی.

کافر همه را به کیش خویش بیند. متاسفانه باید ناامیدت کنم و بگویم که مغز من اینطوری کار نمی‌کند. من اگر از این زبل‌بازی‌های نازل کوچه و خیابانی می‌کردم الان صدتا جایزه‌ی حقوق بشر برده بودم، چهل تا خانه‌ی مفت از شهرداری تهران گرفته بودم، شصت تا عنوان دانشگاهی جلوی اسمم ردیف کرده‌بودم، با پانصد فیلسوف موبور پسرخاله شده‌بودم و...

مغز من این طوری کار نمی‌کند که اگر می‌خواهم به چیزی برسم، به خودم و اطرافیانم دروغ بگویم. در هیچ چیزی هم اینطور نبوده و نیستم. حتی در زندگی رومانتیکم که آدم‌ها خود واقعی‌شان را نشان می‌دهند.

تغییر نگاه من به دنیا در اثر سفر کردن و خواندن اتفاق افتاده است و اتفاقا یک سال بعد از اینکه در ایران بازجویی شدم. اگر یادت باشد درست بعد از سفرم به ایران در بروکسل همدیگر را در کنفرانس حزب سبز آلمان درباره‌ی ایران دیدیم و من در سخنرانی‌ام آنجا کاملا مواضعی متفاوت با امروز داشتم، بخصوص درباره‌ی مساله‌ی هسته‌ای، نقش اپوزیسیون و حمایت اروپا از رسانه‌های اپوزیسیون.

من فعلا قصد رفتن به ایران را ندارم و قرار است یک سال آینده را ادامه تحصیل دهم. ولی حتی اگر هم بخواهم پس از آن به ایران برگردم، پای همه چیزش می‌ایستم. من تعدادی از قوانین ناعادلانه‌ی جمهوری اسلامی را آگاهانه و به دلایل مشخص خودم شکسته‌ام، ولی چون مشروعیت آن را قبول دارم به حاکمیت آن بر خودم به عنوان یک شهروند تن می‌دهم و آماده‌ام که برای نقض قانون‌هایش مجازات شوم. ولی این مانع از فعالیتم برای تغییر بخشی از قوانین و رفتارهای ناعادلانه‌ی جمهوری اسلامی نیست.

من مثل بقیه نیستم که فقط هر وقت جمهوری اسلامی منافع شخصی‌ام را تامین کرد، آن را مشروع بدانم. یک فعال باصداقت سیاسی وقتی خربزه می‌خورد پای لرزش هم می‌نشیند، وگرنه صلاحیت اخلاقی‌اش را مثل تمام اپوزیسیون خارج از ایران از دست می‌دهد. من نمی‌خواهم به این روز بیفتم.

اگر حاضری از موضع حق به جانب همیشگی‌ات پایین بیایی و بجای تلاش برای محو کردن فرد مخالفت، مثل یک آدم بالغ و دور از زبان تحقیر و اتهام با او وارد یک دیالوگ شوی، می‌توانیم بحث درباره‌ی مسایل مهمتر را که ریشه‌ی اختلاف نظر من و امثال تو است ادامه دهیم.

با احترام،

حسین درخشان

وبلا گ "شوک الکتریکی حسین درخشان به ..."

پنجشنبه 17 خرداد 1386 - 7 ژوئن 2007

Mittwoch, Juni 06, 2007

برای " فهمیدن " اون راحل باید ببینیم چه می‌توانست بکند و نکرد

قبلا
در نوشته‌ای توضیح داده‌ام که
چرا خمینی را قهرمان خودم می‌دانم
برای فهمیدن ارزش خمینی
باید ببینیم او چه می‌توانست بکند و نکرد.

درخش ا.ن
چهارشنبه 16 خرداد 1386 --6 ژوئن 2007
http://i.hoder.com/archives/2007/06/070606_016090.shtml
........................


رسما اعلام می‌کنم که من گوز آن‌ لاین را نساخته‌ام ...
راستش را بخواهید
خیلی از ایده‌ اش خوشم آمد

درخش ا.ن
سه شنبه 15 خرداد 1386 --5 ژوئن 2007
http://i.hoder.com/archives/2007/06/070605_016086.shtml

Sonntag, Juni 03, 2007

آموزش مداحی برای بانوان با دف در سعادت آباد جامعه انقلابي


" از منطقه سعادت آباد تهران خبر مي رسد تعداد زيادي اعلاميه به هر يك از خانه هاي اين منطقه ريخته شده با مضمون « آموزش مداحي و دف نوازي ويژه بانوان تلفن ... » .
در يك طرف اعلاميه آمده است « جشن مولودي خواني با حضور سركار حاجيه خانم ... مديحه سرا و ذاكر اهل بيت و هيئت دف نوازي در خيريه ... برگزار مي شود".
در طرف ديگر اعلاميه اهالي محل به "مجلس جشن زنانه مديحه سرائي اهل بيت عليهم السلام و دف نوازي و با ثبت نام در كلاس مداحلي و دف نوازي" دعوت شده اند.

متاسفانه در جامعه انقلابي ما هيچ دستگاهي براي مقابله با اين انحرافات مسئوليتي ندارد و يا اگر دارد به آن عمل نمي كند." !

سپهر نیوز
شنبه 12 خرداد 1386 - 2 ژوئن
2007
- http://www.sepehrnews.ir/?p,4238


Samstag, Juni 02, 2007

مراكز انتخاب همسر


حجت الاسلام والمسلمين ابراهيم اميني، در خطبه هاي نماز جمعه با اشاره به وجود مشكلات جوانان در انتخاب همسر گفت:

مسئولان كشور بايد با اقدامات مناسب و با تشكيل مراكزي جهت انتخاب همسر جوانان را در رفع اين مشكل ياري رسانند.

کیهان بازجوی عزیز امٌ القرا

شنبه 12 خرداد 1386 -2 ژوئن 2007

http://www.kayhannews.ir/860312/14.HTM#other1406

عکس

از خبر گزاری نانا زولا

Freitag, Juni 01, 2007

بازگوئی " تدفين" پوست مدرن بویشگرتان گو"." یا نیوز اعلا

" بازگوئی تدفين يک شاعر در ۴۱ سال پيش...
مانده
بودم که در اين «آغاز ديگر» از کجا بايد براه افتاد. عبارت «آغاز ديگر» مرا به ياد «تولد ديگر» فروغ فرخزاد انداخت. زمينهء ذهنی هم البته وجود داشت...

بعد از ظهری در تابستان ۱۳۴۴ بود. با خسرو گلسرخی و احمد رضا و فروغ در رستوران هتل پالاس خيابان شاهرضا نشسته بوديم و چای می خوريم... يکباره، وسط حرف هامان، يک آدم درشت هيکل جاهل مسلک که با حالتی مستانه از کنار ميزمان رد می شد، چشمش به فروغ افتاد و در ميانهء راهش برگشت و با حيرتی شوخی آميخته گفت:
«به به! فروغ خانم. شما کجا اينجا کجا؟»
فروغ را نگاه کردم که سرخ شده و هيچ نمی گفت. مردک گفت: «چيه؟ سلام ما جواب نداشت؟» باز هم فروغ ساکت و معذب نشسته بود و با فنجان قهوه اش ور می رفت. گلسرخی رو به مرد کرد و گفت: «آقا، لطفاً مزاحم نشويد». و مرد خنديد و گفت: «فروغ خانوم اين جوجه چی ميگه؟ حالا ديگه جوجه باز شدی؟» که گلسرخی با کله کوبيد توی دهانش و کافه بهم خورد. احمد رضا فروغ را که گريه می کرد بيرون برد ....

فهميدم که... فروغ فرخزاد بازی را برده و انتقام نيما را از معاندانش گرفته است" !


اسماعيل نوری علا

گو"." یا نیوز
حاج آقا اسماعيل بویشگرتان
۱۱ خرداد ۱٣٨۶ - ۱ ژوئن ۲۰۰۷
http://news.gooya.eu/society/archives/060103.php