Mittwoch, Dezember 31, 2008

روحانیت مبارز اعلام کرد برای پیروزی "داوطلبین" دعا خواهد کرد... انگار نه انگار دیروز داد می زدند وای اگر حکم جهادم دهد



پس چه شد؟
مگه تو نبودی که میگفتی: وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد!


کم و بیش از اوضاع غزه باخبر هستید. ارتش اسراییل با قدرت هر چه تمامتر دارد مواضع حماس را بمباران می کند که این وسط البته تعدادی افراد بی گناه نیز کشته شده اند.

اما در این بین واکنش رژیم و طرفدارانش واقعا مایه خنده و تفریح شده است، کسانی که تا دیروز دم از نابودی اسراییل می زدند به یکباره در پی صدور حکم جهاد از سوی خامنه ای خفه شده اند. هر یک دیگری را تشویق می کند، یکی گرفتار وام شده، دیگری بزرگ منشی کرده و ثواب شهادت و جهاد را به همکارش پیشکش می کند، آن یکی مادر مریض دارد این یکی همسر پا به ماه دارد.

در این بین آن اندک نفرات باقی مانده هم تمایلی به حضور در خط مقدم ندارند و دوست دارند از همین جا و با آتش زدن پرچم کشورهای عربی و تجمع در میدان فلسطین و تسخیر باغ قلهک و تجمع در فرودگاه مهرآباد به فلسطینیان کمک کنند.

عده ای از روشنفکران دینی نیز همت به خرج داده و فقط به محکوم کردن این قضیه اکتفا کرده اند، روحانیت مبارز نیز اعلام کرده که برای پیروزی داوطلبین دعا خواهد کرد و بدین ترتیب از همین حالا پای خود رو از قضیه کنار کشیده. خلاصه این که قضیه ی کی بود کی بود من نبودم شده،.

نگار نه انگار همین افراد دیروز داد می زدند وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد.

آیت الله منتظری، آیت الله کاظمی بروجردی، هادی خرسندی... و هوشنگ معین زاده که علاقه غریبی به انگشت کردن در کار خدا و اولیاء و انبیاء دارد

محمود خوشنام
نيمروز: "بازتاب"
http://www.nimrooz.com/
از طریق اطلاعلات نت
http://www.ettelaat.net/


ظهور
حکایت من و امام زمان

سال 2008 هم رفته رفته دارد به پایان خود نزدیک می شود و گمان می کنم این آخرین "بازتاب" ما در این سال باشد. پس بی مناسب نیست اگر نگاهی به آنچه که روی میزمان در انتظار وارسی مانده است، بیندازیم و با خاطری آسوده به پیشباز سال آینده برویم!
آن چه به ویژه در میان بازمانده ها چشم را می گیرد کتاب تازه هوشنگ معین زاده با عنوان سرخ فام ظهور است که حکایت دیدار و گفتگوی تخیلی نویسنده را با امام زمان بیان می کند که گویا پیش از ظهور در سامره و یا جمکران در حومه پاریس سر راه نویسنده سبز شده است!

پیش از این اشاره کرده ایم که معین زاده علاقه غریبی به انگشت کردن در کار خدا و اولیاء و انبیاء دارد. در هر شش کتابی که تاکنون انتشار داده بدون استثناء به ارضای این علاقه غریب خود پرداخته و عناوین شش کتاب دیگری هم که وعده انتشارش را داده نشان می دهد که نهضت ادامه دارد و نویسنده قصد ندارد به هیچوجه دست از سر خدا و نمایندگانش بر روی زمین بردارد! سبب را اگر بپرسیم پاسخ نویسنده روشن است :
- آخوندهای حاکم بر ایران برای استقرار و استمرار حکومت خودکامه خود زیر سایه خدا سنگر می گیرند و خود را مقرب درگاه پیامبران و امامان جا می زنند و توده مردم را می فریبند. پس برای مبارزه با آنها باید پایگاه های مذهبی شان را ویران کرد.
ولی نویسنده به باور ما، با همه حسن نیتی که دارد اشتباه می کند. باور مذهبی را که غالباٌ به اوهام و خرافات پهلو می زند هرگز نمی توان با بیان واقعیت های منطقی و تاریخی ریشه کن کرد. کمااین که در تاریخ بسیاری کسان چنین کرده و توفیقی نیافته اند. از قضا عامه مردم برای فرار از همین واقعیت های زمانه و غلبه بر دشواری های واقعی دل به ذهینیت های رویایی خود می سپارند و به دعا و نذر و معجزه روی می آورند. این فرایند در اصل ارتباطی به جمهوری اسلامی هم ندارد. هر چند که کارگزاران ولایت فقیه از آن نهایت سوء(حسن) استفاده را می کنند.

معین زاده خود در همین مورد امام زمان به درستی اشاره می کند که تمام ادیان و مذاهب هر کدام یک- مهدی موعود در مسائل ایمانی برای پیروان خود در نظر گرفته اند که مسئولیت او نیز مانند خدا از یک سو مدد رسانی به انسانهای فرومانده در مشکلات است و از سوی دیگر در رفع طلم و ستم یار و یاور انسانها قلمداد می شود.

او در جای دیگر نیز تأکید می کند همه ملت ها در دین و مذهب شان چنین منجی های دارند ولی بعد می افزاید:
اکثر این ملت ها در نهایت به این نتیجه رسیده اند که هیچ منجی در عالم غیب وجود ندارد.
نویسنده این را می گوید بی آنکه آن ملت ها را معرفی کند. تا آنجا که می دانیم، در پیشرفته ترین کشورهای جهان نیز عامه مردم همچنان گرفتار اوهام و خرافات مذهبی هستند. دولت ها هم با مذهب به عنوان مددکار روانی کنار می آیند به شرط آن که قصد تجاوز و دخالت به حیطه سیاست را نداشته باشد. مهم نیز همین است. در ایران نیز بهترین و عملی ترین کار این است که دست و پای مذهب را در گلیم خودش بگذارند و فکر نابودی اش را فراموش کنند که دست کم تا آینده ای دور ناممکن به نظر می رسد!

اینها که گفتیم، به معنای بیهوده ماندن کتاب های معین زاده نیست. هیچ صدایی بی تأثیر نمی ماند ولی آیا این تأثیر در حد نیرویی که صدا را پدید می آورد هست؟

*

باری.... در یکی از شب های بارانی فصل پائیز که نویسنده ظهور دیر هنگام به خانه خود در منطقه..... در حومه پاریس باز می گشته، پیر مردی هفتاد ساله سر راهش سبز شده و ابتدا به زبان عربی و سپس به زبان دری و شیوه تاجیک ها و افغان ها با او چاق سلامتی کرده و سر انجام گفته است که امام زمان است و برای دیدن نویسنده به حومه پاریس آمده است!

پوشش داستانی امام زمان که در ذهن نویسنده شکل گرفته جالب است. امام زمان که قدی متوسط، جثه ای باریک و پوستی تیره دارد، عمامه ای، نه سبز، که زرد رنگ بر سر و نعلینی به همان رنگ بر پا دارد. عبایی از پشم شتر و پیراهن سفید رنگ بر تن دارد. ولی با این پوشش تر و تمیز، خورجین کهنه ای روی دوش انداخته که همه مایملک او را در خود دارد!

به هر تقدیر، حرف های سرپائی و مقدماتی با امام زمان به گفتگوی مذهبی/ اجتماعی/ فرهنگی در خانه نویسنده می انجامد. البته تا نوبت به گفتگوها برسد، نویسنده طنازی های ویژه خود را ادامه می دهد. از جمله امام زمان را ابتدا به حمام می برد. با لیف و صابون او را می شوید. موهایش را شانه می کند، به ریش هایش ادکلن می زند.... بعد در آشپزخانه طعامی برای او فراهم می آورد و سر انجام او را به سالن پذیرائی راهنمایی می کند و سر صحبت را با او باز می کند و می کوشد حرفی را که خودش می خواهد از زبان امام زمان بیرون بکشد :

- واقعیت این است که بعضی ها به دلایل خاصی بذر مرا در ذهن پیروان مذهب شیعه پاشیده اند. من در اذهان این مردم متولد شده ام و در باور آنها زندگی می کنم، که فکر می کنند روزی هم باید به امر خداوند ظهور کنم.

در اینجا نویسنده فرصتی به خود می دهد تا روایت های تاریخی مربوط به خانواده امامت را برای آخرین عضو این خانواده تشریح کند و نتیجه بگیرد شما می توانید در اذهان ظهور کنید نه در انظار!

امام زمان پاسخ جالبی می دهد : وقتی چیزی یا کسی در ذهن انسانها باشد، می شود آن را به گونه ای در ظاهر هم به نمایش گذاشت!

کتاب ظهور نوشته معین زاده به طنز ویژه خود او در آمیخته و بخش های شیرین خندیدنی دارد. از جمله دیدار امام زمان و جبرئیل و دیدار با طراح ظهور(ملا محمد باقر مجلسی)

*

حرف های هادی * معین زاده در بخش دیگری از کتاب تازه خود، ماجرای دیدار با امام زمان را با چند تن از آشنایان در میان میگذارد و آنها را برای دیدار و گفتگوی با او ترغیب می کند: آیت الله منتظری، آیت الله کاظمی بروجردی، اصغر خان و هادی خرسندی! حالا چرا هادی در کنار منتظری جا گرفته است معلوم نیست. ولی به هر حال واکنش تلفنی او در برابر پیشنهاد نویسنده خواندنی است.

نویسنده می گوید : اینجا کسی نشسته است که خیلی علاقه دارد شما را ببیند
- کی؟
- کسی است که می خواهد برای نجات ایران وارد میدان شود
- شاهزاده رضا پهلوی نیست؟/
- نه؟
- قیامش تحت نام اسلام است؟
- آری!/- اکبر گنجی نیست؟
- نه!
- نکند این بابا از قهرمانان تاریخی است؟
- همینطور است!
- فهمیدم، کاوه آهنگر است؟ نادرقلی افشار است؟ رضا شاه است؟
- نه!
- یعقوب لیث صفاری است، یا بابک خرمدین؟...

- سر انجام هم هادی با پرسش های بیشمارش به پاسخ درست نمی رسد و نویسنده ماجرای دیدار با امام زمان را برای او شرح می دهد. هادی باور نمی کند و می گوید یا ما را یا خودت را دست انداخته ای!

- و وقتی نویسنده با ذکردلایلی بر حضور امام زمان تاکید می ورزد، صدای بلند هادی را می شنود که از فرزندش می خواهد بطری ودکا را از جا یخی یخچال بیرون بیاورد

- حرف آخر هادی این است :
امام زمان که سهل است، اگر خود پیغمبر اسلام هم ظهور کند و بخواهد مرا همراه خود برای نجات مردم تیره بخت ایران ببرد، من یکی نخواهم رفت. چون می دانم که با مرکب دین و مذهب به جایی نخواهیم رسید
ماجراهای ریز و درشتی را که در ذهن و تخیل نویسنده طراحی شده می توان در کتاب او، ظهور دنبال کرد : ماجراهایی که با کشته شدن امام زمان، پس از ظهور و به دست کارگزاران ولایت فقیه، به پایان می رسد و نتیجه اشبیداری ایرانیان است. سردمداران جمهوری اسلامی با کشتن امام زمان، بی ایمانی خود را نسبت به اعتقادات مذهبی خودشان حتی به نماد مقدسی مانند امام زمان نشان می دهند.

نویسنده در پایان داستان تخیلی خود می گوید : امام زمان آمد و کشته شد تا مردم ایران بدانند که او نیز دوای درد آنها نیست. جوهر پیام او برای مردم ایران این است که اگر می خواهند از دست آخوندها نجات پیدا کنند، باید خودشان قیام کنند و مبارزه با آنها را از درون خانواده آغاز نمایند وگرنه هرگز از شر این طایفه نجات پیدا نمی کنند، حتی با ظهور امام زمان.

*

این را هم بگوئیم که ناشر ظهور در پشت جلد کتاب آورده است:
زیارتگاه سامره در عراق محلی است که امام زمان در آن غایب شده است. زیارتگاه جمکران در ایران، محلی است که وی را رویت کرده اند. آیا خانه هوشنگ معین زاده هم در فرانسه زیارتگاه دیگری برای او نخواهد شد؟


نمونه نازنین بي‌سوادي و پرت ‌گويي و بي‌مسئوليت و ول نوشتن، همچنان در حال نوشتن است

آیدین آغداشلو
سایت تخته خاکستری مصطفی جلائی فر
http://www.jalalifakhr.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=56&Itemid=36
ازطریق سینمای آزاد
http://www.cinemaye-azad.com

نمونه نازنین بي‌سوادي
و پرت ‌گويي
بي‌مسئوليت
و ول نوشتن

من از خاطره فرار مي‌کنم اما مجبورم به اين نکته اشاره کنم.
در دوره‌ي من روزنامه‌نگاري مترادف ‏بود با بي‌سوادي، کلي‌گويي، پرت‌گويي.
نمونه‌ي زنده‌اش هم که تا امروز به کارش ادامه داده، دوست بسيار عزيز ‏و نازنين من مسعود بهنود است.
هر چه که در باره‌ي تاريخ نوشته، به عنوان يک روزنامه‌نگار، جاي چون و چرا ‏دارد.
يک کتاب نوشت به نام " از سيد ضياء تا بختيار" در باره‌ي نخست وزيرهاي ايران، که هر کسي مقاله اي در ‏باره‌اش نوشت پنجاه تا غلط از بهنود گرفت.
همچنان در حال نوشتن است. احساساتي مي‌نويسد. نثر زيبايي... ‏داشت، حالا ديگر ندارد.
بهنود عادت کرده بود و همچنان اين عادت را دارد که بي‌مسئوليت و ول بنويسد. به اين ‏که فکر کند روزنامه يک روز مي‌ماند و اگر چيزي هم غلط بود اشکالي ندارد...
فکر مي‌کند چون سن و سالي ‏به هم زده، پس حرف‌هايي که مي‌زند، في‌نفسه حرف‌هاي قابل قبولي‌ست.

Montag, Dezember 29, 2008

قاعده ای موسوم به “اکل میته”: در صورت دچار شدن به ” اضطرار” میتوانید عمل ” حرام شرعی” را مرتکب شوید

گزارشات یک وکیل دادگستری
http://gozareshatyekvakil.wordpress.com/


” حلالش میکنم میخورم!”


در فقه شیعه قاعده ای موسوم به “اکل میته” وجود دارد که بر اساس آن مؤمن در صورت دچار شدن به ” اضطرار” میتواند عمل ” حرام شرعی” را مرتکب شده و نه تنها مستوجب مجازات های آن دنیائی و یا این دنیائی عمل خود نباشد، بلکه عمل انجام شده “حلال” هم به حساب آید.

برای مثال؛ مردار خواری عملی شرعأ ” حرام” است اما اگر به غذا دسترسی نباشد مؤمن برای رفع گرسنگی خود میتواند ” اکل میته” کرده و گوشت جسد حیوان و حتی انسان مرده ای را بخورد.

لازم به یاد آوری است زمانی که در فقه شیعه از ” اضطرار” در قاعده ” اکل میته” بحث میشود، نباید تصور کرد که شمول این قاعده و “حلال” شدن یک “حرام” تنها در مورد شرایط اضطراری فقدان مواد غذائی است. بلکه فقه بر اساس قاعده ” اکل میته ” اجازه میدهد مؤمن در حالت اضطرار دروغ هم گفته و نه مجازات شود و نه عمل او عنوان دروغگوئی داشته باشد.

مستند فقهی این دروغ گوئی باصطلاح شرعی را فقها گفته ای از پیامبر اسلام میدانند که در پاسخ ام کلثوم مى گويد: “ولم اءسمع يرخص فى شى ء مما يقول الناس ‍ كذبا الا فى ثلاث : الحرب و الاصلاح بين الناس و حديث الرجل امراءته و حديث المراءه زوجها” به این معنی: ” نشنيده ام كه در آن چه مردم دروغ مى گويند، جز سه مورد جايز باشد: جنگ ، اصلاح ميان مردم و گفت و گوى مرد با زن خود و گفت و گوى زن با شوهر خويش” .( نقل از : یحيى بن شرف النووى ، شرح صحيح مسلم ، ج 10، ص 6633 و علامه مجلسى ، بحارالانوار، ج 72، ص ‍ 243.). به عبارت دیگر؛ اگر این حدیث فقه شیعه درست باشد، در سه مورد؛ اول: “جنگ”، دوم: “برای اصلاح میان مردم” و سوم: “به همسر خود” میتوان دروغ گفت بدون آنکه عمل حرام بوده و ممنوع شرعی محسوب شده باشد.

اما همین اصطلاح ” اکل میته” میان مردم به نحو ساده تری به حکمت تبدیل شده که بزرگ مرد علی اکبر دهخدا در جلد دوم مجموعه ” امثال و حکم ” آنرا تحت عنوان ” حلالش میکنم می خورم” به این صورت نقل کرده است:
” گویند شغالی خروس آخوندی را خفه کرده میبرد و آخوند در پی او میشتافت. رفیقش گفت :” بیهوده چه میدوی، خروس اینک میته و خوردن آن نارواست”. آخوند گفت: ” تو ندانی من خود شغال را نیز حلال کرده بخورم”. شغال از پیش و شیخ بدنبال از آبادی دور شدند و نیمه شب شغال از رفتار [ رفتن ] باز ماند، شیخ او را با خروس بگرفت. البته گرسنگی بر او غالب و قریه دور و حفظ نفس واجب می نمود. آتشی بر افروخت و خروس را از راه اکل میته خورده و بجای بخفت . فردا نیز روز را به گرسنگی بسر برد و ضرورت اباحه محظور کرده شغال را نیز از باب حلیت اکل محرم کباب کرده به خروس ملحق ساخت!”

Samstag, Dezember 27, 2008

خانواده ی بشری قرن بيست و يکم!.. بشتابید به ابتدای جهان!.. شرايط نام نويسی متساوی زن نو و مرد نو در باشگاه "سکولاریسم (!) و چه و چه" نو، به طور صریح

دارالترجمه یاجوج و ماجوج / کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو


خانواده ی بشری قرن بيست يکم، بشتابید به ابتدای جهان!

شرايط نام نويسی متساوی زن نو و مرد نو
در باشگاه "سکولاریسم (!) و چه و چه" نو
... به طور صریح! ...



" موارد تساوی زن و مرد در داستان آفرينش /
قرآن كریم... در
 شرايط نام نويسی متساوی زن نو و مرد نو در باشگاه بارۀ خلقت حوا ... سه بار خطاب به آدمیان فرموده است كه: «خدا شما را از نفسى واحد آفرید، و همسرش را از وى پدید آورد»، بدون اینكه از چگونگى خلقت وى به طور صریح خبر دهد...

امام خمينی (ره) در این باره مى فرماید:
همان طورى كه مرد باید از فساد اجتناب كند، زن هم باید از فساد اجتناب كند. زنها نباید ملعبۀ دست جوان ‏هاى هرزه بشوند، زنها نباید مقام خودشان را منحط كنند، زنها باید انسان باشند، زنها باید تقوا داشته باشند. خداوند همان طورى كه قوانینی براى محدودیت مرده‏ها در حدود اینكه فساد بر آنها راه نیابد دارد، در زن هم دارد، زنها نباید گول بخورند ….

نتيجه گيری / قرآن .. زن را همچو مرد صاحب اختیار و آزداى به حساب مى آورد و ... بنابراین، باید بدانیم كه با این بیانات قرآنى، دیگر حق نداریم، زن را موجودى پست ‏تر از مرد بدانیم!"!

باشگاه سکولاریسم (!) نو
http://www.newsecularism.com/2008/1208-C/122708-Equality-in-Qoran.htm
شنبه 7 دی 1387 ـ 27 دسامبر 2008
............................
[new+secularism+(!)+very+new.jpg]
"و چنين است که خانواده ی بشری در قرن بيست و يکم … شکل تازه و بديعی بخود می گيرد. و انسان امروز به ابتدای جهان باز می گردد، زن همان «حوا» یی می شود که ... نافرمانی کرد و شادمانه حتی از بهشت گذشت تا … بی ترس و نگرانی از تبعيض زندگی کند"!

حاج خانوم چگوه می زادگی
(که افتخارات نیو سکولاری "مشرف" شدنش به حجر الاسود را "بایگانی" کرده است)
http://www.shokoohmirzadegi.com/aknon%20zamin%20zir%20paa%20ye%20zan%20ast.htm
8 مارس 2008
...................

" نام نويسی در اين باشگاه رزمنده شرايطی دارد "!

ا. ن. وری علا
کارگردان (!) فیلمفارسی آبگوشتی و سردبیر(!) باشگاه سکولاريسم (!) نو
گو ی ا نیوز
http://news.gooya.com/society/archives/076687.php
آدینه 29 شهريور 1387 ـ 19 سپتامبر 2008


Freitag, Dezember 26, 2008

جمهوری "اسلامی" شب کریسمس 9 نفر را در تهران به دار آویخت و این درحالی است که در هفته گذشته نیز 5 نفر را در شهر قم به دار به دار آویخته است




کاریکاتورهای مبارزاتی توفیق
آفتاب کاران

http://www.aftabkaran.com

روزگار الترناتیو تخصصی (!) "سکولاریسم (!) «لابراتواری» نو (!)" در اقیانوس جمعه گردی های مخترعین و مخترعات نظريه های جوامع خارج از جهان زنده و عينی

دارالترجمه یاجوج و ماجوج / کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو

روزگار الترناتیو تخصصی (!) "سکولاریسم (!) «لابراتواری» نو (!)"
در اقیانوس جمعه گردی های مخترعین و مخترعات نظريه های
جوامع مختلف خارج از جهان زنده و عينی
...................

روزگار الترناتیو  ... خورشيد... بر پشت شير پرچم ما می رقصد
"روزگار الترناتیو/
هر سال دو بارفرصتی گسترده و «لابراتواری» پيش می آيد تا محققين فرهنگی بتوانند کارکردهای اجتماعی برخی از نظريه های رشتۀ تخصصی خود را بصورتی زنده و عينی نظاره گر باشند...

بدين خاطر است
که من
دوست دارم
اين روزگار را
«
روزگار آلترناتيو» بخوانم...
مهم آن است
که بدانيم...
خورشيد... بر پشت شير پرچم ما می رقصد
"!

ا‌. ن. وری «روزگار آلترناتيو» سکولاریسم (!) نو قمری علا
esmail@nooriala.com
گو ی انیو.ز
http://news.gooya.com/society/archives/081416.php
آدینه 6 دی 1387 - 26 دسامبر 2008

   new secularism.comفهرست موضوعی مطالب   newsecularism    اسماعيل نوری  ...جمعه گردی ها... يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری...چرا سکولاريسم نو؟   کوتاه  و  گويا  و چه و چه ......................................
تمرین...
.............

" چرا «سکولاريسم نو؟.../
چرا برای من «سکولاريسم» اينقدر اهميت دارد؟ و چرا مصرانه می کوشم تا صفت «نو» را به آن اضافه کنم؟ ...آنچه که می نويسم حاصل تجربه ای نيمقرنی است که بايد جائی به بار بنشيند و حاصلی...
اگر شما هم در همين قايق نشسته ايد اين اوقيانوس و اين پارو" !

ا. ن. علای آگهی تجارتی ترکمون زدن باشگاه سکولاريسم (!) سیکیم خیالی نو

سکولاریسم نو ! New Seculairism
http://www.newsecularism.com/Nooriala/introduction.htm
....................................

... تمرین ...
...............
حاج خانوم چگوه میرزادگی
"اهالی کشور خارج از کشور/ نگاه کنيد به مقاله‌ی
«کشور خارج کشور»... اسماعيل نوری علا " !


حاج خانوم چگوه میرزادگی
http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/2441

Donnerstag, Dezember 25, 2008

نمایش حقارت ،درماندگی ، و انزوای رژیم ... در پنج محور ورودي نماز جمعه

ایران ب.ب.ب
http://iranbbb.org/

چقدر باید یک حکومت حقیر و درمانده باشد
که چنین نمایش های چندش آوری را
برای سرپوش گذاشتن به بی لیاقتی خود بر پا کند ؟




سایت حکومتی فارس:برگزاري مسابقه پرتاب كفش به بوش در نمازجمعه تهران
خبرگزاري فارس: مسابقه پرتاب كفش به عكس بوش، اين هفته در نمازجمعه تهران برگزار مي‌شود.
به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از روابط عمومي سپاه تهران ، در راستاي حمايت از حركت قهرمانانه! خبرنگاراحمق عراقي (منتظر الزيدي) در پرتاب كفش خود به سمت شيطان بزرگ و با هدف همراهي با اين حركت زيبا ! و ضد استكباري و همچنين ابراز خشم و كينه انقلابي عليه استكبار، تربيت بدني سپاه تهران مسابقه پرتاب كفش را برگزار مي‌كند.



Mittwoch, Dezember 24, 2008

قوانین موجود سقف و کف روده درازی نیو سکولاریستی نو، به تبعیت از "همین" سکولاریسم (!) نو و آنچه در قانون (!) اساسی وجود دارد

دارالترجمه یاجوج و ماجوج / کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو


قوانین موجود روده درازی نیو سکولاریستی نو،
به تبعیت از "همین" سکولاریسم (!) نو و آنچه در قانون (!) اساسی سکولاریسم (!) نو وجود دارد!
...........

"تا زمانی که مردم ما نتوانند حکومتیان را به تبعیت از «قانون» وادار نمایند ـ حتی همین قوانین موجود که بسیاری از مواد آن با قوانین دموکراتیک فاصلهء زیادی داردـ، تا زمانیکه مردم به همراه سازمان های سیاسی دموکرات و طرفدار «حاکمیت قانون» نتوانند از تحمیل تفسیر های تجاوزگرانه نهادهای تشکیل دهندهء ساختار حقوقی نظام جمهوری اسلامی بر حقوق ملت، مانند نظارت غیر قانونی استصوابی شورای نگهبان و دو درجه ای کردن انتخابات جلوگیری بعمل آورند، و تا زمانیکه ملت ما نتواند حکومتیان را وادار به پذیرش اینکه آنچه در قانون اساسی وجود دارد هم «سقف و هم کف اختیارات» مقامات مسؤل کشور را معین کرده است و دیگر اختیارات فراقانونی مانند «حکم حکومتی» وجود ندارد ، این ملت باید بپذیرد که آب خوش از گلویش پائین نخواهد رفت"!

حسین منتظر سکولاریسم حقیقی نو
http://www.newsecularism.com/2008/1208-C/122408-Hossein-Montazer-Haghighi-Lawlessness.htm
چهار شنبه 4 دی 1387 ـ 24 دسامبر 2008

........................................................

....تمرین ...
..............

"سکولاريسم نو: تکرار اين نکتۀ بديهی را ضروری می دانيم که .... همه مطالبی که در سکولاريسم نو منتشر می شوند، لزوماً مورد موافقت گرداننده سايت و همکارانش نيست"!

گرداننده (!) و "همکاران (!)" باشگاه نیو زکی لاریستی مبارزه (!) با ایدئو لوژ ی ها
http://209.85.129.132/search?q=cache:Av10rV72fJ4J:www.newsecularism.com
يک شنبه 24 آذر 1387 ـ 14 دسامبر 2008

آدم خودش را به کشتن نمیدهد که کشاورزی اش چه بشود... حیوان هم همه چیزش فدای اقتصادش است... الاغ هم زیر بنای همه چیزش اقتصادش است

ایران نوین
تبلیغات مکتبی انقلابی!

[Kharbozeh(2).jpg]

خمینی در در جمع کارکنان پخش رادیو بود که “اقتصاد برای خر است”، را حواله مخالفان میکند:
من نمیتوانم تصور کنم، هیچ عاقلی نمیتواند تصور کند که بگویند ما خون هایمان را دادیم که خربزه ارزان بشود، ما جوانهایمان را دادیم که خانه ارزان بشود، این منطق باطلی است که شاید کسانی انداخته باشند، مغرض ها انداخته باشند، توی دهن های مردم که بگویند ما خون دادیم که مثلا کشاورزی مان چه بشود. آدم خودش را به کشتن نمیدهد که کشاورزی اش چه بشود.همه دیدید که تمام قشرها ، خانم ها ریختند توی خیابان ها ، جوان ها ریختند توی خیابان ها،در پشت بام ها در کوچه و برزن و همه جا، فریادشان این بود که اسلام میخواهیم، برای اسلام است که انسان میتواند جانش را بدهد، اولیا ما هم برای اسلام جان دادند نه برای اقتصاد، اقتصاد قابل این نیست. آن هایی که دم از اقتصاد می زنند و زیربنای همه چیز را اقتصاد میدانند از باب اینکه انسان را نمیدانند یعنی چه، خیال میکنند انسان یک حیوانی است که همان خورد و خوراک است. منتها خورد و خوراک این حیوان با حیوانات دیگر یک فرقی دارد. این چلوکباب میخورد، او کاه میخورد.اما هر دو حیوانند، اینهایی که زیربنای همه چیز را اقتصاد میدانند، اینها انسان را حیوان میدانند. حیوان هم همه چیزش فدای اقتصادش است. زیر بنای همه چیزش، الاغ هم زیر بنای همه چیزش اقتصادش است"!



BREAST WISHES FOR CHRISTMAS

http://www.partyeventguide.de/CK/Site/wordpress/wp-content/merry-christmas.bmp

Dienstag, Dezember 23, 2008

وبلاگ چپ و راست – علي ناظر http://chaporast.blogspot.com ، از امروز آغاز به فعاليت مي کند


وبلاگ چپ و راست – علي ناظر
http://chaporast.blogspot.com
از امروز آغاز به فعاليت مي کند


فرمایشات زیادی و مفت و مجانی پژوهشگران ناشی و پررو / ناشی از "قلب" واقعیت رادیکالیسم عالمان دین پژوه بحث های شیرین جامعه "مدنی" به زبان عربی

دارالترجمه یاجوج و ماجوج / کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو

فرمایشات زیادی
و مفت و مجانی پژوهشگران ناشی و پررو
ناشی از "قلب" واقعیت رادیکالیسم عالمان دین پژوه بحث های شیرین جامعه "مدنی" به زبان عربی

بر اساس استناد به ادله شرعی وعکس وتفصیلات جمعی از كارشناسان روانشناسی
................

"امروزه بر کسی پوشیده نیست که به دلیل رادیکالیسم بودن دولت وقت ایران، و نوع عملکرد بد برخی از دول اسلامی ، افکار عمومی جهان ، اسلام را دین خشن و به دور از رحم و شفقت می شناسند و شاید به دلیل همین شناخت غلط که ناشی از قلب واقعیت اسلام است ، امروزه پژوهشگران و عالمان دین پژوه مسلمان برای زدودن پیرایه ها از چهره اسلام حقیقی کمر همت بسته اند ، خاصه در معرفی و شناساندن احکام و حدود اسلامی دست به تحقیق و پژوهش هایی زده اند تا اسلام را آنچنانکه شایسته و بایسته است به افکار عمومی جهانیان بشناسانند ، از جمله اخیرا در این خصوص ، کتابی به نام "حیات " از عماد الدبن باقی به زبان عربی منتشر یافته که شرح جامعی است از پژوهشی كه وی در زمینه امكان تعلیق و لغو مجازات اعدام در ایران و سایر كشورهای اسلامی به انجام رسانده است. این كتاب كاوشی در بحثهای مذهبی، سیاسی و جامعه مدنی در ایران و سایر كشورهایی است كه مجازات اعدام در آنها به خاطر تفسیری از شریعت اسلامی، همچنان اجرا میشود.

در کتاب " حیات" که در دو مجلد منتشر یافته نویسنده با دو رویكرد به موضوع قصاص در اسلام نظر داشته است: «رویكرد تضییقی و محدود كننده» و «رویكرد حلی و رادیكال».
در روش تضییقی كه محدودكننده است، مجازات قصاص را فقط موقوف به نظر اولیای دم نمیداند و بر اساس آرای برخی از فقها و استناد به ادله شرعی و براساس رأی هیات منصفه به علاوه جمعی از كارشناسان جرمشناسی و روانشناسی دخیل دانسته كه در این رویكرد مجازات قصاص محدود میشود.

همچنین در رویكرد «حلی» با استناد به آیات و گفته برخی فقها نشان داده شده که مجازات قصاص، یك مجازات تخیری است و در واقع قصاص سه گزینه ای است كه در صورت وقوع قتل نفس فرد بیگناه، مقرر شده است. همچنین در مورد اعدام افراد زیر 18 سال ،. 12 دلیل فقهی و حقوقی وجود دارد كه این گونه اعدام ها را شرعا نفی و جایز نمی گرداند" !
بیژن صف سری
" . وز" زم زمانه ای حلقه "ملکوت" ا.ن. لاین
http://www.roozonline.com/archives/2008/12/post_10670.php
دوشنبه 2 دی 1387 [2008.12.22]



Sonntag, Dezember 21, 2008

دیوان و آخوندها و چه و چه اخوان شیرازی حافظ ملا حسنی صاحبدلان ثالث


ملا حسنی


فال حافظ در شب یلدا

در شب یلدا تفُعلّی زدم به دیوان حافظ شیرازی. این شعر آمد

دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را
ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما را؟
حافظ بگفت از غیب
جانا چه غافلی تو
آخوندهای این قوم
کردند هرد
و تا را

Freitag, Dezember 19, 2008

عکس روز ایران ب.ب.ب: اینم لنگ کفش مردم ایران

ایران ب.ب.ب
http://iranbbb.org/


عکس روز: اینم لنگ کفش مردم ایران

رمزگشائی از مفهوم «رژيم جمهوری (!) اسلامی»/ خود آموز خر فهم کننده و زنگ خطر سرخود / نه یک کلمه "نئو سکولاریستی (!) نو" کمتر یا بیشتر

دارالترجمه یاجوج و ماجوج / کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو


رمزگشائی از مفهوم «رژيم جمهوری (!) اسلامی»
خود آموز خر فهم کننده و زنگ خطر سرخود

نه یک کلمه "نئو سکولاریستی (!) نو" کمتر یا بیشتر
..............

"رمزگشائی از مفهوم "رژيم"، جمعه گردی های...نوری .../
حکومت اسلامی در ايران، از همان آغاز، و فکر می کنم بعلت بی سوادی و بی اطلاعی ايدئولوگ هايش، خود را «رژيم» خوانده و از «ايدئولوژی اسلامی» سخن گفته است و، به اين ترتيب، به اذعان خودش، کار ما را در تشخيص ماهيت آن آسان ساخته است...
«يقين مردمان به آزادی» يک معيار و شاخص است. هر کجا که اين يقين از مي
ان برود بايد زنگ های خطر ورود رژيم ايدئولوژيک جديدی را بصدا در آورد"!

سردبیر باشگاه سکولاریسم (!) نو ری قمری نو
گوی انیوز
http://news.gooya.com/society/archives/081045.php
آدینه 29 آذر 1387
.........................................................

.... تمرین ...
..............

"سکولاريسم نو:
تکرار اين نکتۀ بديهی را ضروری می دانيم که .... همه مطالبی که در سکولاريسم نو منتشر می شوند، لزوماً مورد موافقت گرداننده سايت و همکارانش نيست"!

گرداننده (!) و "همکاران (!)"
باشگاه نیو زکی لاریستی مبارزه (!) با ایدئو لوژ ی ها
http://209.85.129.132/search?q=cache:Av10rV72fJ4J:www.newsecularism.com
يک شنبه
  بحث شیرین نو و چه و چه جمعه گردی های باشگاه سکولاریسم (!) نو ری قمری نو    24 آذر 1387 ـ 14 دسامبر 2008
...............
..........................................

.... تمرین ...
...............

"سکولاريسم يک شعار توخالی نيست...
و نام نويسی در اين باشگاه رزمنده شرايطی دارد "!

ا.ن. علا گو ی ا نیوز
http://news.gooya.com/society/archives/076687.php
آدینه 29 شهريور 1387 ـ 19 سپتامبر 2008
.........................................................

.... تمرین ...
...............

"شما
برای مظنه زدن حرف های من به منبع مراجعه نياز ندارید
بايد دقت کنيد تا ببينيد که من از کنار هم نهادن يک مشت بديهيات
چه نتايج «کارآگاهانه» ای گرفته ام" !

ا. ن.علا گو ی انیوز
http://news.gooya.com/society/archives/057174.php
آدینه 20 بهمن 1385 - 21 فوريه 2007




Donnerstag, Dezember 18, 2008

رذالت را بود معیار این شیخ... وقاحت پیش او گردیده خاجل

جمشید پیمان



رذالت را بود معیار این شیخ



شنیدم شاعری اهل فضائل
بکوشیده برای حل مشکل

قلم بگشاده از باب نصیحت
گشوده بار دیگر سفره ی دل

ز راه پند و اندرز این هشیوار
به گوش شیخ خوانده از رسائل

به یاد آورده او را عهد ماضی
کشانده شیخ را زاسفل به سافل

زهر دوری مثالی گفته او را
ز اسکندر،زنوشروان ، زهرقل

*****************

کنون گویم که ای مرد خردمند
بود سعی تو در این کار باطل

توقع داری ای پاکیزه طینت
به راه آری مگر این شیخ غافل ؟

زنی میخ نصیحت بر تن سنگ
زنی نقشی برآب ای مرد عامل

نگیرد شیخ پندی از زمانه
نبندد بر نصیحت های تو دل

نباشد ساده این شیخ سیه رو
سوی نیکی نگردد هیچ مایل

نه ازخشم خدا ترسد نه از خلق
نه از دوزخ ، نه از آن هول هایل

رذالت را بود معیار این شیخ
وقاحت پیش او گردیده خاجل !

بود عمامه او را آلت کار
تو میگوئی که ؛عمامه فروهل

به هر حرفش بود صد مکر و حیله
ز هرکارش بود صد فتنه حاصل

به یک لحظه هزاران رنگ گیرد
ازاو یک دم نباید گشت غافل

بلنباند حرام عالمی را
کند در هر مکان غصب منزل

بود کارش فریب خلق و خالق
شود قرآن ورا ام الوسایل

سپوزد او چه نامحرم چه محرم
به یک آیه بسازد حل مشکل !

نباشد تازه کار این شیخ ناکس
تجارب دارد از عهد اوایل

نه توحید و نبوت می شناسد
نه باشد بر امامت هیچ مایل

قیام خلق باشد چاره ی کار
نه اشعار لطیف و نظم شاکل

چو برخیزد زجا این خلق عاصی
زند اندر جبینش مهر باطل

Mittwoch, Dezember 17, 2008

حالا اگر حسین... نبود و عزیز او حسین... قاطرنژاد هم بود، به نظر من نباید زندانی می شد

زنانه‌ها



مدتی از وبلاگستان و مسائلش به دور بوده ام


وقتی داشتم برای خواندن وبلاگها . نوشته ها را که میخواندم ، حس کردم قهرمان دیگری به قهرمانان تاریخی و جغرافیایی ما اضافه شده ، و اسم این قهرمان تازه حسین درخشان است.

نمیفهمم چرا همیشه در کارهایمان افراط و تفریط را با هم داشته باشیم ؟

من نمیدانم حسین درخشان واقعا زندان است یا نه. اما حالا اگر حسین درخشان نبود و عزیز او حسین شریعتمداری قاطرنژاد یا هر کس دیگری هم بود، به نظر من نباید زندانی می بود. این یه پرنسیبپ است که من به آن معتقدم. ربطی هم به درخشان یا کس دیگری ندارد.

ولی اینکه بیاییم و قربان چشم ابروی حسین آقا برویم و به یادش آه بکشیم و یا به گفته ای " سکوت وبلاگستان را بشکنیم " ، بیشتر مال فیلمهای هندی کیلویی است .

یکی مینویسد حسین درخشان آگاه و اهل مطالعه بود و به سادگی از کنار چیزی نمیگذشت.

من فکر میکنم درخشان اگر چیزی را هم مطالعه میکرد ، برای این بود که با حساب کتابهایش جور در می آمد و میتوانست او را به نوایی برساند. یا مثلا چند نفر دیگر را به قول خودش افشا کند و لو بدهد تا خایه های آن سید الاغ پیغمبر را بیشتر برق بیاندازد.

من زمانی فکر میکردم که درخشان یک بیزنس من است. اما بعدها متوجه شدم که حسین چیزی بیشتر از یک بیزینس من است. او یک فاحشه ی سیاسی است. یک Assholeبه تمام معنی.

حالا میگویید این Assholeزندانی است. من میگویم این Asshole را آزاد کنید. ولی برایش شعر و ترانه سرایی نمیکنم.

اگر این آقا نبود و هر Asshole دیگری هم بود. من همین را میگفتم.

این را برای خاطر حسین درخشان نمیگویم ، که انگار خودش خواسته است که سکوت بلاگستان را نشکنند. این را به خاطر پرنسیپ های خودم میگویم. برای اینکه من حسین درخشان نیستم.

اما از درخشان قهرمان نسازیم. نه او لیاقتش را دارد ، و نه ما نیازی به قهرمان داریم.

وقتی اسمال آقا یه مشت حرفای سردر گم کننده زکی لاریستی نو و متضاد و ستون پنجمی علا میزنه، به غلت های املاعی دلنشین توجه نکنید

شاهین دلنشین


معمای آقا... اسماعیل
نو... ‌علا


(به غلت های املاعی توجه نکنید)

همانطور که آقای نوری‌علا تازه‌گی‌ها «معمای رضا پهلوی» را با خانندگانشان مطرح کردند، و اصل موضوع این نوشته هم به این معما برمی‌گرده، به نظر میاد کسانی هم باید معمای ایشان را مطرح کنند. ایشان یک روز میایند و آن چنان به مساعل عملی و مشکل‌گشا میپردازند (تأملی بر مقوله‌ی "آلترناتیوسازی") که آدم بخودش میگه جان!

اسماعیل نوری‌علا: «در هفته های اخير بيشتر نوشته های من به مفهوم «دولت سايه» اختصاص داشته است ...
حرف تازه ای نخواهد بود اگر بگويم که حکومت «نابهنگام» و «قرون وسطائی» اسلامی در ايران را فقدان «آلترناتيو» سر پا نگاه داشته است...
باری، می خواهم بگويم که انديشيدن به نهادی که قاطعاً و واقعاً چگونگی حال و آيندهء ما را تعيين می کند شايد مهمترين کاری باشد که هر شهروند جامعه ای امروزی بايد به آن مشغول باشد و آنقدر صبر نکند تا کار مشقتی که از عملکرد دولتش می برد چنان بالا بگيرد که او ناچار، برای خلاصی مخاطره آميز خويش، دست به شورش و انقلابی بزند که اغلب با خودکشی دسته جمعی هيچ فرقی ندارد...
گيرم دری به تخته خورد واين رژيم در آستانهء انحلال قرار گرفت؛ آنوقت چه می شود؟ چه کس و کسانی آماده اند تا دولت جديد را تشکيل دهند؟ برنامه هاشان چيست؟ ...
نسل کنونی جوان ايران از نسلی که در انقلاب ۵۷ شرکت داشت اگر عاقل تر نباشد بسيار با تجربه تر و کار آزموده تر است و بيهوده دچار هيجان های بی در و پيکر و «فراخوان» های از کنار گود نمی شود و از خود و از ما می پرسد: «گيرم که شرايطی فراهم شد و توانستيم به خيابان بيائيم و صدا بلند کنيم و غيره؛ اما در آن لحظه شعار ما چه خواهد بود؟ چه ها بايد بعنوان خواست های برتر ما مطرح شوند؟ و چه کس و کسانی ما را رهبری خواهند کرد؟ و خودشان تا چه حد برای اين رهبری آماده هستند؟ برنامه هاشان را کجا مطرح کرده اند و نفراتشان کيستند؟ ...
اين وضعيت، اگر به درستی از جانب سياستورزان ارزيابی نشده و در مورد آن اقدام لازم صورت نگيرد، چه بخواهيم و چه نه، نمی تواند به شورش کور و ويران کنندهء ديگری پايان نيابد.
در پی اين نکات، اجازه دهيد بگويم که چنين بحثی لاجرم ما را به درک ضرورت وجود «الترناتيو» ی سنجيده و آزمايش شده برای سامان دادن به مبارزه با دولت و حکومتی که از عملکردش راضی نيستيم می رساند...»


و با گفتن این حرفا، دیگران رو مجبور میکنند فرصتِ استفاده از فرصت طلبی‌اشان را از دست نداده و ستاد رهبری انقلاب را به صورت تحریک‌آمیزی خالی‌بندی کنند تا دیگران پُربندی بکنند و پیشنهاد عناصر نامطلوب و مطلوب هم بدهند و یه روز دیگه میایند در «مانیفست درماندگی؟» ضمن زیرپاگزاشتن گفته‌های بالا، با آقای گنجی برخورد بسیار بدی میکنند که چرا ایشان حرفای تحریک‌کننده‌ای به این شکل گفته‌اند: «آن چيزی که الان هست٬ صرفاً ادعا است ـ ادعای اين که اپوزيسيون وجود دارد. ولی واقعيت مطلب اين است که اپوزيسيونی که منتهی به عمل شود اصلاً وجود خارجی ندارد»

نوری‌علا: «داشتن توقع از اينکه اپوزيسيون جمهوری اسلامی بايد جنبشی واحد، تک ساختی، و فرا گير باشد که متشکل شده، آرمانی معين را دنبال کرده و برنامه ای خاص را در نظر داشته باشد و همگان، در راستای تخقق آن برنامه ها، از جان و مال خود مايه بگذارند، تلويزيون ملی بوجود آورند، و... تنها می تواند به يخزدگی در تصويری معوج از دی و بهمن ۱۳۵۷ تعبير شود.»

به طور ضمنی بگم اگه منظور آقای گنجی «همه با هم» بوده و فرقی بین اپوزیسیون دمکرات و دیکتاتور قائل نبوده، خوب باید یه مقدار خجالت فکری بکشن. اما چرا نباید از اپوزیسیون دمکرات توقع داشت که برنامه و اصول و آرمان حقوق بشر و دمکراسی را دنبال نکرده و در نظر نداشته و حول آن متشکل نشود؟ و تازه مگه تا حالا خیلی‌ها از جان و مالشان مایه نگذاشته‌اند و نخاهند گذاشت؟

نوری‌علا: «آخر در کجا نوشته اند که ناراضيان و مخالفان از يک هيئت حاکمه (پوزيسيون) فقط وقتی تبديل به اپوزيسيون می شوند که يکپارچه و متحد در زير يک پرچم «همه با هم» جمع شوند و فرياد «ما همه سرباز توايم» را در برابر «رهبر» سر دهند؟ چرا نبايد بالقوگی های موجود در جمع مخالفان و ناراضيان را به حساب کار نگذاشت و در پی اين بر نيامد که چرا آنها اختلاف ها را کنار نگذاشته و تحت يک رهبری واحد جمع نمی شوند تا آقای اکبر گنجی بتواند بگويد که «اپوزيسيونی که منتهی به عمل شود وجود خارجی پيدا کرده است»؟ ...[آقای نوری‌علا از یک طرف میگویند چرا نباید ناراضیان و مخالفان بتوانند (همه با هم؟) جمع شوند و یک رهبری واحد درست کنند و از طرف دیگر با گفتن «ما همه سرباز توایم» ، ارگان یا ستاد یا شورای رهبری‌ی هنوز ساخته نشده را به «رهبر» تنزل داده و به مسخره می‌گیرند] ما بنياد کارمان را بر مبارزه ای فرهنگی با حکومت اسلامی نهاده ايم...
و همواره نيز ـ بيشترين مان ـ گفته ايم که تحول ايران در درون کشور شکل می گيرد و
کار ما ـ اپوزيسيون رنگارنگ جمهوری اسلامی ـ فقط مدد رسانی و انعکاس آنچه هائی است که در ايران می گذرد.
و اکنون چراست که، بدون آنکه توضيحی داده شود، وظايفی جعلی بر گردهء اپوزيسيون خارج کشور گذاشته می شود تا، بر بنياد آن، ناتوانی و عجز اين اپوزيسيون به ثبوت رسد؟ براستی معنای «اپوزيسيونی که منتهی به عمل شود» چيست و، در اين عبارت تلخ، واژهء «عمل» چه معنا دارد؟ مگر قرار بوده است که اپوزيسيون خارج کشور، در خارج از کشور، دست به قيام و انقلاب بزند؟ مگر قرار بوده که ما در اينجا دولت موقت تشکيل دهيم؟
مگر بايد همگی مثل مجاهدين خلق عمليات فروغ جاويدان بر پا کنيم و به خاک کشور لشگر بکشيم؟ اگر اين توقعات را از اپوزيسيون خارج کشور داشته باشيم و اگر منظورمان از «عمل» همينگونه چيزها باشد، بايد خيلی ساده باشيم... [نه عزیز، مگه خریم که بخاهیم عملیات فروق جاویدان راه بندازیم؟ و این چه ربطی داره به نیاز به دولت در تبعید یا سایه یا ستاد یا جمع رهبری؟]
هزاران انسان عاشق وطن در خارج از کشور به پيکرهء اپوزيسيونی فرهنگی شکل می بخشند که چرخ سيستم گستردهء آموزش و پرورش اسلامی را پنجر کرده»


اما وقتی اسماعیل در عرض مدت بسیار کوتاهی از «ضرورت آلترناتیوسازی» به «مگر قرار بوده آلترناتیو بسازیم» برسه و در همین هین هم باز حرفای متضاد بزنه، خوب از ایشان تنها انتظاری که میشه داشت اینه که بعد از یک عقب‌نشینی موقت و آن هم شاید فقط بخاطر گوشمالی آقای گنجی، دوباره به این فکر بیفتند که ستاد یا ارگان رهبری راه بیاندازند و در «معمای رضا پهلوی» بگویند:

«وظيفۀ داريم که اگر ذره ای به آيندۀ وطن خود علاقه مندم، بجای بی اعتنائی عملی به سخنان ايشان[آقای رضا پهلوی]، به آنها گوش فرا داريم، چند و چون آنها را بسنجيم، از آنها انتقاد کنيم و نظرات متقابل خود را در برابر ديد همگان در ميان نهيم، تا شايد چاله چوله ها پر شود، اپوزيسيون جمهوری اسلامی بتواند، در زير سقف توافقاتی حداقلی و مشروط، تا انحلال حکومت اسلامی و برگزاری رفراندوم، گرد هم آيد و «تشکيلات رهبری» را به همت آقای رضا پهلوی ايجاد کرده و از «سرمایۀ سياسی» ـ يا بزعم من، ملی ـ ايشان استفاده کند.»

من که بارها به شک نیافتاده‌ام و شایدم افتاده‌ام که ایشان سلطنت‌طلب هستند یا نیستند و مراتب شک زیرزیرکی یا روزیرکی در وجودم زبانه زده و حتا به فکر ستون پنجم هم افتاده‌ام و به این خاطر صلاح دیدم که ایشان را جمهوری‌خاه بخاهم یا بدانم و صحت این تفکر را از ایشان بپرسم تا ایشان هم مرا از بی‌توجهی‌ درآورده و بگویند که همیشه جمهوری‌خاه بوده‌اند، ضمن ابراز مراتب جالبی‌یه تازگی‌یه پی‌برده‌گی‌ام‌ به جمهوری‌خاهی ایشان و خوشحالی از آن، باید نشان دهم که لاس زدن با آقای رضا پهلوی، یعنی پس زدن خاکستر بنای سوخته‌‌ی نظام پادشاهی‌ای که در دمکراتیک‌ترین حالتش، مشروطه شد، و جنبش دمکراسی‌خاهی و جمهوری‌خاهی در ایران، آن‌چنان در هم تنیده‌اند که به‌ هیچ‌ وجه جداشدنی نیستند وگرنه، با ارجاعی که خود آقای نوری علا داده اند، دمکرات!هایی نظیر آقای داریوش همایون فرموده‌اند:

« پادشاهی بخش کوچکی از پروژه کشورگیر مشروطه خواهی است... يک تفاوت ما با سلطنت طلبان نيز در همين است. ما بالا ترين جا را به پادشاه يا شکل حکومت نمی دهيم، چنانکه خود شاهزاده نيز امروز تاکيد کردند»

آقای داریوش همایون برای اینکه مشروطیت را یه جوری به خورد مردم بدهند، همانجور که دیده میشود، خود را دیگر سلطنت‌طلب نخانده و به جای آن، پادشاهی‌طلب میخانند و ضمن ترتیب بساط خنده، آنقدر لطف دارند که بالاترین جای حکومتی را به شاهنشاه آریامهر آینده! ندهند. و ما باید حتمن خیلی پیش «شاهزاده» شرمنده و ممنون و میمون باشیم که ایشون هم تعکید دارند که بالاترین مقام را به خود اختصاص ندهند. بیخود نیست که دمکراسی‌خاهان که بنا دارند قدرت‌ و مقام موروثی را برداشته و انتخاب مقامات و قدرت‌های مهم را بصورت دوره‌ای، حق مردم بدانند، جمهوری‌خاه هستند. 30 سال از سرنگونی‌ی پادشاهی که طبق قانون مشروطه بزرگ‌ارتشداران بود، طبق قانون مشروطه شورای نگهبانی به نام مجلس سنا داشت که نیمی از انها را خود منصوب میکرد (و چه جای تعجب که به واسطه‌ی مقام و پول عده‌ای از "انتخابی‌"ها هم در واقع گوش به فرمان او بودند)، طبق قانون مشروطه میتوانست هر موقع که بخاهد هر دو مجلس را با هم یا بی هم منحل نماید و اصلن از سکوی همان قانون اساسی مشروطه میتوانست به جایگاه دیکتاتوری درست و حسابی عروج نماید، همانطور که هم خود و هم پدرش چنین کردند، آری، 30 سال بعد از این، هنوز عده‌ای مشروطه‌طلب، با ظاهری دمکرات و به رهبری آقای رضا پهلوی، به دنبال کسب جا و مقام و قدرت موروثی هستند و به اتحاد دمکراسی‌خاهان واقعی ضربه میزنند و آقای نوری‌علا ترجیح میدهند که خود و دیگران را دچار خیالات خوش کنند و منکر این شوند که آقای رضا پهلوی قدرت‌پادشاهی‌طلبند. مگه میشه یکی به قدرت موروثی‌ی یه مقدار پایین تر از بالاترین! راضی باشه و در عین حال، قدرت طلب هم باشه؟ عجب معمائیست.

نوری‌علا: «براستی آيا، در کل جريانات اپوزيسيون حکومت اسلامی در خارج کشور، کدام «چهره» يا «شخصيت» را می شناسيد که بتواند بهتر و بيشتر از آقای رضا پهلوی معرف آرزوهای ملت ستمديده و بلاکشيدۀ ايران باشد، همواره از دموکراسی، حقوق بشر، سکولاريسم، بی اهميت بودن نوع حکومت، سخن گفته باشد»

آقای نوری‌علا انگار که در رویا فرو رفته‌ و فراموشی گرفته و شروع به درست کردن موجودی خیالی نموده‌اند. درست است که آقای رضا پهلوی بارها از ایرانی دمکراتیک، مردم‌سالار و آزاد حرف یا دم زده‌اند ولی کیست که نداند که دیکتاتورها اگر به رَعی مردم احتیاج داشته باشند، نمیگویند «من دیکتاتورم! به من رَعی بدهید». و برای اینکه فراموشی‌ای یا شکی در همیشه "دمکرات" بودن «شاهزاده» وجود نداشته باشه، بد نیست به کتاب «نسیم دگرگونی»‌ی ایشان که بعد از دو دهه و چندی از سرنگونی پادشاهی نوشته شده سری بزنیم:

رضا پهلوی: «نهاد پادشاهی، در طول بیست و پنج قرن تاریخ مدون ایران، یکی از ارکان اصلی کشورمان بوده است... من امروز، نقش بالقوه‌ی پادشاهی را در قالبی کاملا متفاوت با آنچه در گذشته‌ی کشورمان وجود داشته است، می‌بینم.
در طول هزاره‌ها، پادشاهی... موجب ثبات امپراتوری ایران و به کرات حافظ تمامیت ارضی میهنمان بوده است. اما پادشاهی در قرن بیست و یکم، باید در اساس با نمونه‌هایی که در گذشته وجود داشته است، متفاوت باشد و استمرار ان تنها در قالب حکومتی مشروطه و در چهارچوب جامعه ای براستی مردم سالار میسر است. به سخن دیگر، پادشاه، مظهر و سمبل یک ملت می شود و در واقع، هیچ مسئولیتی در هیچ شکل و صورتی، در امور دولتی نخواهد داشت. در نظام مشروطه، ریاست دولت، آشکارا بر دوش نخست‌وزیر است....
بعوان وارث تاج و تخت ایران، من مرتبا در باره‌ی اندیشه‌هایم در مورد نقش پادشاهی در ایران مدرن فردا و سازگاری آن با دموکراسی، مورد پرسش قرار می‌گیرم...
در نظام پادشاهی مشروطه، ریاست دولت، آشکارا بر دوش نخست وزیر منتخب است و نه پادشاه. نخستین تصور نادرست از جانب اکثر طرفداران جمهوری در ایران، این فرضیه آن‌ست که پادشاه هم سلطنت می‌کند و هم حکومت...
بهترین نحوی که یک پادشاه می‌تواند به کشور خویش خدمت کند، حفاظت و پاسداری و تضمین حاکمیت قانون‌ست... پادشاه، چه مرد باشد و چه زن،...باید از روند و اداره‌ی روزمره‌ی حکومت،... پرهیز کند و جدا بماند...
من شخصا برای ایران، نظام پادشاهی مشروطه را برتر از جمهوری می‌یابم. اگر غیر از این بود، بیش از دو دهه‌ی پیش، وظایف وارث و تخت ایران را بر دوش نمی‌گرفتم....
در ایران، نهاد پادشاهی، در واقع عنصری کلیدی و حیاتی برای حفظ اتحاد و یکپارچگی ملی بوده است... امروز، در شایستگی نهاد پادشاهی برای ایران، همان اهمیت و همان ارزش تاریخی مطرح است – اهمیت و ارزشی که حتی از دوران پیش از انقلاب هم احتمالا فراتر رفته است...
اگر هم‌میهنانم مرا بعنوان یک پادشاه مامور خدمت به وطنم بکنند، تا آخرین لحظه‌ی زندگی، مطابق با وظایفم در حفاظت از حقوق مردم، و مطابق با قانون اساسی اینده‌ی کشور در پیشگیری از هر نوع تبعیض، مدافع آن مبانی و اصول یادشده، خواهم بود» فصل ششم

«
سخنی با ملایان حاکم: در این مقطع از زمان، من با صراحت از ملایان حاکم دعوت می‌کنم که بگذارند یک همه‌پرسی ملی آینده‌ی کشور را معین کند... ملایان حاکم، بیش از هر کس دیگر باید نگران سلامت و امنیت خود در برابر انتقام توده‌های خشمگین باشند... من نمی‌توانم به پیش‌گویی وقایعی که در یک نظام جمهوری جدید رخ خواهد داد. ولی اگر من در آینده در موضع رهبری باشم و تا جائی که در چهارچوب قانونی و توانائی ویژۀ یک پادشاه مشروطه وجود دارد، حاظرم پناه ملایان در برابر یک موج احتمالی «عدالت انقلابی» از سوی شهروندان انتقام‌جو باشم... ملایان حاکم به احتمال زیاد درک می‌کنند که ... فقط نظام پادشاهی به دلایل تاریخی، از مشروعیت و قدرت اخلاقی ویژه‌ای برای دعوت به آرامش و آشتی گروه‌های سیاسی رقیب برخوردار است...» فصل هشتم

جالبه، فکر می‌کنید «پادشاهی که حافظ و پاسدار و متضمن حاکمیت قانون‌ و عنصر کلیدی و حیاتی برای حفظ اتحاد و یکپارچگی ملی و موظف به حفاظت از حقوق مردم و پیشگیرنده‌ی هر نوع تبعیض» است، سوپرمن است یا نباید فرمانده‌ی نیروهای انتظامی باشه؟ احتمالن ایشان باید نقش قاضی را هم بعهه بگیرند تا عناصری را که قانون و حاکمیت آن‌ را زیر پا گذاشته‌اند، محکوم کرده و به مجازات برسانند. به هر حال، آقای پهلوی از راه تظاهر و تقلب، به دنبال قدرت و توانایی‌ی قانونی و ارثی و ویژه‌‌ی پادشاه مشروطه هستند و خودشان هم خوب میدانند که چنین خاسته‌هایی با اصول دمکراسی جور درنمی‌آید.

نوری‌علا: «بنظر من [آقای رضا پهلوی] بصورتی واقع گرايانه، برای خود در عالم سياست ايران نقشی مفيد و سازنده و در ياد ماندنی جستجو کرده و آن را در اين فرمول پياده کرده است که می تواند «نخ گردن بند» ی به نام تشکيلات رهبری اپوزيسيونی باشد که با همۀ رنگارنگی، بصورتی آشکار، بر چند نکتۀ اساسی توافق دارند:
۱. دوران حکومت اسلامی به سر آمده است و مردم به تنگ آمده از دست آن خواستار تغييرند
۲. آنچه بن بست فعلی را بوجود آورده فقدان «تشکيلات رهبری[سکولار]» است که در آن همۀ گروه ها شرکت داشته باشند
۳. ايشان حاضرند که به دو صورت در راستای ايجاد تشکيلات مزبور عمل کنند: يکی کمک به تسريع در تشکيل اين مرکزيت، و ديگری قرار دادن «سرمایۀ سياسی» خود در اختيار اين مرکزيت.
و، بنظر من، آنچه که آقای رضا پهلوی در سخنان خود از آن بعنوان «سرمایۀ سياسی» ياد کرده نکته ای کليدی و اساسی است که ايشان متواضعانه از آن با کلماتی همچون «يک چهره ای که معرف اين جريان باشد» و «شخصيتی که اسمش چنين ظرفيتی را داشته باشد» ياد کرده اند.»


به نظر من بهتره نه دچار توهم شد و نه دیگران را متوهم کرد و یک بار برای همیشه از شعار «همه با هم» دست برداشت. اگر به آن سه نکته‌ی اساسی‌ای که آقای نوری‌علا ردیف کرده‌اند دقت کنیم، می‌بینیم که ایشان از اتحاد اپوزیسیون رنگارنگی حرف میزنند که تنها وجوه مشترکشان سکولاریسم و سرنگونی‌ی حکومت اسلامی است. اما مگر ما دیکتاتورهای سکولار کم دیده‌ایم؟ آیا شعار آقای نوری‌علا عین شعار «همه با هم» نیست؟ اما جنبش دمکراتیک ایرانیان را تنها افراد دمکراسی‌خاه میتوانند رهبری کنند که به معنی‌ای دیگر، در تشکیلات یا ستاد رهبری جنبش دمکراسی‌خاهی مردم ایران، جایی برای مشروطه‌طلبان نمی‌تواند وجود داشته باشد. آنها میتوانند تبلیغات خودشان را بکنند و از مردم بخاهند که در رفراندوم آینده، از حق انتخاب خود استفاده کرده و بجای رَعی دادن به حکومت اسلامی یا جمهوری دمکراتیک، به سلطنت یا پادشاهی یا شهریاری مشروطه رَعی دهند تا شاهزاده‌ی ما به مقام «رضاشاه دوم» یا «شهریار وطن‌خاه» دست یافته و مطابق وظایفشان حافظ حقوق مردم و جلوگیرنده‌ی هر نوع تبعیض و پاسدار قانون اساسی گردند.
جنبش دمکراسی‌خاهی‌ی ایرانیان با جنبش جمهوری‌خاهی گره‌ای ناگشودنی خورده است و هر گونه تلاش برای وارد کردن اپوزیسیون مشروطه‌خاه به این این جنبش با شکست روبرو بوده و خاهد بود.

نوری علا: «آقای رضا پهلوی، در لباس وارث تاج و تخت پدران خود، هرگز نمی تواند «نخ گردن بند» تشکيلات رهبری اپوزيسيون باشد...
چرا که در چنين صورتی «اثبات حقانيت خود» برای رهبری به «اثبات حقانيت پدران خود» در ظهورشان بعنوان رهبران ملت تبديل می شود و اين امر خود توجيه و دفاع از اقدامات ضد قانون اساسی مشروطۀ پدر و پدر بزرگ شان را ضروری می سازد»


آقای نوری‌علا در این‌جا انچنان از اقدامات ضد قانون اساسی مشروطه حرف میزنند که انگار غیر دمکراتیک بودن قانون اساسی مشروطه را اصلن قبول ندارند. اقای رضا پهلوی اگر از تاج و تخت هم صرفه‌نظر کنند، از افکار سلطنت‌شهریاری‌پادشاهی‌‌مشروطه‌طلبی‌ای که شرحشان رفت دست‌بردار نیستند و دمکراسی‌خاهان پرورش‌دهنده مار در آستین نیستند. جای تعجب نیست که شاهزاده حتا تا کنون حاظر نشده‌اند که صریحن بگویند که پادشاهی مورد نظرشان فقط تشریفاتی‌ست. دمکراسی‌خاهان ایران با عده‌ای متقلب روبرو هستند که از هر امکانی برای پیشبرد مشروطه‌خاهی‌یشان نهایت استفاده را می‌برند و حال بیایند و از آن‌ها نخ گردن‌بند هم درست کنند؟!

نوری‌علا: «شايد اگر مرگ پادشاه سابق ايران ده سال بعدتر اتفاق می افتاد، خود آقای رضا پهلوی براحتی و صراحت می گفت که «آقايان و خانم ها! پروندۀ پادشاهی در ايران بسته شده و من هم نمی خواهم وقتم را تلف آن کنم که اين نوع حکومت را » به ايران برگردانم». اما چنين نشد و نام «شهريار ايران» بر ايشان ماند.»

و شاید اگر مرگ پادشاه سابق ايران ده سال بعدتر اتفاق می‌افتاد، آقای نوری علا دیگر اصلن مشروطه‌طلبان را به آن‌جایش هم حساب نمی‌کرد، که برای کنگره شان پیام بفرستد.
و شاید اگر مرگ پادشاه سابق ايران ده سال بعدتر اتفاق می‌افتاد، آقای نوری‌علا صریحن به آقای شاهزاده میگفت که برای کسب آبرو، خوشحالی‌ی 20 درصدی رسیدن به پادشاهی‌اش را فدای خوشحالی 80 درصدی‌اش از برقراری جمهوری دمکراتیک کند و جمهوری‌خاه شود اگه واقعن به فکر دمکراسی برای ایران است.
و شاید اگر مرگ پادشاه سابق ايران ده سال بعدتر اتفاق می‌افتاد، الان خود آقای نوری‌علا شده بود رهبر جمهوری‌خاهان‌دمکرات‌ و کللی هم پیام داده بود و فراخان هم همچنین.


نوری‌علا: «بنظر من، ... آقای رضا پهلوی، از لحاظ وظيفۀ تاريخی و اجتماعی خاصی که بر عهده خود گذاشته، خود را بيشتر نوعی «گشايشگر» می بيند که می تواند (همچون محمد ظاهر شاه افغانستان) راه را برای تبديل محترمانهء حکومت اسلامی به يک جمهوری واقعی و دموکراتيک هموار سازد و خود با احترام تمام چنان کنار برود که در خاطرۀ مردم ايران چهره ای استوره ای و فراموش نشدنی پيدا کند و بگذارد ديگرانی که شايسته اند کشور را بگردانند.
ايشان مدت هاست که ديگر اشاره ای به مسئلۀ سلطنت نمی کند و ... بيشتر دوست دارد دربارۀ امکانات پيدا شدن يک «رهبری دسته جمعی و متمرکز» برای اپوزيسيون سخن بگويد که در تشکيل آن خود نقش هماهنگ کننده ای بی طرف و آمادۀ پذيرش رأی نهائی مردم را داشته باشد.


و به این خاطر که تفاوت شاهزاده با سلطنت‌طلبان اینست که نظام شهریاری‌ای که ایشان تبلیغات‌چی‌ی آن هستند، بالاترین جا و مقام و قدرت را به پادشاه نمی‌دهد، پس چه بهتر که کاری کنیم که ایشان چون در دل همه هم جا دارند و بسیار صادق و فداکار هم هستند، رهبر شوند و قول بدهند که قدرت‌طلبی را کنار گذاشته و تبلیغات‌چی‌ی مشروطه‌خاهی نباشند و از آن‌ها دوری کند و از جمله خودش! تا بعد از به‌دست گرفتن حکومت، لطف نموده و «زمام کشور را به دست مردمانی شايستۀ رهبری بدهد»!

و اینک معمای آقای نوری‌علا را مطرح نموده و از شما انتظار کمک در حل آن دارم:
آیا آقای اسماعیل نوری‌علا، ستون پنجم مشروطه‌طلبان است و میخاهد جنبش «همه با هم» راه بی‌اندازد؟ آیا او ستون پنجم جمهوری‌دمکراتیک‌خاهان است و میخاهد آقای رضا پهلوی را جمهوری‌خاه کند از طریق هندوانه و یا کشیدن خط و نشون و یا هردوشون و یا القای واقعیت‌بینی و شعور سیاسی‌فداکارانه؟

آیا او از عبارت ستون پنجم متنفر بوده و در این صورت از چه ستونی متنفر نیست؟ آیا او را میتوان ستون کرد؟

جواب بدید!


عکس و تفصیلات ستاد مدافع حقوق شهروندان ام القرا



کاریکاتورهای مبارزاتی توفیق
آفتاب کاران
http://www.aftabkaran.com/

Dienstag, Dezember 16, 2008

همه پرسي ملي (!): از چرا بايد از "حقوق" .. دفاع کرد تا جناب حاج آقا ع .ن .وری زا ده قابل تقدير کشکول خبری ف. م . سخن گو ی انیوز رسوا و ننگين و چلغوز

دارالترجمه یاجوج و ماجوج
مه پرسي" ملي (!)

از چرا بايد از "حقوق"... دفاع کرد
تا... جناب حاج آقا ع. ن. وری زا ده ی قابل تقدير کشکول خبری ف. م. سخن گو ی انیوز رسوا
و ننگين و چلغوز و حقيقت آموز!



" چرا بايد. از "حقوق" .. دفاع کرد /
در وب سايت جناب دکتر عليرضا نوری زاده ديدم که ايشان، به رغم تمام ِ فحاشی ها و تهمت زدن های حسين درخشان در وب لاگ سردبير:خودم و
هفته نامه ی رسوا و ننگين "چلغوز" از او حمايت کرده و خواستار آزادی وی شده اند. حمايتِ صريحِ آقای دکتر نوری زاده از حسين درخشان و تفکيک امر شخصی با امر اجتماعی و عمومی حقيقتا آموزنده و قابل تقدير است"!

کشکول خبری ف. م. سخن گو ی انیوز رسوا و ننگين وچلغوز
http://news.gooya.com/society/archives/080919.php
سه شنبه 16 دسامبر 2008 - 26 آذر 1387
.....................

... تمرین ....
................

"عارفي كو كه كند فهم زبان سوسن…؟ / اندك اندك به اين نتيجه ميرسم كه
مشكلاتي در زبان فارسي هست و يا در فارسي داني ما اشكالي وجود دارد كه با همة توضيحات و تحليل هاي موشكافانه، شماري از هموطنان كه در جمعشان نخبگان سياسي و فكري، كم نيستند در رابطه با طرح همه پرسي ملي (رفراندوم) موضوع را به درستي درنيافته اند"!

حاج آق ا ن وریزا ده
قابل تقدير یک هفته با خبر آموزنده
http://www.nourizadeh.com/archives/000763.php


اي خواهر .... صدايت را شنيدم ... به سويت پر کشيدم

هادی خرسندی
http://photos1.blogger.com/blogger/7387/1188/1600/hk.0.jpg


اي خواهر .... صدايت را شنيدم ... به سويت پر کشيدم ....

masodmoradsalimi2.jpg

عکس از مسعود مراد سليمي - در نمايشگاه عکس

Montag, Dezember 15, 2008

دانشجویان جان به لب رسیده! جون عمه مخترع سکولاریسم (!) نو، شعارندین "مرگ بر دیکتاتور"!... یه ریز شعارهای باشگاه نیوسکولاریستی نوینو دم بگیرین

دارالترجمه یاجوج و ماجوج / کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو

دانشجویان جان به لب رسیده!
جون عمه مخترع "سکولاریسم (!) نو"
شعارندین "مرگ بر دیکتاتور"!
یه ریز شعارهای "جدید" نیوسکولاریستی نوینو دم بگیرین
تا قانون (!) اساسی خوار مادر چه و چه آخوندا
دود بشه و بره هوا
..........

"درباره ی شعار «مرگ بر دیکتاتور» دانشجویان، من بحث و حرف دارم.

درخور سرشت نیک و نهاد پاک دانشجویانی که خواستار دمکراسی و آزادی هستند نیست که برای مخالف ـ و حتی دشمن ـ خود نابودی و مرگ طلب و آرزو کنند"!

شهباز نخعی
باشگاه نیو زکی لاریستی مبارزه (!) با ایدئولوژی ها
http://www.newsecularism.com/2008/1208-B/121508-Shahbaz-Nakhai-Marg-bar.htm
دو شنبه 25 آذر 1387 ـ 15 دسامبر 2008
.............................

"سکولاريسم
نو :

در پی … دريافت اظهار نظرهای گوناگون خوانندگان گرامی، تکرار اين نکتۀ بديهی را ضروری می دانيم که .... همه مطالبی که در سکولاريسم نو منتشر می شوند، لزوماً مورد موافقت گرداننده سايت و همکارانش نيست"!

گرداننده (!)
و همکاران (!) باشگاه نیو زکی لاریستی مبارزه (!) با ایدئو لوژ ی ها
http://209.85.129.132/search?q=cache:Av10rV72fJ4J:www.newsecularism.com
يک شنبه 24 آذر 1387 ـ 14 دسامبر 2008
..........................

.... تمرین ...
...............

"سکولاريسم يک شعار توخالی نيست... و نام نويسی در اين باشگاه رزمنده شرايطی دارد "!

ا.ن. علا گو ی ا نیوز
http://news.gooya.com/society/archives/076687.php
آدینه 29 شهريور 1387 ـ 19 سپتامبر 2008

با این شرایط شما جز انسان‌هایی خواهید بود که حقوق بشر شامل حال شما می‌شود

ندای امروز
یادداشت‌های امین ثابتی در مورد همه چیز منهای سیاست!
http://aminsabeti.net

معنای حقوق بشر در وبلاگستان فارسی چیست؟


برای اینکه حقوق بشر در وبلاگستان فارسی شامل حال شما شود باید دارای شرایطی باشید:
۱- در یکی از شهرهای بزرگ ایران زندگی کنید. ترجیحا این شهر تهران باشد و بسیار بهتر است که در قسمت‌های شمالی این شهر زندگی کنید.
۲- پدر پولداری داشته باشید که در بین افراد آن شهر دارای اسم و رسمی باشد.
۳- به زمین و زمان فحش بدهید و تنها و تنها خودتان را حق مطلق بدانید.
۴- به خارج از ایران سفر کرده باشید و در آنجا دوستانی برای خودتان داشته باشید.
۵- دستکم دو تا سه نفر را بابت کارهایی که کرده‌اید، به زندان انداخته باشید!
۶- عکس‌های زیبا و دلربا از خودتان گرفته باشید و آنها را در اینترنت منتشر کرده باشید.
با این شرایط شما جز انسان‌هایی خواهید بود که حقوق بشر شامل حال شما می‌شود و سازمان‌های حقوق بشری برای شما
اعلامیه صادر می‌کنند و افراد دیگری نیز برای رهایی شما از مشکلاتی مانند زندان وبلاگ می‌سازند. اما اگر یکی از شرایط فوق را نداشته باشید شما حکم گوسفند را خواهید داشت که حتی اگر سرتان را بِبُرند، باز هم هیچ صدایی از حامیان حقوق بشر بلند نخواهد شد!

حال معنای حقوق بشر در وبلاگستان فارسی را متوجه شدید؟



Sonntag, Dezember 14, 2008

اطلاعیه گرداننده (!) و"همکاران" جدید (!) باشگاه مبارزه (!) با ایدئو لوژ ی ها: همه مطالبی که "منتشر" می کنیم لزوماً مورد موافقت این این باشگاه نیستش

دارالترجمه یاجوج و ماجوج / کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو

مطالبی که در سکولاريسم نو منتشر می شوند، لزوماً مورد موافقت گرداننده سايت و همکارانش نيستاطلاعیه 2-کولاریستی گرداننده (!)
و"همکاران" جدید (!) باشگاه مبارزات (!) اپورتونیستی با اید
ئو لوژیها

همه مطالبی که "منتشر" می کنیم لزوماً مورد موافقت این باشگاه نیستش ها !
......................

"سکولاريسم نو :
در پی … دريافت اظهار نظرهای گوناگون خوانندگان گرامی، تکرار اين نکتۀ بديهی را ضروری می دانيم که .... همه مطالبی که در سکولاريسم نو منتشر می شوند، لزوماً مورد موافقت گرداننده سايت و همکارانش نيست"!

گرداننده (!) و همکاران (!) باشگاه مبارزه (!) با ایدئو لوژ ی ها
http://209.85.129.132/search?q=cache:Av10rV72fJ4J:www.newsecularism.com
يک شنبه 24 آذر 1387 ـ 14 دسامبر 2008
.......................

.... تمرین ...
...............

"سکولاريسم يک شعار توخالی نيست... و نام نويسی در اين باشگاه رزمنده شرايطی دارد که وجود و عدم، يا استحکام و سستی شان، تنها در عرصهء عمل سياسی به اثبات می رسد "!

ا.ن. علا گو ی ا نیوز
http://news.gooya.com/society/archives/076687.php
آدینه 29 شهريور 1387 ـ 19 سپتامبر 2008
..........................................

....تمرین
...............

"من، بعنوان سردبير سکولاريسم نو، چنين می انديشم که... يک سکولار بايد بيشترين وقت خود را در خواندن و شنيدن سخنان دشمنان سکولاريسم (و اينک سکولاريسم نو) بگذراند"!

ا.ن. علا
سردبیر (!) باشگاه سه کولاریسم نو
http://www.newsecularism.com/Nooriala/012108-A-note-on-policy.htm