Montag, Oktober 30, 2006

۳۵۰ نفر از "اساتید حوزه " در حال ضربا ضربوی وبلاگ سازی و وبلاگ نویسی !

لاکن 800 طلبه وبلاگ راه اندازی کرده اند برای رشد "فکر و اندیشه"!



دارالترجمه
زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج
تمرین شماره 374


....................

"بنا به طبیعت آزاداندیشی و مستقل نگری … دوستانی که من با آنان ملاقات کردم، طلبه هائی بودند که نه تنها وبلاگ برای آنها خودی بود، بلکه دفتر توسعه وبلاگ دینی درست کرده اند. حرف های امیدوار کننده و جالبی می زدند. می گفتند فلان مقام تأثیرگذار در حوزه _ که من حدس می زنم اصلاً نداند وبلاگ چیست - پیشنهاد کمک به این امر کرده است.

"از کارهای جالب تر آنان این است که لیست ۳۵۰ نفره از اساتید حوزه تهیه کرده بودند که باحوصله و باپشتکار به منزل بسیاری از آنان رفته اند و وبلاگ سازی و وبلاگ نویسی را به آنها آموزش داده اند.

۸۰۰ نفر طلبه هم وبلاگ خود را راه اندازی کرده اند. تاکنون چندین سمینار هم به کمک و باحمایت مسئولان رسمی برگزار کرده اند.

"به رسم معمول که می گویند من کوچکتر از آنم که نصیحت و توصیه ای بکنم و بعد مفصل نصیحت و توصیه می کنند، من هم بعد از این که گفتم کوچکتر از آنم که توصیه ای داشته باشم، گفتم سعی کنید وبلاگ های دینی، با متر محدود جریانات سیاسی اندازه گیری نشود. از حکومتی ها کمک بگیرید، ولی خودتان مستقل باشید...

"و باز هم در آخر گفتم من کوچکتر از آنم که توصیه ای بکنم! ولی خداوکیلی بر و بچه های دفتر توسعه ی وبلاگ دینی هم انصافاً معتقد به چنین حرف هایی بودند.

"در هر حال مهمترین نکته ی مثبت این است که وبلاگ دیگر منطقه ی ممنوعه ی دینی نیست و این برای رشد فکر و اندیشه در ایران بسیار مؤثر است"!

ابطحی جونیور / به زعم خودش توپولی

به زعم یک کاریکاتوریست "ته بیدی" که میترسه عکس امام راحلو بکشهسيدالماله کشين:

یکشنبه 7 آبان ۱٣٨۵ - 29 اکتبر ۲۰۰۶
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146308242

Sonntag, Oktober 29, 2006

وبلاگ دولت 70میلیونی ، دولت عشق ایرانی

رئیس جمهور نوکر ملت در برابر مادر شهید

http://dolateeeshgh.blogfa.com/post-60.aspx


قصد جسارت به مقام محترم ریاست جمهوری اسلامی ایران را ندارم . امامطمئنم دکتر احمدی نژاد عنوان رئیس جمهور نوکر ملت را از صمیم قلب می پذیرد . و آن را خسته نباشیدی از طرف موکلین عبد خدای خود قلمداد خواهد نمود .

شاید حالت ایستادن رئیس جمهور در برابر مادر شهید ( مطیع و خاضع و شنونده ایی صبور ) یک اتفاق و امری طبیعی قلمداد شود . ولی نکته پنهان و باطن این تصویر شاید این باشد . که احمدی نژاد ادعای نوکری خود را فقط در حد زبان و بیان قبول ندارد . و مصر است در عمل و رفتارش متصور باشد . و دیگران ببینند و بدانند و شک نکنند و یاد بگیرند و عمل کنند . که من به همان چیزی اعتقاد دارم که می گویم . نه به آنچه نمی گویم .

من از اظهار نوکری قرمز و بنفش نمی شوم . من نوکری این ملت مقاوم و فداکار را دوست دارم و به آن عشق می ورزم . باز هم نه در حد حرف . شاید دیر باوران باور نکنند . من از این نوکری جانی دوباره میگیرم . زنده میشوم . و آن را مایه سعادت و رستگاری خود میدانم . چرا که رضای خدرا در رضایت خلق خدا میدانم

این حالت رئیس جمهور در برابر مادر شهید رفلکسی طبیعی روح و باطن ایشان در برابر فداکاری و عظمت معنوی مادر شهید میتواند باشد . او به روح شهید حاضر در آنجا می گوید . آقا ما دربست نوکریم . می بینی که ؟؟؟ اکنون شهید است . که از رضایتمندی مادرش در ملکوت الهی غرق شادی و سرور میشود . و در بین شهدای مکتبها و ملتهای دیگر به داشتن چندین رهبران و مدیرانی مباهات میکند .

Mittwoch, Oktober 25, 2006

پایگاه "جرّاحى"خفيف روان شناسان "مد ظله" آیت‌الله العظمی مکارم شیراز ی


دارالترجمه
زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج

تمرین شماره 373


......................


در مورد تنبيه خفيف بدنى زنانى كه حاضر به اداى حقّ زناشويى نيستند، دستور صريح ... اين است كه شوهر نخست از طريق پند و اندرز، سپس با جدا كردن بستر خويش و قهر كردن وارد گردد; اگر هيچ وسيله اى مؤثّرنشد، در اين صورت مى تواند از تنبيه خفيف بدنى استفاده كند و بديهى است كه اين موضوع، يك موضوع كاملا استثنايى و در حقيقت حكم جرّاحى يك بيمار را دارد كه مخصوص موارد ضرورت است...

اين نكته لازم به يادآورى است كه در بعضى از زنان - طبق نظريّه روان شناسان - همواره يك حالت «مازوخيسم» (آزار خواهى) وجود دارد كه گاهى به عللى تشديد مى گردد و به صورت يك بحران روانى بروز مى كند; در اين گونه موارد بحرانى و استثنايى، تنبيه ملايم در تسكين روحى آنها مؤثّر است.

به اين نكته نيز بايد توجّه داشت كه تنبيه مزبور نباید طورى باشد كه موجب مجروح شدن يا حتّى سياه و كبوده و سرخ شدن بدن گردد

پایگاه رسمی آیت‌الله العظمی مکارم شیراز ی مد ظله

تأثير رهنمودهای مقام معظم رهبری بر فیلمفارسی صامت

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 372


وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، شنبه شب در ضيافت افطاري با سينماگران كشور ديدار كرد.
رضا ميركريمي، مديرعامل خانه سينما در اين نشست به نمايندگي از جامعه سينمايي كشورمان ... ابراز اميدواري كرد كه با سرلوحه قراردادن رهنمودهاي رهبر انقلاب اسلامي، سينما بيش از پيش تأثيرگذار باشد.
گفتني است، وزير ارشاد در اين جلسه سخنراني نكرد.

کیهان بازجوی عزیز ام الفرا
دوشنبه اول آبان 1385- - 23 اکتبر 2006
http://www.kayhannews.ir/850801/3.HTM#other301

Freitag, Oktober 20, 2006

پیش "بینی" غنی شده مقام معظم رهبری کیهان بازجو ی "عزیز" و صهیونیست


آدينه ۲٨ مهر ۱٣٨۵ - ۲۰ اکتبر ۲۰۰۶


http://www.kayhannews.ir/850727/index.htm

2006
پنجشنبه 27 مهر 1385 / 19 اکتبر

Dienstag, Oktober 17, 2006

از "اطلاعیه" انجمن زنان ایرانی برلین خواستار "اصلاح" قانون اعدام و سنگسار

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 371




رئیس قوه قضاییه ... الله ... دستور توقف اجرای سنگسار را در بهمن ماه 1381 صادر کرد،
ولی اجرای سنگسار متوقف نشده
و در
مواردی
همچنان ادامه دارد...

ماده 105 قانون مجازات اسلامی ایران این اختیار را به قاضی می‌دهد که در صورتی که شواهد و مدارک لازم برای اثبات "زنا" وجود نداشته باشد با "علم" خویش متهم را محکوم نماید و به بیان دیگر، حکم دلبخواه صادر نماید.


ما خواستار اصلاح قانون و لغو مجازات های واپس گرایانه و انتقام جویانه ای هستیم ...

انجمن زنان ایرانی برلین
گ و "." ا ... ن "." وز
سه‌شنبه ۲۵ مهر ۱٣٨۵ - ۱۷ اکتبر ۲۰۰۶
http://news.gooya.eu/politics/archives/2006/10/053840.php

Montag, Oktober 16, 2006

جايزه نوبل اهداف فاسد سياسي دشمنان در داخل

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 370

اهدا نشدن نوبل، بهتر از اهداي آن به مخالف جمهوري اسلامي است
محمدرضا سرشار گفت: اگر قرار باشد جايزه نوبل ادبيات نيز مثل جايزه صلح، به كساني كه مخالف نظام جمهوري اسلامي هستند اهدا شود، بهتر است اهدا نشود.
وقتي چنين جايزه‌اي به كسي اهدا مي‌شود، صاحب آن جايزه از مصونيت بين‌المللي بهره‌مند مي‌شود و وسيله‌اي مي‌شود براي اهداف فاسد سياسي دشمنان در داخل

فارس نیوز
دوشنبه 24 مهر 1385 / a16 Oct 2006

Sonntag, Oktober 15, 2006

سربلند:


معضلى بنام آفتابه

...............................................

خودمان را گول نزنيم. ما ايرانى هستيم و از سرزمينى مىاييم كه هم برای پريدن از روى جوى خيابان با هم تعارف مىكنيم و هم در مواقع دشمنى قادريم تازه ترين فحاشى هاى اختراع شده توسط بشر را به زبان شيرين پارسى ترجمه كرده و مانند دوش حمام بروى طرفمان باز كنيم.

اما الان نمىخواهم از فرهنگ و نسبيت فرهنگى و اينطور چيزها بگويم. بلكه مىخواهم به معضل غير قابل حلى بپردازم كه سالهات " خفت" ما ايرانيان تبعيدى و خودتبعيدى را چسبيده و ول نمىكند. معضلى كه قصد دارم به آن بپردازم از درون توالت شروع شده و معمولا در همانجا هم به نحوى حل شده و غالبا به خارج از توالت درز نمىكند.

بله ، درست حدس زديد. مسئله حول و حوش يك شى تاريخى دور مىزند كه كه براى برخى از ما زندگى بدون آن تصور كردنى نيست. نام قشنگى هم دارد، آفتابه.

درست نمىدانم ريشه نام " آفتابه" از كجا آمده. آنطوريكه نشان مىدهد بايد به نحوى با " آفتاب" در ارتباط باشد. اما شما كدام آفتابه اى را مىشناسيد كه " آفتاب" را ديده باشد؟ پس چرا " آفتابه"؟ شايد هم تلفيقى از " آفتاب " و " تابه" ( همان ماهى تابه خودمان) باشد. اما خب، چه ربطى بهم دارد؟ يعنى افتاب را درون تابه سرخ مىكنيم تا به آفتابه تبديل شود؟ اصلا بگذريم. ريشه اش را بذاريم براى فرصت هاى بهترى كه حتما بررسى آن در غالب چنين مقاله وزينى نخواهد گنجيد.

حالا چرا معضل افتابه؟ آخر افتابه چه معضلى مىتواند داشته باشد؟ ما كه تا چشممان به آن ميافتاد گويى دنيا را به ما دادند چرا بايد معضلمان شود؟ ما كه در طول سالها اقامتمان در خارجه نتوانستيم جانشين مناسبى براى آن بيابيم پس چرا از معضل بودنش بگوييم؟ خداييش، شما وقتى چشمتان به آن مىافتد برق نمىزند؟ نه ، بمن جواب ندهيد، پيش خود فكر كنيد كه بناچار در توالت غريبه اى پا گذاشتيد و ديديد كه در آن شير اب كه نيست هيچ، حتى يك شيشه كولاكولا هم يافت نمىشود، از آن گذشته ما هم در جيبمان يك مشمع و يا تكه پلاستيكى كه روزى پر از تخمه آفتاب گردان بود نداريم كه بتوانيم يكطورى از آن مخمصه نجات پيدا كنيم، پس آنزمان است كه مىبينيم " آفتابه" واقعا معضل است، اما نبودنش، كه حضورش هميشه موجب انبساط خاطرمان بود.

چرا چنين موضوعى بيادم افتاد؟ هرچند كه هركدام از ما روزى يكى دوبار ( البته براى ايرانيان محترم كه غذاهاى جا افتاده و سرشار از روغن ميل مىكنند ، هر چند روز يكبار) بيادش مىافتيم . اما اينبار با سرنوشت شغلى ام در ارتباط بود. حقيقتش هيچگاه فكر نمىكردم كه اينده ام و تمام چيزهايى كه براى درخشان شدنش تلاش كرده بودم به يك " افتابه " گره خورده و همه زندگى اينده و فرصت هاى شغلى ام را تحت تاثير خود قرار دهد.

وقتى رئيس و همكاران را در جلوى درب توالت ديدم كه همه بصف شده و به داخل آن سرك مىكشيدند فهميدم كه به پايان سرفصلى اژ زندگى در تبعيدم نزديك شدم. هر كدام از همكاران بنوبت به داخل توالت رفته، نگاهى به سيل " آب" كه در كف توالت روان بود انداخته، نگاهى هم به سقف خشك آن مىكردند و بدون حل معماى اينكه " آنهمه اب از كجا به توالت رفته بود؟" از درون آن بيرون آمده و با تعجب به يكديگر نگاه مىكردند. آخر چطور ممكن بود در توالتى كه حتى يك عدد شير اب ناقابل، حتى دكورى، وجود ندارد آنهمه اب كفش ريخته شده باشد؟

اين معما تا مدتها نقل ساعتهاى " استراحت " ما بود و من با شنيدن آن هربار بيش از گذشته داغ شده و قلبم به تپش هاى توالتى گرفتار مىشد. ظاهرا آنها هم اصلا قصد نداشتند موضوع را فراموش كنند. تعميركار امد، مهندس اب و فاضلاب آمد، همه امدند و رفتند اما آخر سر هيچ كس نفهميد آن اب لعنتى از كجا در كف توالت پر شده بود. مسخره تر اينكه گاهى نظر مرا هم در آن مورد مىپرسيدند. من هم لبخندى تحويل داده و سرم را به طرفين و بالا و پايين تكان تكان مىدادم.

آخر مگر مىشد توضيح داد كه بطرى پلاستيكى " فانتا ليمويى" آنقدر پوسيده شده بود كه تحمل نگهدارى آنهمه اب را نداشت و مانند يك بمب ساعتى ، درست درحالى كه داشتم با لذت تماشايش مىكردم جلوى چشمانم تركيد. با چه بدبختى هرچه دستمال كلينكس بود را كف توالت پهن كرده بودم، اما مگر خشك مىشد لامصب. انگار مىخواستم با يك رول دستمال توالت يك استخر را خشك كنم. بطرى متلاشى شده " فانتا" را زير بغل زدم و با سر و رويى از جنگ برگشته به سر ميز كارم برگشتم و از آن به بعد هر اظهارنظرى در آن مورد سبب مىشد تپش قلبم توالتى شود.

تازه داشت آن موضوع كذايى از يادم مىرفت كه آن اتفاق لعنتى افتاد. اتفاقى كه سبب شد من از موقعيت يك كارمند بالا رتبه به يك نگهبان جلوى درب هتل تبديل شوم.

اتفاق قبلى باعث شد كه هيچوقت از بطرى و شيشه استفاده نكنم. اما بلاخره نمىشد كه همانطور خشك خشك بيايم بيرون كه در صورت استفاده از كاغذ توالت ، تمام روز را بايد گشاد گشاد راه مىرفتم. اما ما ايرانى هستيم و سرشار از نبوغ و خلاقيت. چه شبها و روزهايى كه در تلاش اختراع آن وسيله بودم كه از نظرم كاركردش رد خور نداشت. آخر سر اختراعم را به مرحله عمل كشديم و استفاده از آن شروع شد.

افتابه اختراعى من از يك كيسه پلاستيكى ضخيم و دو متر لوله پلاستيكى تشكيل مىشد. كيسه پر از آب در جيب كت قرار داشت و يك لوله پلاستيكى از درون آن حركت مىكرد و پس از گذشتن از استين كتم از بالاى مچم بيرون مىامد. طرز كار هم بسيار اسان و علمى بود. با هر فشار بر جيب محتوى كيسه، اب از بالاى مچم به بيرون فوران مىزد. چه روزهاى زيبايى را با آن گذراندم. اصلا كار بجايى كشيده بود كه رفتن به توالت به يكى از تفريحات روزانه ام تبديل شده بود. بطوريكه همكاران از اينكه من اينقدر به توالت مىروم متعجب شده بودند. تصورش را بكنيد، ميرويد روى كاسه مىنشينيد و با يك اشاره ساده به جيبتان شما داراى يك لوله كشى بسيار مفيد هستيد كه مىتوانيد فرت فرت اب بخودتان بپاشيد.

همه چيز به خوبى پيش ميرفت. ديگر من و مخزن آب و لوله پلاستيكى آنقدر به هم انس گرفته بوديم كه زندگى بدون همديگر معنى و مفهومش را براى هر سه ما از دست مىداد. تا اينكه آن فاجعه اتفاق افتاد.

نه، نمىتوانم شرح دهم . نه. وقتى يادش مىافتم همه بدنم مىلرزد. نه، اصرار نكنيد، اصلا تحمل تجديد آن خاطره را ندارم. وقتى چشمهاى از حدقه در آمده رئيس بخاطرم مىايد و فوران دائم اب از آستينم به سر ورويش. نه. از من نخواهيد تعريف كنم. چه را تعريف كنم؟ اينكه يك شوخى ساده رييس اداره و زدن به پهلويم براى احوالپرسى ، تمام سيستم ابيارى مرا بكار انداخت و همينطور آب بود كه از استين بنده به سر روى رييس و ديگر همكاران كه از وحشت خشك شده بودند مىپاشيد؟

نه ، بگذاريد با اين خاطره تلخ بسوزم و بسازم. اصرار نكنيد، نمىتوانم تعريف كنم.


http://www.mano-paltalk.net/tanz8/sar1410.htm

چهاردهم اكتبر2006

من و پالتاك

Donnerstag, Oktober 12, 2006

"هنر" شنگيني كه در تحولات نيم قرن اخير تاريخ مملکتمان از خود نشان دادیم!


دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 369
..........................


( يادداشت روز ) اگر از شما بپرسند
بزرگترين هنري كه ملت ايران در تحولات نيم قرن اخير تاريخش از خود نشان داده كدام است،
چه پاسخي مي دهيد؟

کیهان بازجوی عزیز ام الفرا
پنج‌شنبه ۲۰ مهر ۱٣٨۵ - ۱۲ اکتبر ۲۰۰۶
http://www.kayhannews.ir/850720/2.htm#other200

................................

( گفت و شنود ) گفتم: چه عرض كنم؟!
به يك شيره اي مافنگي گفتند بگو «چكش»
گفت نمي تونم
پرسيدند چرا؟...
گفت آخه خيلي شنگينه!!

کیهان بازجوی عزیز ام الفرا
پنج‌شنبه ۲۰ مهر ۱٣٨۵ - ۱۲ اکتبر ۲۰۰۶
http://www.kayhannews.ir/850720/2.htm#other202

Montag, Oktober 09, 2006

تخلف سیاسی/عبادی/ یک میلیارد دولاری!

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 368

http://www.kayhannews.ir/850717/index.htm

Montag, Oktober 02, 2006

این چراغ مبارزه با حکومت آخوندی دوباره روشن شد!

داستان بدون شرح "قانع" شدن"مجلس" !

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 367



کیهان بازجوی عزیز ام الفرا
دوشنبه 10 مهر 1385- 8 رمضان 1427- 2 اکتبر 2006
http://www.kayhannews.ir/850710/2.htm#other200