نادره افشاری
http://www.nadereh-afshari.com/
ناموس ضد امپریالیستی !
اصلا زحمت نکشید. خواهش میکنم. قربان شما را به خدا زحمت نکشید. اصلا راضی به زحمتتان نیستم. سپاسگزارم.
مرسی. ممنونم. دستتان درد نکند. بله... عرض میکردم که... خب... انگار شما روش زندگیتان را تغییر داده اید! خیال میکردم هنوز به آرمان مشترکمان وفادارید! حیف، زیاده عرضی نیست. رفع زحمت میکنم. خودتان را دردسر ندهید. اصلا لازم نیست چای بیاورید. تشکر میکنم. عرض کردم که رفع زحمت میکنم. چطور دلتان میآید....ما یک وقتی مشترکاتی داشتیم... البته چای خوبی است...چه عطر و بویی دارد...هیممم... عالیست.... بله،عرض میکردم که زمانی بود که... زحمت شیرینیها را خانم کشیده اند؟
منظورم این است که دست پخت ایشان است؟... به به به... عجب، چه زن هنرمندی! نه، آخ... ببخشید. خیال کردم ایشان پخته اند. جسارتا عرض شود که عیال سابق بنده هم دست پخت خوبی داشتند، حیف، حیف که نتوانستیم با هم کنار بیاییم.
دلیلش... بله، بنده که گرفتار شدم، بله همان زمانی که شما تشریف آوردید فرنگ، بنده گرفتار شدم... بله خیلی طول نکشید، ولی بالاخره زندگی ما به هم خورد.
ایشان زندان را باعث سرشکستگی میدانستند... البته به نظرم ابوی ایشان در تغییر نظرشان نسبت به بنده بی تاثیر... بله چشم... صرف میشود. دستتان درد نکند.. عالیست...
عرض میکردم که بله... ابوی عیال سابق بنده – جسارت است – از سیاست هیچی متوجه نبودند. برایشان اصلا شاه و جناب مصدق فرقی نداشت. باور بفرمائید جدی عرض میکنم... بله ایشان بازاری بودند و خب... به ریش ما جوانهای آن دوران میخندیدند. البته کم لطفی میفرمودند. من در آن سالها خیلی هم جوان نبودم. دانشکده را تمام کرده بودم... بله دانشکده ی حقوق را... بله... دستتان درد نکند.
بفرمائید سرکار علیه اینقدر زحمت نکشند، باعث شرمساری میشود.عرض میکردم. بنده و جنابعالی هر دو در دانشکده ی حقوق... میز شام را... مگر ساعت چند است؟ نه شب... ای داد... یعنی بنده چهار ساعت است خدمتتان هستم؟
میبخشید عرض میکردم از قرار جنابعالی... بله... بله... حالا که این همه اصرار میفرمائید در خدمت میمانم... به به... دستتان درد نکند.
جنابعالی بفرمائید بالا... قربان بالا و پائین ندارد... بنده همینجا در خدمت خواهم بود... باشد... حالا که این همه... این که درست نیست... خانم تشریف نمیآورند؟ سر ِ کار؟ این وقت شب؟ که اینطور؟ پزشک هستند... کشیک شب... شما چطور راضی میشوید ایشان... این موقع شب... تنها... بله خیلی ممنون... کافی است... کافی است...
برای کلسترولم این همه چربی خوب نیست... بله... متاسفانه... این هم از یادگارهای زندان شاه ملعون است... الان بهتر است... قربان خیلی از آن دوران کودتاچیان امریکایی خون آشام... بله... حالم بهتر است... عرض میکردم... دست کم امپریالیسمی در کار نیست. البته هست ولی قاچاقی است... مرسی... ماء الشعیر است؟ الکل؟... نه قربان... بنده مدتی است نماز میخوانم... وقت نمیشود... شما همه چیز زندگیتان را تغییر داده اید... البته در این سفر میخواستم هم خدمتتان برسم و هم عرض کنم که بله جبهه... بله خیلی خوشمزه است... دست پخت خانم... نه... آه پس دست پخت خدمتکارتان است...
آماده خریده اید از مغازه ی افغانیها... پس ما چی؟... ای بابا... من فکر کردم که خانمتان... در ایران راستش ما میخواستیم شما قبول بفرمائید و بخش خارج کشوری جبهه را ... چه ترشیهایی... از اینها در ایران پیدا نمیشود... مال ترکیه است... برنج چی... پاکستانی است... خاویارها... از مراکش... پس خاویارهای ایران... کیفیت ندارد... چطور میتوانید اینطوری... قربان وطن... وطن... همه چیز وطن ... حتا چاقوکشهای وطن... بله... یک موقعی بود که ... چه دوغی... عالیست...آماده خریده اید؟ ای وای... مثل دوغ اراج خودمان است... از کشور ترکیه... ترکیه ی اسلامی... هرچند که آنها همه شان امریکایی... بگذریم... صرف شد... دستتان درد نکند... امشب... با تاکسی... اینجا؟ ... قبول نمیفرمائید... از سیاست ... کناره... آخر چرا؟... بالاخره این وطن مال ماست... بله... نخیر قربان بیشتر از این مزاحم نمیشوم. متشکرم... قربان... شما به ایران تشریف نمیآورید؟ آخر چرا؟ خب... چه اشکالی دارد؟ حالا شما قبول بفرمائید...
ما باید جبهه را سر پا نگه... اصلا قربان... بله قربان همه چیز صرف شد... در این مورد حتما فکر بفرمائید... به این زودی جواب منفی... خواهش میکنم... بله... بنده فردا عازم هستم به سوی ایران... بله... خیر... نخیر قربان... در فرودگاه امام خمینی... خب... چه اشکالی دارد... باور کنید از بالا...
مرقد مطهر امام... بله... خب... این هم از بیت المال هموطنان... است... خواهش میکنم... شب و روز شما هم خوش... به امید دیدار در وطن... بله... خوب بخوابید... بله... تاکسی... خب... سلام بنده را مجددا خدمت عیال محترمتان ابلاغ بفرمائید... خدانگهدارتان... پاینده ایران....
http://www.nadereh-afshari.com/
ناموس ضد امپریالیستی !
مرسی. ممنونم. دستتان درد نکند. بله... عرض میکردم که... خب... انگار شما روش زندگیتان را تغییر داده اید! خیال میکردم هنوز به آرمان مشترکمان وفادارید! حیف، زیاده عرضی نیست. رفع زحمت میکنم. خودتان را دردسر ندهید. اصلا لازم نیست چای بیاورید. تشکر میکنم. عرض کردم که رفع زحمت میکنم. چطور دلتان میآید....ما یک وقتی مشترکاتی داشتیم... البته چای خوبی است...چه عطر و بویی دارد...هیممم... عالیست.... بله،عرض میکردم که زمانی بود که... زحمت شیرینیها را خانم کشیده اند؟
منظورم این است که دست پخت ایشان است؟... به به به... عجب، چه زن هنرمندی! نه، آخ... ببخشید. خیال کردم ایشان پخته اند. جسارتا عرض شود که عیال سابق بنده هم دست پخت خوبی داشتند، حیف، حیف که نتوانستیم با هم کنار بیاییم.
دلیلش... بله، بنده که گرفتار شدم، بله همان زمانی که شما تشریف آوردید فرنگ، بنده گرفتار شدم... بله خیلی طول نکشید، ولی بالاخره زندگی ما به هم خورد.
ایشان زندان را باعث سرشکستگی میدانستند... البته به نظرم ابوی ایشان در تغییر نظرشان نسبت به بنده بی تاثیر... بله چشم... صرف میشود. دستتان درد نکند.. عالیست...
عرض میکردم که بله... ابوی عیال سابق بنده – جسارت است – از سیاست هیچی متوجه نبودند. برایشان اصلا شاه و جناب مصدق فرقی نداشت. باور بفرمائید جدی عرض میکنم... بله ایشان بازاری بودند و خب... به ریش ما جوانهای آن دوران میخندیدند. البته کم لطفی میفرمودند. من در آن سالها خیلی هم جوان نبودم. دانشکده را تمام کرده بودم... بله دانشکده ی حقوق را... بله... دستتان درد نکند.
بفرمائید سرکار علیه اینقدر زحمت نکشند، باعث شرمساری میشود.عرض میکردم. بنده و جنابعالی هر دو در دانشکده ی حقوق... میز شام را... مگر ساعت چند است؟ نه شب... ای داد... یعنی بنده چهار ساعت است خدمتتان هستم؟
میبخشید عرض میکردم از قرار جنابعالی... بله... بله... حالا که این همه اصرار میفرمائید در خدمت میمانم... به به... دستتان درد نکند.
جنابعالی بفرمائید بالا... قربان بالا و پائین ندارد... بنده همینجا در خدمت خواهم بود... باشد... حالا که این همه... این که درست نیست... خانم تشریف نمیآورند؟ سر ِ کار؟ این وقت شب؟ که اینطور؟ پزشک هستند... کشیک شب... شما چطور راضی میشوید ایشان... این موقع شب... تنها... بله خیلی ممنون... کافی است... کافی است...
برای کلسترولم این همه چربی خوب نیست... بله... متاسفانه... این هم از یادگارهای زندان شاه ملعون است... الان بهتر است... قربان خیلی از آن دوران کودتاچیان امریکایی خون آشام... بله... حالم بهتر است... عرض میکردم... دست کم امپریالیسمی در کار نیست. البته هست ولی قاچاقی است... مرسی... ماء الشعیر است؟ الکل؟... نه قربان... بنده مدتی است نماز میخوانم... وقت نمیشود... شما همه چیز زندگیتان را تغییر داده اید... البته در این سفر میخواستم هم خدمتتان برسم و هم عرض کنم که بله جبهه... بله خیلی خوشمزه است... دست پخت خانم... نه... آه پس دست پخت خدمتکارتان است...
آماده خریده اید از مغازه ی افغانیها... پس ما چی؟... ای بابا... من فکر کردم که خانمتان... در ایران راستش ما میخواستیم شما قبول بفرمائید و بخش خارج کشوری جبهه را ... چه ترشیهایی... از اینها در ایران پیدا نمیشود... مال ترکیه است... برنج چی... پاکستانی است... خاویارها... از مراکش... پس خاویارهای ایران... کیفیت ندارد... چطور میتوانید اینطوری... قربان وطن... وطن... همه چیز وطن ... حتا چاقوکشهای وطن... بله... یک موقعی بود که ... چه دوغی... عالیست...آماده خریده اید؟ ای وای... مثل دوغ اراج خودمان است... از کشور ترکیه... ترکیه ی اسلامی... هرچند که آنها همه شان امریکایی... بگذریم... صرف شد... دستتان درد نکند... امشب... با تاکسی... اینجا؟ ... قبول نمیفرمائید... از سیاست ... کناره... آخر چرا؟... بالاخره این وطن مال ماست... بله... نخیر قربان بیشتر از این مزاحم نمیشوم. متشکرم... قربان... شما به ایران تشریف نمیآورید؟ آخر چرا؟ خب... چه اشکالی دارد؟ حالا شما قبول بفرمائید...
ما باید جبهه را سر پا نگه... اصلا قربان... بله قربان همه چیز صرف شد... در این مورد حتما فکر بفرمائید... به این زودی جواب منفی... خواهش میکنم... بله... بنده فردا عازم هستم به سوی ایران... بله... خیر... نخیر قربان... در فرودگاه امام خمینی... خب... چه اشکالی دارد... باور کنید از بالا...
مرقد مطهر امام... بله... خب... این هم از بیت المال هموطنان... است... خواهش میکنم... شب و روز شما هم خوش... به امید دیدار در وطن... بله... خوب بخوابید... بله... تاکسی... خب... سلام بنده را مجددا خدمت عیال محترمتان ابلاغ بفرمائید... خدانگهدارتان... پاینده ایران....