Montag, August 08, 2005

گویا تربن ترشحٌات انترنتی حضرت آقای ا. ن صاحاب جدید سایت گویا


چند روزی است که خاتمی رفته است. دیروز که خبرها را می خواندم دیدم که نامش در همین یکی دو روز کمتر تکرار شده است. و از
این که بگذرد باز هم نام او را کمتر خواهیم شنید...
وقتی آیت الله خمینی رفت، من در خیابان بودم و در پس عزای عزادارانی که برسرو سینه می کوبیدند و خون می گریستند، احساسی از وحشت می کردم، وحشت از اینکه گوئی یکباره قدرت از شهر رفته است. احساسی مرکب از رنج و وحشت و سرخوشی، احساس رنج می کردم، چون کسی رفته بود که سالها عادت روزانه مان شده بود، احساس وحشت می کردم، چونان که رفتن خمینی برایم فروریختن پایه های چادری بود که به بادی از جا کنده می شد و حسی از سرخوشی داشتم، چرا که ناخودآگاه احساس می کردم. دیگر چشمی عظیم بالای شهر به همگان خیره نیست....
... وقتی خاتمی رفت، در ایران نبودم، دوستی برایم نوشت، از دو روز قبل که خاتمی رفت انگار تمام شهر یکباره مفلوک و حقیر و کوچک شد، انگار احترام و خوبی رفت، انگار چیزی از جنس اضطراب تمام فضا را پر کرد.
. ...خاتمی را حالا می توان فهمید،
وقتی که به یاد بیاوریم حضورش مثل هوا در همه شهر بود،
و وقتی که دچار تنگی نفس می شویم و به یاد نسیم خنک حضور خاتمی در این هشت سال می افتیم....
خاتمی برای ملت ما حالا دیگر یک شانس بزرگ و یک ثروت ملی است،
بزرگترین کاری که باید بکنیم این است که همه چیز را آماده
کنیم، سالهای سخت زندگی در میان کوتوله ها را بگذرانیم
و به چهار سال بعد فکر کنیم که خاتمی دوباره بیاید و
دوباره شهر بخندد
.......................

هادی خرسندی
خاتمي در همه جنايت ها --- خود تدارکچي و مباشر بود
ليک در دستگاه ظلم و ستم --- مهره حتي نبود، واشر بود
......................

پرويز صياد

چيزي اسف بارتر از اين نيست كه در خاتمه ختم دولت ايشان هنوز تعدادي از روشنفكران و روزنامه نگاران داخل و خارج كشور اين هشت سال دروغ و دغل را "دوره اصلاحات" مينامند. كه "دوره افتضاحات" به گمان من توصيف مناسب تريست!
گرچه كلمه "افتضاح" نتايج زيانبار اين دوره را براي ملت و مملكت ما هنوز نميرساند ...
مردم ايران هرگز از كسي به اندازه خاتمي رو دست نخورده اند. نه از رفسنجاني و خامنه اي و نه حتي از خود خميني. او هشت سال، قرص مسكني شد براي جوانان و مردم عاصي تا فاسدترين و خودكامه ترين حكومت روي زمين را تحمل كه هيچ حتي باور كنند. و وسيله اي شد تا جهان در تشخيص اين "غده سرطاني" كه جمهوري اسلامي نام دارد، دچار ترديد شود.
او به اين بهانه كه در نظامي اصلاح ناپذير دارد "اصلاحات" انجام ميدهد، درهاي پناهندگي به ممالك ديگر را به روي ايرانياني كه ميخواستند همه چيزشان را بگذارند و جان و حيثيت انساني شان را بدر ببرند، بست و قلب ميليونها ايراني را كه به وعده هاي دروغين وي در رابطه با "قانونمندي"، "مردمسالاري ديني" و "جامعه مدني" دل بسته بودند، شكست.
آدم واقعا دو به شك ميماند در خاتمه كار سيد خندان براي ابراز انزجار خود، او را انتخاب كند يا كساني را كه ميگويند با رفتن او دوره اصلاحات سر آمده است؟