Sonntag, August 14, 2005

بهنود " روز" ی نامه دیگر:
آيت الله خمينی روزگاری داستان خری را بازگفت که صدائی از او برخاست و ديگران پنداشتند عربده مستانه است و قصد قوروق کردن جنگل دارد...
........................................................
شیما کلباسی:
روزی حکیمی به شاگردش گفت ...هرگاه به دیدن بیماری رفتی... چشم بینداز و بیبین که چه در گوشه و کنار خانه افتاده است تا
مرض را نتیجه خوردن آن بدانی... شاگرد...برای معالجه بیماری رفت که درگوشه خانه اش...پوست خربزه افتاده بود... پس به بیمار گفت... چه نشسته ای در بستر بیماری ...که همانا بیماری تو از خوردن خر است... حال حکایات تحلیلی ... نازک قلمان مشارکتیست که یک جناح را از جناح دیگر تحت رژیم مردمکش ایران... جدا و حتی قابل اصلاح می دانند... اگر مسایل امنیتی اجازه می داد تا من هم حساب بانکی داشته باشم... شاید من هم به صف توابین می پیوستم... و از قول آیت العظمی هم ابیاتی اشگکی می
نوشتم و خاتمی را متین الدوله فی العالم ایرانیه می خواندم