Mittwoch, März 22, 2006

کاری سخت باید بکنیم

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 224


به بهار سلام می کنم و به آفتاب که روشن است!

من از امیدی بزرگ حرف می زنم که بی تردید اراده ما برای به دست آوردن آن بسیار تواناست و مردم ما نیازمند آن هستند.
ما از میان همه پرتگاهها و دره ها، شکوفه های رسته بر سنگلاخ ها را پیدا می کنیم و به آنها سلام می کنیم...
می توانم ببینم که ساده لوحان و ساده دلان چگونه و به چه شتابی به باورهای شان لعنت می فرستند و به سادگی خودشان می خندند. می توانم پوچ شدن و هیچ شدن شعارهای تهی را در کوتاه ترین زمانی که فکر کنی ببینم.
باید کفشت را بپوشی، تمیزش کن. باید کلاهت را به سربگذاری، آماده اش کن. برای روزهایی که می رسد کوله بارت را مرتب کن. پاره شده بود، بدوزش. قمقمه را باید پر از آب کنی. راه کوهستانی جلوی چشم ماست... ما کاری سخت باید بکنیم. ... من به آمدن بهار ایمان دارم و می دانم که...

ا.ن
" . وز" ا.ن لاین
Wednesday, Mar 22, 2006یکشنبه، ۲۸ اسفند ۱۳۸۴
http://r0ozonline.com/03satire/014709.shtml

خاتمی جراغ خانه ما بود.
بزرگترین کاری که باید بکنیم این است که همه چیز را آماده کنیم، سالهای سخت زندگی در میان کوتوله ها را بگذرانیم و به چهار سال بعد فکر کنیم که خاتمی دوباره بیاید

ا.ن
http://news.gooya.com/nabavi/archives/034393.php