دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 361
حدود سي و هفت سال پيش.. با اينكه حقوق بسيار بالائي بخاطر تخصصم مي گرفتم خود را به زندگي بسيار ساده و فقيرانه كه لازمه همرنگ شدن با محرومان جامعه بود عادت داده بودم... از كنار بوي وسوسه كننده كباب تركي ساندويچ فروشي كه در پياده رو پيچيده بود بي تفاوت مثل يك آدم روزه دار گذشتم. ناگهان در پشت شيشه قنادي احمدرضائي را ديدم؛ همان كسي را كه با او قرار داشتم و ساواك در تمام تهران براي پيدا كردنش روز و شب نمي شناخت. داشت به نان خامه اي گاز مي زد. يكباره بهت به سراغم آمد …
انقلاب شد و پس از آن جنگ و... از تمامي حيرت هائي كه در خاطر دارم شگفت تر و بي كرانه تر مربوط به شبي بود كه… ناگهان راديو اعلام نمود كه تا چند لحظه ديگر پيام مهم امام خميني(ره) خطاب به ملت ايران را خواهند خواند ... نام اين حيرتي را كه مي خواهم تعريف كنم حيرت جام زهرگذاشته ام. اجازه دهيد با يادآوري قسمت هائي از اين پيام پرابهت شما را در اين بهت مقدس شريك كنم از راديو، عنوان پيام اينگونه اعلام شد:
«… امروز خميني آغوش و سينه خويش را براي تيرهاي بلا و حوادث سخت در برابر همه توپ ها و موشك هاي دشمن باز كرده است. و همچون همه عاشقان شهادت براي درك شهادت روزشماري مي كند… كمربندهايتان را ببنديد كه هيچ چيز تغيير نكرده است امروز روزي است كه خدا اينگونه خواسته و ديروز خدا آن گونه خواسته بود… نكته مهمي كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم، اين است كه دشمنان ما و جهانخواران تا كي و تا كجا ما را تحمل مي كنند... »
پيام تقريبا به اين قسمت ها رسيده بود ... با خود گفتم شايد امام ميخواهد دستور جديدي براي حمله به رزمندگان بدهد ...كه گوينده راديو به اين قسمت پيام رسيد:
«اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتا مسأله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصا من بود»
کیهان بازجوی عزیز ام القرا
2 تير 1385- 2 - 24 آگوست 2006