Donnerstag, August 31, 2006

‌ در زمينه "مديريت" روشنفكري در ايران

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 363



جهانبگلو: اتهام جاسوسي به من تفهيم نشده است
هرچه‌قدر بتوانيم بايد به تعامل بيشتري بين دولت و روشنفكران برسيم

رامين جهانبگلو عصر چهارشنبه(هشتم شهريور) با حضور غير منتظره در محل خبرگزاري دانشجويان ايران درخواست كرد در گفت‌وگويي آزاد، به شرح وضعيت خود و طرح برخي مسايل بپردازد.

او كه هيجان‌زده به نظر مي‌رسيد، بدون مقدمه و مسلسل‌وار گفت:
« من امروز آزاد شدم. صادقانه بگويم عملا مي‌دانستم كه وقتي قدم بگذارم منزل، از همه جاي دنيا مي‌خواهند به من زنگ بزنند. مي‌خواستم با يك جا مصاحبه كنم و بعد آسوده باشم. خصوصا كه مي‌خواهم مسافرت بروم. الان برنامه‌ام اين است كه مدت زيادي را با خانواده‌ام بگذرانم. مقدار زيادي به آرامش احتياج دارم و به يك فضاي سبز. براي اين‌كه شما وقتي در زندان در يك چهارديواري هستيد حتي اگر دو هفته هم در آن‌جا باشيد دلتان مي‌خواهد يك جايي برويد و بدويد. مثل يك اسب سركش.»

جهانبگلو در ابتدا با اين پرسش خبرنگاران ايسنا مواجه شد كه چرا به خبرگزاري دانشجويان ايران آمده است؟ و گفت:« به خاطر اين‌كه قبلا ديده بودم در مطالبي كه منتشر مي‌كرديد صادقانه عمل مي‌كرديد و به هر حال بين خبرگزاري‌هاي مختلف چون ايسنا خبرگزاري دانشجويان و متعلق به قشر روشنفكري است آن را انتخاب كردم. مگر ما چند خبرگزاري داريم؟ من فكر مي‌كنم در انتخاب ايسنا راه درست را انتخاب كردم.»

وي در پاسخ به اين نظر كه آيا بهتر نيست اين گفت‌وگو در روزهاي آتي، با فرصت و مجال بهتر و با حضور خبرنگاران ديگر رسانه‌ها انجام شود، خاطرنشان كرد:« كار من كار فكري و تحقيقي است. خصوصا وقتي آدم از زندان خارج مي‌شود يا در شرايط سختي بوده عملا روحش آسيب ديده است دلش مي‌خواهد كه آرامش داشته باشد. بنابراين اينكه آدم ترجيحا با انتخاب خودش صحبت كند، راضي‌تر است تا اين‌كه با تماس‌هاي مكرر بخواهند به زور با ديگر رسانه‌ها حرف بزند. واقعا پيش خودم گفتم كه بهتر است خودم انتخاب كنم. همانطور كه گفتم مي‌خواستم با يك جا و در اولين فرصت مصاحبه كنم.»

جهانبگلو ادامه داد:« من در مدت بازداشت، هيچ كدام از سايت‌ها را نديدم. حالا بايد بروم تك تك سايت‌ها را ببينم. خدا مي‌داند چه چيزهايي گفتند. ببينيد اصولا شخصيتي مثل اكبر گنجي يك جور آدمي است، آدمي مثل من هم آدم ديگري است. محسن كديور هم ممكن است آدم ديگري باشد. من هيچ وقت آدم سياسي نبودم. هيچ وقت هم فعاليت سياسي براي دوم خرداد يا مثلا عليه دوم خرداد انجام ندادم.»

رامين جهانبگلو در ادامه گفت‌وگو با خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) درباره نحوه دستگيري خود و شرايط زندان اظهار داشت:« بنده در تاريخ 5 ارديبهشت ماه سال جاري دستگير شدم و اتهامي كه به بنده تفهيم شد اقدام عليه امنيت ملي كشور و ارتباط با بيگانگان بود.»



وي گفت:«من در فرودگاه دستگير شدم. هميشه من در فرودگاه كه مي‌آمدم پاسپورتم را چك مي‌كردند و سئوال و جواب مي‌كردند ولي اين بار گفتند لطفا با ما تشريف بياوريد.البته هيچ برخورد خشني نكردند.»

وي درباره وضعيت خود در زندان با بيان اينكه« به هر حال محيط زندان محيط فشار است» گفت:« به من هيچ فشار جسمي و روحي وارد نشد و از همان ابتدا بازجويي‌ها مودبانه بود. به من گفتند اين اتهامات شماست و شما با اين افراد رفت و آمد داشتيد كه گفتم بله داشته‌ام. گفتند شما فكر نمي‌كنيد عليه منافع ملي اقدام كرديد؟ كه گفتم من درجهت منافع ملي حركت كردم.»

وي درباره اينكه زماني كه دستگير شد حدس مي‌زد به چه اتهامي بازداشت شده است؟ اظهار داشت:« طبيعتا مي‌دانم كه يك سري از اتهامات را نداشتم. من نه راهزن هستم، نه تبهكار و نه قاچاقچي؛ اما حدس مي‌زدم كه به دليل ارتباطم با خارجي‌ها است چون كنفرانس زياد مي‌رفتم. طبيعتا حدس مي‌زدم به چه دليل بازداشت شدم.»

وي تصريح كرد:« بنده به دليل ارتباط با نهادها و موسسات آمريكايي دستگير شدم.»

جهانبگلو در توضيح اتهامي كه به وي تفهيم شده اظهار داشت:« اتهامي كه به بنده تفهيم شد اقدام عليه امنيت ملي و ارتباط با بيگانگان است. اتهام جاسوسي به بنده تفهيم نشده است. بنده در سايت‌هايي مطالبي مي‌نوشتم يا درباره ايران يا درباره خاورميانه كه مربوط به ماموران امنيتي بود كه البته اين اقدامات ناآگاهانه انجام شده است.»

وي با بيان اينكه در تمام طول مدت در زندان از نظر جسمي وضعيت خوبي داشته و حتي دارويي نيز مصرف نمي‌كرده، گفت:« در زندان براي همه چيز پزشك بود و تنها يك بار براي درد شكم به آنجا مراجعه كردم. من هيچ گاه تا به حال اوين نرفته بودم و فكر نمي‌كردم در آنجا پزشك‌هاي مختلف وجود داشته باشد كه بيايند و به شما سر بزنند و بگويند حال شما خوب است يا خير؟ بنده در بند عادي نبودم، در بند اطلاعات بودم و پرونده‌ام نيز از طريق دادگاه انقلاب دنبال مي‌شد. اين اولين تجربه بنده از زندان بود و هيچ گاه آرزو ندارم كسي به زندان برود كه طبيعتا تجربه سخت و تلخي است؛ اما صادقانه عنوان مي‌كنم كه تحت هيچ فشار روحي و جسمي نبودم. ماه اول برايم بسيار سخت بود؛ زيرا به محيط عادت نداشتم و ملاقات هم نداشتم. در سه ماه بعد بنده را در سلول انفرادي گذاشتند كه در آن تلويزيون و روزنامه وجود داشت و مي‌توانستم با خانواده‌ام ملاقات كنم و تماس تلفني داشته باشم. نمي‌دانم كه اين شرايط ويژه تنها براي من بوده است يا خير؟ اما اين شرايطي بود كه حداقل براي زندانياني كه در آن بند بودند وجود داشت.»

جهانبگلو با تاكيد بر اينكه دربازجويي‌ها با وي خشونت‌آميز رفتار نشده است،اظهار داشت:« بازجوها با من بسيار مودبانه برخورد كردند و هيچ برخورد نامناسبي با بنده صورت نگرفت.»

وي با بيان اين كه وكيلي اختيار نكرده است، درباره‌ي دليل اين امر گفت:« بنده با قوه قضاييه ايران چندان آشنايي ندارم اما در صحبتي كه با خانواده‌ام كرده بودم تصميم بر اين بود كه خودمان مساله را حل كنيم. زيرا دقيقا نمي‌دانستم به چه كسي بتوانم اعتماد كنم و او بتواند كارم را پيگيري كند. بخصوص كه من به عنوان متهم در بازداشت بودم. به اين دليل فكر كردم اگر خودم كار را دنبال كنم بهتر است.»

وي با ابراز بي‌اطلاعي از ميزان وثيقه صادره براي خود، خاطر نشان كرد:« تنها مي‌توانم بگويم كه اين وثيقه سنگين بوده است، و سند دو منزل را توديع كرديم.»

جهانبگلو ادامه داد:« خانواده بنده خيلي موافق ايجاد التهاب در جو جامعه نبودند. البته هنوز فرصت نكردم كه با آنها صحبت كنم. چون امروز آزاد شدم و صحبت‌هايي كه كرديم خانوادگي بوده و بيشتر وقتم را با دخترم گذراندم.»

وي درباره زمان برگزاري دادگاهش اظهار داشت:« به بنده اعلام نشده كه دادگاهم چه زماني برگزار مي‌شود و در جريان نيستم كه براي پرونده كيفر خواست صادر شده يا خير. به من گفتند تو آزادي و وثيقه را توديع كرديم. به بنده گفته نشده كه كيفر خواست صادره شده يا دادگاه خواهد بود يا خير.»

جهانبگلو خاطرنشان كرد:« همسر من ابتداي بازداشتم پيگيري‌هايي كرده بود اما خودشان به اين نتيجه رسيدند كه بنده را آزاد كنند تا ببينند نتايج بعدي چگونه است.»

جهانبگلو در ادامه گفت كه درحال حاضر از وضعيت جسمي خوبي برخوردار است و ادامه داد:« حال و اوضاعم خوب است.»

وي با اشاره به كاهش وزنش نسبي‌اش گفت:« به خاطر اين است كه تجربه‌ي زندان نداشتم. غذايم عوض شده بود و همچنيني به اين دليل كه دور از خانواده بودم. البته وضع غذا خوب بود.»

جهانبگلو گفت:« فكر مي‌كنم اصولا در محيط زندان خيلي بد مي‌گذرد. به قول فرانسوي‌ها كسي دلش نمي‌خواهد تعطيلاتش را در زندان بگذراند. بنابراين عملا هركس فكر مي‌كند بعد از اين‌كه از آن‌جا در مي‌آيد ديگر به آن‌جا نرود. ولي خوب شرايط دارد، يك موقع شما درباره‌ي گوانتانامو و ابوغريب صحبت مي‌كنيد كه عملا چنين چيزي در مورد من صدق نمي‌كند. من درباره‌ي كسان ديگر صحبت نمي‌كنم ولي شرايطي كه براي من بود اين بود كه از يك دوره به بعد توانستم تلويزيون نگاه كنم، روزنامه و كتاب داشته باشم و حتي چيزي بنويسم. من از آن‌جا تعريف نمي‌كنم. مي‌گويم اين شرايطي است كه براي من مهيا بود ولي مي‌دانستم براي افراد ديگر هم مهياست. عملا در سلول‌هاي ديگر مي‌ديدم كه كساني كه درازمدت بود قرار بود آن‌جا باشند دوش و توالت داشتند، تلويزيون هم داشتند.»

جهانبگلو در ادامه اين گفت‌وگو افزود:« موضوع ارتباط من با بيگانگان از سال 1377 – 1378 آغاز شد، يعني بعد از اينكه بنده به كانادا و سپس به دانشگاه هاروارد رفتم. اين اولين آشنايي من با محيط دانشگاهي آمريكا بود. بعد از آن به دانشگاه تورنتو بازگشتم و آنجا بود كه از طريق همكاران با مجله دموكراسي آشنا شدم. بعد از اينكه سه سال در دانشگاه تورنتو تدريس كردم سازماني كه مجله دموكراسي در آن منتشر مي‌شد به نام (NED)، بورسي را به بنده پيشنهاد كرد كه اين بورس را گرفتم و به واشنگتن رفتم و سال 1380 و 1381 در آنجا بودم و از آنجا بود كه بحث زنجيره‌اي كه به دستگيري من انجاميد،آغاز شد.»

وي با بيان اينكه اين موسسه پول خود را از كنگره آمريكا مي‌گيرد، خاطر نشان كرد:« اين موسسه بيشتر در جهت مبارزه با كمونيزم و فروپاشي كمونيزم در اروپاي شرقي درست شده بود، اما درحال حاضر سياست خود را بيشتر بر مبناي دموكراسي در جهان قرار مي‌دهد. بنده در آنجا بورسيه بودم و روي مساله روشنفكران كار مي‌كردم و بعد هم از طريق آنها با نهادهاي ديگر نيز آشنا شدم و در مكانهاي مختلف كنفرانس دادم و بايد گزارش نهايي تهيه مي‌كردم. آنها مي‌خواستند در اين گزارش نهايي بيشتر مباحث استراتژيك مطرح شود. استراتژيك از اين نظر كه بنده را هدايت كردند به اين طرف كه اگر مي‌توانيد از روشنفكري در اروپاي شرقي در زمان سقوط كمونيزم الگوبرداري كنيد و بد نيست كه بتوانيد يك كار تطبيقي هم در گزارش نهايي دهيد. كار من هم بيشتر حالت تطبيقي پيدا كرد و در اين مرحله پايان يافت ولي در حقيقت ارتباط من با موسسات امريكايي از سال1381 تا 1385 ادامه پيدا كرد.»

وي ادامه داد:« البته دعوت‌هايي از سوي يك موسسه آمريكايي بود كه بورس مي‌دهد و سخنراني مي‌گذارد و بنده را به چند كنفرانس‌ و سمپوزيوم دعوت كردند و آنجا براي بنده فرصتي بود كه با افرادي از وزارت خارجه آمريكا و ساير موسسات آشنا شوم و اين مدت از طريق اين موسسه به يك سري از كنفرانس‌ها دعوت مي‌شدم و در برخي از آنها افراد ديگري هم بودند كه يك سري از وزارت خارجه آمريكا بودند به ويژه ماموران اطلاعاتي كه در برخي از اين كنفرانس‌ها ماموران اطلاعاتي اسرائيل و آمريكا بودند. اين ارتباط مستمر از طريق اين موسسه با نهادهاي آمريكايي ادامه پيدا كرد تا اينكه سرانجام در يكي از كنفرانس‌هايي كه به اروپا رفته بودم با فردي آشنا شدم كه مشاور اسبق كلينتون و رييس مركز صندوق آلماني مارشال بود.»

وي افزود:« وي با كار من آشنا بود و كارهاي بنده را خوانده بود و پيشنهاد كرد طرح پيشنهادي بنويسم براي يك كار تطبيقي درباره روشنفكران ايراني و اروپاي شرقي كه اين طرح پيشنهادي را نوشتم و اين كار را براي اين كردم كه يك بورس جديد را به من پيشنهاد كنند تا اگر بشود 6 ماه به بروكسل بروم و طرح را پيش ببرم و اين سرانجام منجر به دستگيري بنده در 5 اردبيهشت ماه شد.»

جهانبگلو تصريح كرد:« علت دستگيري من با فروپاشي نرم يا از درون ارتباط پيدا ‌مي‌كرد و حساسيت هم در ارتباط با دعوت از افرادي بود كه به ايران دعوت كردم. طرح پيشنهادي موسسه مارشال تحقيق تطبيقي بود در ارتباط با اينكه روشنفكران در اروپاي شرقي در زمان فروپاشي كمونيزم چه نقشي داشتند و چگونه اين نقش را ايفا كردند و چگونه جامعه مدني را توانستند توانمند كنند و نتيجه آن فروپاشي بوده است و مقايسه با اينكه روشنفكران در ايران به علاوه عناصر گروه‌هاي غير دولتي، چگونه مي‌توانند توانمند شوند.»

وي يادآور شد:« اين بحث در ايران به تقابل با دولت و حكومت مي‌انجاميد. من در اين بحث به دنبال خشونت نبودم و اين بحث هم مرا به اينجا كشاند. البته اين طرح به دليل دستگيري من به آنها نرسيد و معلق ماند.»

وي در آسيب‌شناسي شرايطي كه در آن است گفت:« زنجيره‌اي كه در آن قرار گرفته بودم مقداري در جهت خلاف آن چيزي است كه دلم مي‌خواست صورت مي‌گيرد. من هيچ گاه با اينكه 25 سال از عمرم را دور از ايران زندگي و تحصيل كردم، دلم نمي‌خواسته عليه منافع ملي و ملت ايران كاري را انجام داده باشم. مدتي كه در زندان بودم احساسم اين بود كه نهادهاي آمريكايي مرا در جرياني قرار دادند كه اين جريان، جرياني نبوده كه من بخواهم در آن قراربگيرم.»

جهانبگلو خاطرنشان كرد:« وقتي بحث دموكراسي درجهان مطرح مي‌شود، دموكراسي سازي مساوي با آمريكايي سازي جهان جلوه داده مي‌شود كه بنده با آن هميشه مخالف بودم و اينكه در چند كنفرانسي شركت كردم به معناي آن نيست كه با آن موافق بوده‌ام. درحال حاضر كه به گذشته نگاه مي‌كنم حالت قرباني را پيدا كردم زيرا عملا در حلقه و زنجيره‌اي افتادم كه كار و هدف من نبوده است. در حقيقت يك نوع لغزش و انحراف از كار تحقيق فلسفي و روشنفكري من به سمت يك كار سياسي صورت گرفته است. من هيچ گاه عضو هيچ گروه سياسي نبودم و نمي‌خواستم باشم. هميشه كار فرهنگي را به كار سياسي ترجيح مي‌دادم.»

وي ادامه داد:« چون مدت 5 سال با اين نهادها ارتباط داشتم ديدم كه چگونه نتيجه كار تحقيقي بنده به يك كار استراتژيك تبديل شده است. اساسا با اين رويارويي كه در صحنه بين‌المللي بين آمريكا و ايران پيش آمده، آمريكا سعي مي‌كند كه با نخبگان و فرهيختگان و محققان ما تماس گرفته و آنها را شناسايي كرده و در حلقه‌هايي قرار دهد و با آنها ارتباطات مستمر داشته باشد و به جاهايي بكشاند. اين در زمينه‌هاي ديگر شايد شديدتر از زمينه‌اي باشد كه براي من اتفاق افتاده است.»

جهانبگلو يادآور شد:« نسبت به انديشه‌اي كه مي‌خواهد بگويد اگر شما با ما نيستيد پس ضد ما هستيد و ما مي‌خواهيم به شما ياد دهيم كه چگونه دموكراسي داشته باشيد و اينكه چگونه در صحنه بين‌المللي رفتار كنيد، نقد شديد دارم.»

وي در ادامه یه ضعف‌ در زمينه مديريت روشنفكري در ايران اشاره كرد و گفت:« ما يك مديريت پايدار و پويا در زمينه روشنفكري نداريم كه بتواند يك چيزي كه بتوان اسم آن را انديشه ايراني گذاشت را به يك مرحله‌اي برساند كه بتواند مقابل ايدئولوژي آمريكايي عرض اندام كند، روشنفكران ما راحت مي‌توانند در دام اين بيفتند كه حالا شما به كنفرانس بياييد يا اين بورس را بگيريد و ...»

جهانبگلو در اين بخش از گفت‌وگو تاكيد كرد كه هيچ گاه عليه امنيت ملي اقدام نكرده است.

وي ادامه داد:« ارتباط با بيگانگان را داشته‌ام اما جنبه‌اي كه هميشه براي من جالب بوده جنبه روشنفكري مساله بوده است. من هميشه كار تئوري و نظري كردم و كار سياسي نكردم. فكر مي‌كردم اين كار تئوريك كار خيلي خطرناكي نباشد.»

وي اعلام كرد كه ديگر در زمينه‌اي كه تحقيق مي‌كرده كار نخواهد كرد و گفت:« نه به خاطر اينكه چون زندان رفتم اين احساس را مي‌كنم. فكر مي‌كنم از آن كاري هميشه دوست داشتم بكنم،انحراف و لغزشي صورت گرفته است. من فكر مي‌كردم كار دانشگاهي انجام مي‌دهم كه بعد متوجه شدم اين نهادها بيشتر سياسي هستند و نهادهاي دانشگاهي نيستند. من الان هيچ علاقه‌اي ندارم كه مجدد آن طرح را ادامه بدهم. هر چند كه علاقه به فرهنگ اروپاي شرقي داشته باشم اما دلم نمي‌خواهد نتيجه كارم اين باشد كه بگويند شما عليه منافع ملي ايران عمل مي‌كنيد.»

جهانبگلو افزود:« به اين نتيجه رسيدم بحث‌هايي كه موسسات آمريكايي مي‌كنند و پول‌هايي كه خرج مي‌شود و تماس‌هايي كه با نخبگان ما مي‌گيرند و اتفاقاتي كه در خاورميانه مي‌افتد در مجموعه‌اي قرار مي‌گيرد كه اسم آن را امپراطوري مي‌گذارم.»

وي تصريح كرد:« انگيزه انجام اين كار از طرف من شايد به دليل جاه‌طلبي روشنفكري بود، و يا اينكه روشنفكري بايد جهاني باشد. من دلم مي‌خواست جهاني باشم اما نه اينكه با يك مامور اطلاعاتي ارتباط داشته باشم.»

رامين جهانبگلو در ادامه‌ي گفت و گو با خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در پاسخ به اين سوال كه آيا سرانجام اتهام اقدام عليه امنيت ملي را پذيرفتيد يا خير؟ اظهار داشت:« اقدام عليه امنيت ملي را به اين صورت پذيرفتم كه گفتم ارتباط با بيگانگان داشتم و در اين زنجيره قرار داشتم. يعني به اين شكل كه اتهام اقدام عليه امنيت ملي را پذيرفتم منتها با اين عنوان كه نمي‌دانستم آنچه انجام مي‌دهم اقدام عليه امنيت ملي است.»

وي افزود:« من طرح پيشنهادي براي صندوق مارشال نوشتم. در آن طرح مقايسه‌ي تطبيقي بين روشنفكران اروپاي شرقي و ايراني كردم، بحث توانمندي جامعه‌ي مدني و بحث فروپاشي را مطرح كردم.

من در حقيقت تا لحظه‌ي دستگيري اين ارتباطات را داشتم و اصلا فكر نمي‌كردم كه يك كار سياسي انجام مي‌دهم. فكر مي‌كردم دارم يك كار روشنفكري انجام مي‌دهم. طرحم يك طرح نظري بود. طرحي براي يك گروه سياسي نبود. ولي مي‌بينم نتيجه عليه آن چيزي است كه من به آن فكر مي‌كنم يعني عملا به عنوان آدمي كه گذشته روشن و غيرسياسي، اجتماعي و روشنفكري در سطح جهاني دارد مي‌بينم كه از كارهاي من از نظر سياسي سوءاستفاده شده است.»

جهانبگلو ادامه داد:« فكر مي‌كنم لااقل بخشي از دانشگاهيان يا بخشي از عناصر جامعه مدني ما در اين خطر هستند كه آن اتفاقي كه براي من افتاد براي آنها بيافتد؛ چون مي‌بينم هموطنان ما در آن كنفرانس‌ها دعوت مي‌شوند، به آنها بورس مي‌دهند، نهادهاي آمريكايي با آنها تماس مي‌گيرند و به گونه‌اي ممكن است در اين زنجيره بيافتند و اين زنجيره در جهت منافع ملي و آن‌چه انديشه‌ي ايراني مي‌توان اسمش را گذاشت، نيست.»

وي افزود:« منظورم عناصر جامعه مدني به طور كلي است. حتي ممكن است بخشي از عناصر دولت در اين جهت قرار بگيرند. من اعتقاد دارم انديشه‌ي ايراني و فرهيختگان ايراني بايد ارتباطشان را با جهان ادامه دهند هنوز به بحث جهاني شدن و حضور در بسياري از مجامع بين‌المللي اعتقاد دارم، ولي اعتقاد دارم يك سري راهكارهايي هم مي‌توانيم خودمان داشته باشيم و آن راهكارها اين است كه ما در حال حاضر تعامل ايجاد كنيم بين فرهيختگان داخل ايران و نخبگان ايراني خارج از كشور و يك سري همايش‌هاي بين‌المللي را خودمان بگذاريم كه لازم نباشد ما به يك سري همايش‌هاي بين‌المللي برويم كه در آن‌جا چهره‌هاي جهاني را ببينيم.»

وي اظهار داشت:« در حقيقت چهره‌هاي جهاني را خودمان دعوت كنيم و به گونه‌اي از تمام تجربياتي كه افرادي مثل من داشتند تجربه‌اندوزي كنيم.»

جهانبگلو ادامه داد:« مي‌خواهم مطلبي درباره‌ي تجربه‌ي خودم بگويم كه چرا آدمي مثل من به سمت اين نهادها مي‌رود و دلش مي‌خواهد بورس بگيرد؟! خوب وقتي نگذارند در دانشگاه‌هاي ايران درس بدهم همين اتفاق هم مي‌تواند بيافتد. من از سال 53 به خارج از كشور رفتم. يك دوره‌ي خيلي كوتاه يك ماه در انقلاب آمدم و بعد نبودم تا سال 72. در اين مدت در فرانسه بودم. من دكترايم را در فرانسه گرفتم در رشته‌ي فلسفه و تاريخ و علوم سياسي. رشته‌ي دكترايم در فلسفه است ولي بقيه‌ي رشته‌ها را هم خواندم. بعد از فوت پدرم به ايران آمدم. مي‌خواستم اين‌جا كار كنم. انجمن حكمت و فلسفه رفتم ولي قراردادم را فسخ كردند. دليل روشني هم نداشت. يك دوره‌اي با انجمن ايران‌شناسي فرانسه كار كردم. از يونسكو براي نوشتن كتاب بورس گرفتم. به هر حال ارتباطم با خارج بود و يك مدتي به كانادا رفتم و در دانشگاه تورنتو تدريس كردم. بعد هاروارد و بعد به ايران برگشتم. مي‌خواستم تدريس كنم. به دانشگاه شهيد بهشتي رفتم. يك سالي توانستم در كارشناسي ارشد درس بدهم. گفتم مرا جزو گروه فلسفه كنيد ولي قبول نكردند. خيلي جالب است كه رييس گروه فلسفه كسي بود كه خودش دكترا نداشت. مدتي هم رفتم دكترا و كارشناسي ارشد در علوم و تحقيقات درس دادم.»

وي تاكيد كرد:« آسيب‌شناسي كه مي‌خواهم از تجربيات خودم مطرح كنم اين است كه وقتي يك روشنفكر و تحصيل‌كرده نتواند در اين‌جا جابيافتد، طبيعتا كشيده مي‌شود به طرف اين‌كه از اين و آن بورس بگيرد و بتواند به گونه‌اي امرار معاش كند. من عملا در اين زنجيره قرار گرفته بودم كه موسسات آمريكايي داشتند استفاده يا سوء استفاده مي‌كردند. يكي از راهكارها اين است كه به گونه‌اي فضايي را براي فرهيختگان و نخبگان ايجاد كنيم كه همه بتوانند در آن شركت كنند و اين تعامل بتواند صورت گيرد. اگر عملا چنين مديريتي وجود نداشته باشد انديشه‌ي ايراني در مقابل انديشه‌ي آمريكايي در خطر است و آن مثل بولدوزري مي‌آيد و مي‌خواهد همه جا را تخريب كند و در نتيجه آن هويت ملي از بين مي‌رود و بحث آمريكايي‌سازي جهان هم مطرح مي‌شود.»

وي افزود:« لغزشي كه براي من صورت گرفت نتيجه‌ي چنين چيزي بود. البته آمادگي اين امر نيز از طريق سازمان‌هاي آمريكايي صورت گرفته بود. يعني آنها مرا در مسيري قرار داده بودند كه من آخرالامر متوجه شدم در اين زنجيره افتادم و اين مساله ممكن است براي كسان ديگري هم صورت بگيرد. در كنفرانس‌هايي شركت مي‌كردم كه ماموران اطلاعاتي و عناصر صهيونيستي هم در آن‌جا حضور داشتند. خيلي از ماموران اطلاعاتي آمريكايي يا اسراييلي دانشگاهي‌اند و در واقع در پشت يك چيزي خود را پنهان مي‌كنند و براي همين مي‌گويم شما را در يك مسير قرار مي‌دهند.»

وي افزود:« من با يك سايت اسراييلي – فلسطيني همكاري مي‌كردم كه عملا تا مدت‌هاي مديد نمي‌دانستم كه كسي كه اين سايت را اداره مي‌كند يك مامور اطلاعاتي است. سايتي بود كه مي‌خواست مقالاتي درباره‌ي خاورميانه بنويسم و در مقابل آن حق‌الزحمه‌اي مي‌دادند. من عملا مامور آنها نبودم، سالي يك بار يك مقاله از من مي‌خواستند مثل خيلي از مجلات دنيا. من تا مدت‌ها (لااقل سه سال) فكر مي‌كردم اين يك سايت خيلي مهم است كه خيلي‌ها آن را مي‌خوانند و آدم‌هاي مهم در آن مقاله مي‌نويسند. من هم يكي از ايران. اما وقتي مي‌بينيد نتيجه‌ي كارتان اين است كه گزارش كاري‌تان به سازمان اطلاعاتي برود عملا هركس جاي من بود ناراحت مي‌شد. بعد از اين‌كه اين موضوع را فهميدم ارتباطم را با خيلي از آنها قطع كردم.»

جهانبگلو تاكيد كرد:« چيزي كه هميشه برايم جالب بود كار روشنفكري بود، اما عملا در مسير نهادهاي آمريكايي قرار گرفتم و كارم به طرفي رفت كه نمي‌خواستم؛ و نتيجه اين بود كه من عملا رو در روي يك سري منافع ملي قرار گرفتم كه نمي‌خواستم قرار بگيرم. اين حقيقت امر است و در آينده هم كار سياسي نخواهم كرد.»

وي گفت:« درست است كه بحث‌هاي روشنفكري برايم هميشه جالب خواهد بود ولي در سطحي كه مي‌توانم و قابليت و شايستگي‌اش را دارم. من كه نمي‌توانم رهبر سياسي شوم

جهانبگلو خاطرنشان كرد:« آن‌چه برايم مهم است اين‌كه چگونه ضعف مديريت روشنفكري و آن‌چه مي‌توان اسمش را انديشه ايراني بگذاريم موجب مي‌شود كه يك سري از نخبگان ما جذب يك سري نهادها و سازمان‌هاي آمريكايي يا جايي ديگر شوند. من تجربه‌ي خودم را گفتم. بخش ديگر اين است كه ما چه‌كار مي‌توانيم بكنيم براي اين‌كه اين مساله صورت نگيرد و من فكر مي‌كنم هرچه‌قدر بتوانيم بايد به تعامل بيشتري بين دولت و روشنفكران برسيم.آدم‌هايي مثل من چه كارهايي مي‌توانند انجام بدهند، غير اينكه از ارتباطات خود در وضعيت جهاني و از طريق تعامل و همايش‌ها در جهت منافع ملي و انديشه‌ي ملي استفاده كنند.»

جهانبگلو اظهار داشت:« به نظر من آن‌چه مي‌تواند در جهت تحكيم امنيت ملي موثر واقع شود، انديشه ملي است كه مي‌تواند امنيت ملي را تحكيم كند و اين‌جاست كه بحث اين‌كه ما چه‌قدر آگاهي داشته باشيم كه بحث دموكراسي‌سازي و تمدن‌سازي با بحث آمريكايي‌سازي يكسان نشود و بتوانيم به گونه‌اي هويت ملي خودمان را حفظ كنيم؛ مطرح مي‌شود.»

وي عنوان كرد:« روشنفكران به نظر من ملي‌پوشان انديشه‌اند. مثل فوتباليست‌ها. در حقيقت يك روشنفكر ايراني، يك فرد ايراني است كه از يك هويت و منافع ملي دفاع مي‌كند. بنابراين ملي‌پوش انديشه است و نمي‌خواهد كه عليه منافع ملي و ملت قرار بگيريد.»

وي افزود:« من خودم را يك ايراني مي‌دانم بعد از اين همه مدت كه خارج بودم بالاخره به ايران برگشتم و در دوره‌هاي مختلف به اين مملكت آمدم و زندگي كردم و هميشه سعي كردم در كنار نوشته‌هايم به فرانسه و انگليسي، به فارسي هم بنويسم و در اين‌جا چاپ كنم ولي دلم مي‌خواسته است ارتباطات جهاني‌ام را هم هميشه داشته باشم و اين ارتباطات فقط براي خودم نباشد براي ملت‌ام هم باشد. فقط اين بايد در يك راستاي تحكيم منافع ملي باشد.»

وي تاكيد كرد:« من هيچ وقت دلم نمي‌خواسته است الان هم دلم نمي‌خواهد كه از كسي دعوتي انجام بدهم و يك دفعه ببينم كه پشتش يك سازمان مثلا آمريكايي مي‌خواهد سياست خودش را پياده كند. شما خودتان را جاي من بگذاريد. براي من مهم اين است كه تعامل فرهنگي صورت بگيرد، نه اين‌كه سازماني جاسوسي كند يا عليه منافع ملي اقدام كند.»

وي افزود:« من كسي هستم كه 30 سال عمرم را درس خواندم ، درس دادم و مطلب نوشتم. مي‌توانم به چهار- پنج زبان حرف بزنم و به آن زبان‌ها تدريس كنم و مطالب بنويسم. چرا من نبايد بتوانم جزو هيات علمي دانشگاهي در ايران باشم؟ اين‌جاست كه آسيب‌شناسي مهم است و اين‌كه چگونه بتوانيم از لياقت‌ها و پتانسيل‌ها استفاده كنيم. بايد مديريت روشنفكري و برنامه‌ريزي درست انجام شود.»

در اين لحظه خبرنگار ايسنا گفت:« همين الان كه با هم صحبت مي‌كنيم ظاهرا سايتي نوشته است كه با توجه به اين‌كه گفته شده قرار است اعترافات جهانبگلو از تلويزيون دولتي پخش شود، اين نگراني وجود دارد كه وي با رفتن به خبرگزاري ايسنا قصد دارد بخشي از اعترافات خود را در ايسنا بيان كند!» جهانبگلو تصريح كرد:« من كسي نيستم كه دائما در محافل سياسي و جنبش‌هاي دانشجويي باشم و آدم‌هاي زيادي را بشناسم. مثلا هيچ‌كدام از بچه‌هاي تحكيم را نمي‌شناسم. همه را از طريق آقاي قادري مي‌شناختم. اين‌كه چرا ايسنا را انتخاب كردم براي اين‌كه در ذهنم بود كه به جاي اين‌كه به يك روزنامه بروم به يك خبرگزاري بروم كه همه مي‌توانند از خبرش استفاده كنند و در ميان خبرگزاري‌ها نيز ايسنا را به دلايلي كه قبلا توضيح دادم انتخاب كردم.»

جهانبگلو گفت:« در ايران از هنرپيشه سريال تلويزيوني گرفته تا يك روشنفكر زندگي‌شان براي مردم جالب است.»

وي در بخش ديگري از اين گفت‌وگو درباره‌ي ايده‌ي مشهور به انقلاب مخملي و احتمال وقوع آن در كشوري مانند ايران گفت:« من هيچ وقت كار سياسي نكردم. رهبر سياسي هم نبودم و عملا قرار نيست در اين راستا عمل كنم. من فكر مي‌كنم انقلاب مخملي در ايران اصلا انجام شدني نيست. به خاطر اين‌كه شرايطي كه در اروپاي شرقي بوده با شرايطي كه در ايران است قابل مقايسه نيست. وجود فردي مثل گورباچف در آن‌جا، يا اين‌كه در لهستان نيروي ديني مثل كليسا داشتيد و پاپ و جنبش كارگري و معلمان، ولي آن‌چه من درباره‌اش صحبت كرده بودم اين است كه آنها از نظر روشنفكري چه الگوهايي داشتند و آيا اين الگوها براي توانمند كردن جامعه مدني نه براي ايجاد انقلاب، امكان‌پذير است؟ يك مقدار زيادي از بحثي كه من مطرح كرده بودم بحث نظري و تئوريك و درباره‌ي ساختار روشنفكري در اروپاي شرقي و ايران بود. آن‌چه كه موجب شده بود كه به اين نتيجه برسند اين بحث استراتژيك است اين بود كه نهادهاي آمريكايي به خاطر اين مساله خيلي پول خرج مي‌كنند و آن هم به بحث امپراطوري‌سازي و سياست آمريكا در خاورميانه برمي‌گردد.»

جهانبگلو گفت:« من كارشناس خاورميانه نيستم. من كار تحقيق فلسفي انجام مي‌دهم. يك دوره‌اي چنين لغزشي صورت گرفته و مجدد به تحقيق فلسفي‌ام برمي‌گردم. نمي‌خواهم مهره‌اي در دست ديگران باشم.»

وي اظهار داشت:« فكر نمي‌كنم هيچ روشنفكري كه به نوعي خودش را به ملتش نزديك بداند راضي باشد كه ماموران اطلاعات آمريكا يا دولت ديگري از كارهايش سوء استفاده كنند.»

وي اظهار داشت:« يك امپراطوري وجود دارد كه مي‌گويد هركس با من نيست عليه من است و در حقيقت نماينده يا رسالت را براي خود قائل است كه بيايد در دنيا تمدن‌سازي يا دموكراسي‌سازي كند مثل موضوع عراق.»

وي گفت:« دموكراسي چيز بدي نيست. به شرط اين‌كه نتيجه‌ي اعمال شهروندان يك مملكت باشد، نه اين‌كه از بيرون بيايد. دموكراسي يك تمرين روزانه است از سوي شهروندان يك مملكت نه چيزي كه توسط يك سازمان يا بنگاه داده شود. يك خط مشي نيست كه با قلدري يا كادوهاي زيبا يا هديه‌هاي سمي از بيرون داده شود.»

وي افزود:« اگر دموكراسي درون‌زا نباشد اتفاقي كه در عراق يا افغانستان شاهد آن هستيم،مي‌افتد كه من از اول مخالف آن بودم. براي اين‌كه مردم يك موقع صدايشان درمي‌آيد كه سرباز آمريكايي كه خودش را به عنوان يك آدم مدرن و تمدن‌ساز و شواليه صليبي جديد معرفي مي‌كند تا چه حد حق دارد كه ابوغريب و گوانتانامو به وجود بياورد؟ و اصلا در كشور ما بماند و بگويد شما بايد اين‌گونه انتخابات داشته باشيد؟ يك جاهايي بالاخره اگر هويت قومي و ملي مورد سوال قرار بگيرد همه درمقابل آن حالت دفاعي خواهند گرفت. در ايران هم همين مساله صادق است؛ چون ايراني‌ها اصولا ملت ناسيوناليستي هستند و هميشه اعتقاد دارم و داشتم كه ايراني ‌ها هميشه نسبت به منافع ملي ، امنيت ملي و تماميت ارضي كشورشان حساسيت دارند. من هيچ وقت اينها را مورد سوال قرار ندادم.»

وي در ادامه باز هم به وضعيت خود در زندان اشاره‌اي كرد و افزود:« من يك آدم اكتيوم. نمي‌توانم يك جا بمانم. آن‌جا هم كه بودم كتاب مي‌خواندم و مطلب مي‌نوشتم و انشاءالله مطالبي كه نوشتم چاپ مي‌كنم. حالا دلم مي‌خواهد مدتي را با خانواده‌ام و بيشتر در فضاي باز بگذرانم ولي پروژه من در حقيقت اين است كه اولين كاري كه بكنم برگردم به همان پروژه‌اي كه قبل از دستگيري شروع كرده بودم. من يك سفري به هند رفته بودم و مي‌خواهم برگردم به هند و آن‌جا كار هندشناسي را ادامه بدهم و نتيجه‌اش انشاءالله تبديل به يك يا دو كتاب شود و فكر مي‌كنم كه لااقل تا يكي دو سال ديگر وقتم را بگيرد.»

وي سپس در پاسخ به پرسشي درباره‌ي شايعه تهيه فيلمي تحت عنوان اعترافات وي براي پخش از تلويزيون، اين موضوع را كاملا رد كرد و گفت:«‌ چه كسي چنين چيزي را ‌گفته است؟ به هرحال از قوه‌ي قضاييه با من درباره‌ي چنين چيزي صحبت نكردند و من خودم تصميم گرفتم حرف‌هايم را بگويم.»

وي در پاسخ به پرسش ديگري مبني بر اينكه « گفته شده شما بودجه‌اي از وزارت ارشاد دولت گذشته گرفتيد و آيا كلا ارتباطي با دولت قبلي داشتيد؟»، تاكيد كرد:« من در هيچ زماني با هيچ نهاد دولتي همكاري نداشتم.»

وي در ادامه درباره روند پيگيري شدن پرونده‌اش گفت: من با وثيقه آزاد شدم و پرونده‌ام در بازپرسي رسيدگي مي‌شود.


ایسنا
پنج‌شنبه ۹ شهريور ۱٣٨۵ - ٣۱ اوت ۲۰۰۶

http://wwwisna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-780366&Lang=P

Montag, August 28, 2006

اعتبار وبلاگی "آمدی نجات " بین جوانان تحصیل‌کرده

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 362


احمدی‌نژاد بر خلاف قولش هنوز هیچ مطلب تازه‌ای در وبلاگش ننوشته.

نظرتان چیست برای اینکه تشویقش کنیم و یادآوری اینکه اگر این قولش را هم مثل قول‌های گذشته فراموش کند اعتبارش بین جوانان تحصیل‌کرده بطور جدی خدشه خواهد خورد،

یک نامه‌ی دسته‌جمعی به او بنویسیم. در آن به او خوش‌آمد بگویم و سعی کنیم با او دیالوگی عمومی برقرار کنیم.

لازم هم نیست حالا فقط یک نامه باشد. می‌توانیم همه با هم نامه‌های خودمان را در وبلاگ‌هایمان بنویسیم .


درحش ا.ن
شهريور ۱٣٨۵ - ۲7 اوت ۲۰۰۶
http://i.hoder.com/archives/2006/08/060827_015515.shtml

.........................



"درخشان به نظرم بسیار کار خوبی کرد که به تهران رفت موقع انتخابات
و از فرصتی بهره برد تا اطلاعات خود را نو کند. کاش بقیه ای که درباره مملکتشان قلم می فرسایند این قدر به نو کردن اطلاعات خود اهمیت می دادند"

حاج آقا بهنود
برنده جایزه پنج تن آل عبا

Sonntag, August 27, 2006

كمپين يك ميليون امضاء

فعالان جنبش زنان در تدارك كمبين «‌يك ميليون امضاء براي تغيير قوانين تبعيض‎آميز»

Freitag, August 25, 2006

نان خامه ای اشتها آور و جام زهر از خدا خواسته

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 361

حدود سي و هفت سال پيش.. با اينكه حقوق بسيار بالائي بخاطر تخصصم مي گرفتم خود را به زندگي بسيار ساده و فقيرانه كه لازمه همرنگ شدن با محرومان جامعه بود عادت داده بودم... از كنار بوي وسوسه كننده كباب تركي ساندويچ فروشي كه در پياده رو پيچيده بود بي تفاوت مثل يك آدم روزه دار گذشتم. ناگهان در پشت شيشه قنادي احمدرضائي را ديدم؛ همان كسي را كه با او قرار داشتم و ساواك در تمام تهران براي پيدا كردنش روز و شب نمي شناخت. داشت به نان خامه اي گاز مي زد. يكباره بهت به سراغم آمد …

انقلاب شد و پس از آن جنگ و... از تمامي حيرت هائي كه در خاطر دارم شگفت تر و بي كرانه تر مربوط به شبي بود كه… ناگهان راديو اعلام نمود كه تا چند لحظه ديگر پيام مهم امام خميني(ره) خطاب به ملت ايران را خواهند خواند ... نام اين حيرتي را كه مي خواهم تعريف كنم حيرت جام زهرگذاشته ام. اجازه دهيد با يادآوري قسمت هائي از اين پيام پرابهت شما را در اين بهت مقدس شريك كنم از راديو، عنوان پيام اينگونه اعلام شد:

«… امروز خميني آغوش و سينه خويش را براي تيرهاي بلا و حوادث سخت در برابر همه توپ ها و موشك هاي دشمن باز كرده است. و همچون همه عاشقان شهادت براي درك شهادت روزشماري مي كند… كمربندهايتان را ببنديد كه هيچ چيز تغيير نكرده است امروز روزي است كه خدا اينگونه خواسته و ديروز خدا آن گونه خواسته بود… نكته مهمي كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم، اين است كه دشمنان ما و جهانخواران تا كي و تا كجا ما را تحمل مي كنند... »

پيام تقريبا به اين قسمت ها رسيده بود ... با خود گفتم شايد امام ميخواهد دستور جديدي براي حمله به رزمندگان بدهد ...كه گوينده راديو به اين قسمت پيام رسيد:

«اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتا مسأله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصا من بود»

به يكباره سرم گيج رفت... اما ... خود امام راحل (ره) به ما آموخته بودند كه در مقابل ولايت امر سر تسليم و تكريم فرود آوريم.

کیهان بازجوی عزیز ام القرا

2 تير 1385- 2 - 24 آگوست 2006

Mittwoch, August 23, 2006

ثمرات "شيرين" انرژي هسته ا ی ولي امر مسلمين "جهان"

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 360


ولي امر مسلمين جهان:
جمهوري اسلامي ايران ... تصميم خود را گرفته است و در مسئله انرژي هسته اي و ساير مسائلي كه با آن روبروست ... به مسير خود با قدرت ادامه خواهد داد و ثمرات شيرين آن را هم خواهد ديد.

کیهان بازجوی عزیز ام القرا ۱ شهريور ۱٣٨۵ - ۲٣ اوت ۲۰۰۶
http://www.kayhannews.ir/850601/2.htm#other201

شبكه تلويزيوني بي بي سي انگليس و شبكه سي ان ان آمريكا با شيطنت خاصي تلاش كردند تا
به مخاطبان خود بباورانند كه ايران راه گفتگو درباره مسايل هسته اي خود را بسته است.

شبكه تلويزيوني الجزيره قطر نيز گزارشي را در اين رابطه منتشر كرد: رهبر ايران در مسائل جزئي كه از وظايف دولت به شمار مي رود دخالت نمي كند.

کیهان بازجوی عزیز ام القرا ۱ شهريور ۱٣٨۵ - ۲٣ اوت ۲۰۰۶
http://www.kayhannews.ir/850601/2.htm#other206

Montag, August 21, 2006

رژیم "بی مخ ها" و امثال ممدلی ابطحی / به زعم خودش توپولی

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 359


به عقیده ی من شعبان جعفری یک عنوان عبرت آموز تاریخ ماست.
رژیمی که خود را به "بی مخ ها" مستظهر کند،
و چاقوکشی و ضرب و شتم و لات منشی را ترویج نماید،
حتماً در سراشیبی سقوط افتاده است.

ممدلی ابطحی / به زعم خودش توپولی
بنا بر جدیدترین گزارشهای یک کاریکاتوریست عصبانی "تبعیدی"
که دوست نداره عکس امام (ره) و رهبر معظمو بکشه:

سيدالماله کشين

دوشنبه ٣۰ مرداد ۱٣٨۵ - ۲۱ اوت ۲۰۰۶
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146308077



من در ۷ بهمن ۱۳۳۸ در مشهد به دنيا آمدم. پس از تحصيلات ابتدايی طبق سنت خانوادگی به تحصيلات علوم دينی مشغول شدم و در سال ۱۳۵۵ به درس خارج رسيدم. از اول علاقه عجيبی به هنر و سياست داشتم.... در همان قبل از انقلاب، يك دوربين سوپر ۸ داشتم، فيلم می‌گرفتم. اديت و صداگذاری هم می‌كردم. ... به همه مراكز فرهنگی كشور نامه می‌نوشتم و نامه دريافت می‌كردم.... انقلاب كه پيروز شد خيلی خوشحال بودم. بر اساس علاقه‌ای كه داشتم با صداوسيما كار را شروع كردم. سال ۱۳۵۸ مدير برنامه‌های صداوسيمای مشهد شدم.... سال ۱۳۶۱ به عنوان مديركل صداوسيمای بوشهر و شيراز منصوب شدم...
آقای خاتمی... مرا به عنوان رياست دفتر رييس جمهور انتخاب كرد... معاون حقوقی و پارلمانی رييس جمهور شدم تا ارتباط بين مجلس و دولت را تحكيم كنم... بالاخره... طبق معمول حکم تشریفاتی مشاور رئیس جمهور دریافت کردم!... به انقلاب اسلامی و رهبر فید آن همیشه وفادار بوده ام و دوست دارم هميشه در خدمت مردم ايران باشم

تپلی
http://www.webneveshteha.com/about.asp

Samstag, August 19, 2006

ولی امر و عرضحالنويس يك ميليارد (و شصت وهشت میلیون ) مسلمان!

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 358

"فرض كن به عنوان عرض حال نويس، در حجره ات نشسته اي و چشم به آمدن مشتري داري… دخترك لاغر و گرفته اي كه فقط گردي صورت زردش، از زير چادر پيداست، در چهارچوب در ظاهر مي شود …از دخترك مي خواهي روي چهار پايه بنشيند... و مي پرسي: دخترم! براي دادگستري نامه مي خواهي؟ اما او با صدايي شكسته مي گويد: «براي رئيس جمهور مي خواهم نامه بنويسم؛ آقاي احمدي نژاد»

"شگفت زده مي پرسي: واقعا مي خواهي براي رئيس جمهور مملكت نامه بنويسي؟! نكند خانم معلمتان گفته براي آقاي دكتر احمدي نژاد انشاء بنويسيد؟ دخترك با لحن اعتراض گونه اي پاسخ مي دهد: «انشا چيه آقا! من از ايشان سوال دارم» …چاره اي جز نوشتن نداري. كاغذ و قلم را پيش مي كشي و مي پرسي: حالا چه بنويسم دخترم؟ دخترك از روي شرم، سرش را پايين مي اندازد و مي گويد؛ بعد از سلام و دعا بنويس:

"آقاي احمدي نژاد! ما يك خانواده پنج نفره هستيم و پدرم در يكي از كوره هاي آجرپزي كار مي كند. نمي خواهم سوءاستفاده كنم، ولي باباي من دو سال هم سابقه جبهه دارد. … مادرم پنج سال است كه از يك بيماري سخت رنج مي برد و حتما بايد عمل بشود. پدرم با درآمدي كه دارد، از عهده اين كار بر نمي آيد و ناچار به بانكها مراجعه كرده است. … اما پدرم خجالت مي كشد و غيرتش قبول نمي كند كه راجع به بيماري مادرم، چيزي به نامحرم بگويد. … مي خواهم بپرسم؛ چرا در مملكت ما مادر مريض من معطل پانصد هزار تومان وام از همان بانك هايي است كه ميلياردها تومانشان در جيب كساني است كه به اين راحتي خيال پرداخت كردن آن را ندارند"

کیهان بازجوی عزیز ام القرا

شنبه 28 مرداد 1385- 19 آگوست 2006

http://www.kayhannews.ir/850528/14.HTM#other1413

...............................................

"سخن يك ميليارد مسلمان به سيدحسن نصرالله و فرزندان رشيد مقاومت لبنان همان پيام ولي امر مسلمين حضرت آيت الله خامنه اي است"!

کیهان بازجوی عزیز ام القرا

شنبه 28 مرداد 1385- 19 آگوست 2006

Freitag, August 18, 2006

ماله کشی درخت و طبیعت_با دوربینعکاسی / اثر ممدل توپولی

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 357

ماله کشی درخت و طبیعت_با دوربینعکاسی / اثر ممدلی ابطحی / به زعم خودش توپولی
بنا بر جدیدترین گزارشهای یک کاریکاتوریست عصبانی "تبعیدی"
که دوست نداره عکس امام (ره) و رهبر معظمو بکشه:
سيدالماله کشين
آدينه ۲۷ مرداد ۱٣٨۵ - ۱٨ اوت ۲۰۰۶
http://www.webneveshteha.com/miscphotos.asp?id=1412

رفسنجانی: "دعا کنید دشمنان انقلاب نتوانند به ما آسیب برسانند"

تمرین شماره 356
دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج
با تشکر
از
وبلاگ مبارزان

................................

رفسنجانی: "دعا کنید دشمنان انقلاب نتوانند به ما آسیب برسانند"
آخوند رفسنجانی امروز در نمایش جمعه تهران از پیامدهای اجرای قطعنامه شورای امنیت در باره پرونده هسته ای جمهوری اسلامی ابراز نگرانی عمیق کرد و گفت "با آرام شدن غرش توپ ها در لبنان، غرش سياسيون در باره مساله هسته‌‏ ای جمهوری اسلامی آغاز شده است، اميدواريم آمريكا اين ‏قدر درس گرفته باشد كه وارد معركه ديگری در منطقه نشود."
وی در باره بحران لبنان نیز گفت "اميدوارم دشمنان انقلاب كه تصور می ‏كردند جنگ لبنان معبری برای رسيدن به اهداف آنان در باره جمهوری اسلامی است، نتوانند به ما آسيب برسانند"
رفسنجانی در سخنان خود قطعنامه شورای امنیت در باره لبنان را "یک سویه و به نفع اسرائیل" دانست. این در حالی است که خامنه ای و روزنامه های متعلق به او طی روزهای گذشته، تصویب این قطعنامه و اعلام آتش بس در لبنان را "یک پیروزی برای حزب الله و شکستی برای اسرائیل" قلمداد کرده بودند!

Dienstag, August 15, 2006

دانشجويان تهراني و نبریک و تسلبت به تابوت....

تمرین شماره 355
دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج

کیهان بازجوی عزیز ام القرا
22 مرداد 1385- 18 رجب 1427- 13 آگوست
http://www.kayhannews.ir/850522/3.HTM#other302

Samstag, August 12, 2006

ملازاده ها چنان پولشان از پارو بالا می‌رود که...



دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج
وبلاگ خُسن آقا
تمرین شماره 354





عروس گردانی با هليکوپتر در تهران

حکومت مستظعفین را می‌بینید چنان پر برکت شده که عروس گردانی با
هلیکوپتر هم رواج پیدا کرده. عده‌ای حتی نان خالی هم برای پر کردن شکم فرزندانشان
ندارند، آقایان ملازاده چنان پولشان از پارو بالا می‌رود که می‌توانند عروس آینده
شان را سوار هلیکوپتر کنند. اینها همان تازه به دوران رسیده‌هایی هستند که قبل از
انقلاب با خر در دهات ایران عروسهایشان را به خانه بخت می‌بردند.
بی‌بی‌سی:
2006-08-12 07:48:53

بتازگی در برخی سايتهای اينترنتی فارسی آگهی کرايه هلی کوپتر در تهران به چاپ رسيده است.
در اين آگهی نوشته شده: "هلی کوپتر با يک ساعت پرواز مخصوص عروس و داماد ... رؤسا، مهندسان، مديران، پيمانکاران و ... تا شعاع دويست کيلومتر هوايی از تهران به هر کجا که بخواهيد".

آقای جعفری در گفتگو با بخش فارسی بی بی سی گفت که اين خدمات حمل و نقل هلی کوپتری زير نظر يکی از مؤسسات دولتی و با اخذ مجوز از مراجع ذيربط انجام می گيرد اما توضيحی درباره هويت اين مؤسسه دولتی نداد.
به گفته وی، هليکوپترهای مورد استفاده از نوع بل 206 هستند که ساخت آمريکاست و بستگی به کيفيت فضای داخلی و امکانات رفاهی هليکوپتر به بهای ساعتی پانصدهزار تومان يا هفتصدهزار تومان کرايه داده می شوند.

به گفته آقای جعفری، امکانات فضای داخلی هليکوپترها با افزودن صندليهای راحت تر و پذيرايی از مسافران با نوشيدنی تغيير يافته و هر هليکوپتر امکان حمل چهار مسافر را دارد...

به نظر می رسد اين نخستين بار باشد که استفاده شخصی از هليکوپتر در ايران مرسوم و تبليغ می شود...

Freitag, August 11, 2006

ستاره در جیب نسل گلها مي درخشد؟...

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 353




" نسل گل: امروز، حكايت دو برادر جوان را برايتان سوغات كرده ايم كه البته اين حكايت شيرين، مطلع شيرين تري هم دارد..
"و اما آن مطلع مبارك: وقتي با جوانان هستم و در محيط جوان قرار دارم، احساس من مثل احساس كسي است كه در هواي صبحگاه تنفس مي كند، احساس تازگي و طراوت مي كنم... آيا اينها ]جوانان[ خودشان هم مي دانند كه چه ستاره اي در جيب شان دارد مي درخشد؟...
"مهمان رفيق شفيقي بوديم كه اين دو برادر جوان را زيارت كرديم. جوانها، فرزندان مؤمن و با نزاكت رفيق قديمي ما بودند. اين كه مي گويم مؤمن، براي حرفم سند دارم. اذان مغرب را كه گفتند و هر كداممان به گوشه اي رفتيم تا نمازمان را به صورت فرادا بخوانيم، برادر كوچكتر رفت سمت پدر و آهسته به او يادآوري كرد كه؛ «بابا! اگر اجازه مي دهيد، نماز را به جماعت بخوانيم.»...
"وقتي سر سفره شام نشستيم، اين دو برادر، بعد از همه دست به غذا بردند و قبل از بقيه عقب كشيدند. تازه مشغول شام هم كه شدند، برخلاف اشتهاي جوا ني، غذايشان از چند لقمه بيشتر نبود...
"دايي بچه ها كه آن طرف سفره نشسته بود، طاقت نياورد و رازشان را برملا كرد. طرف بالحني كه بوي تحسين و مباهات مي داد گفت: «بچه هاي خواهرم امروز روزه مستحبي گرفته بودند» ... تازه نگاه گلايه آميز خواهرزاده هايش را كه ديد، رو به ما شروع كرد به تعريف كردن از آنها كه: «توي كلاس شاگرد اولند و حافظ قرآنند و توي طرح هجرت شركت كرده اند و در كار خانه به مادرشان كمك مي كنند و چند تا امتياز ديگر.»
"وسط تعريف و تمجيد دايي، ذوق زده سرم را به طرف جوانها برگرداندم كه حرفي بزنم، ولي ديدم دو گل مجلس ما، تحملشان تمام شده و از اتاق رفته اند بيرون"!

کیهان بازجوی عزیز ام القرا
16 مرداد 1385- 7 آگوست 2006
http://www.kayhannews.ir/850516/14.HTM#other1412

.................................................






شکایت به
United Nations
Amnesty International
Sign the Petition

Sonntag, August 06, 2006

ساحت مقدس عظماي ولايت و نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه!

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 352


"بسيج دانشجويي دانشگاه اميركبير
در نامه اي به وزير علوم، تحقيقات و فناوري:

شاهديم عده اي قانون شكن و متخلف ... به ... شأن والاي علم و فرهنگ اهانت مي كنند و ... در ماه هاي اخير و در اوج اين اعمال شنيع، شاهد اهانت به ساحت مقدس عظماي ولايت، ... حمله به نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه... بوديم. از حضرت عالي برادرانه خواهش مي كنيم تا به روال بي عدالتي و قانون شكني در اين دانشگاه پايان دهيد؛ در غير اين صورت بسيج دانشجويي به عنوان بزرگترين تشكل دانشجويي و عدالت خواه وارد عمل خواهد شد و به تكليف خود عمل خواهد كرد"

کیهان بازجوی عزیز ام القرا
15 مرداد 1385- 6 آگوست 2006
http://www.kayhannews.ir/850515/3.HTM#other301


شکایت به
United Nations
Amnesty International
Human Rights Watch
تایید کرده اند
..........ا
مضا ............



تلف شدن نابهنگام " شبيه" عقیدتی/سیاسی /عبادی ". وز" ا.ن لاینی ها ...!

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 351

"نخستين گوسفند شبيه سازي (شده) در منطقه خاورميانه اندكي پس از تولد در شامگاه چهارشنبه يازدهم مردادماه، تلف شد. علي منتظري رئيس جهاددانشگاهي در جمع خبرنگاران گفت: گوسفند متولد شده ماده بود و فقط پنج دقيقه دوام آورد".

کیهان بازجوی عزیز ام القرا
يکشنبه ۱۵ مرداد ۱٣٨۵ - ۶ اوت ۲۰۰۶
http://www.kayhannews.ir/850515/3.HTM#other312
..................................................................


دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج:

تلف شدن نابهنگام "شبیه" عقیدتی/سیاسی /عبادی محترمه ملیجک های ". وز" ا.ن لاین تبعید را
به همه ". وز" ا.ن لاینی شده ها و همه ". وز" ا.ن لاینی بوده ها
و البته به عالیجناب رفسنجونی بهره "مانی"،
به حیوونکی آسید ا.ن اقا
و به ویژه به مخترع ". وز" ا.ن لاین تبعید، حاج آقا بهنود (برنده جایزه مدفوعاتی پنج تن آل عبا) تبریک و تسلیت و چه و چه و چه مبگوببم

Samstag, August 05, 2006

بازجوی عزیز و منطقی و باتجربه بايد بيايد و فيلم بگيرد!

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین شماره 350


فرض كنيد توي قطار نشسته ايد و مسافرت درازي در پيش داريد. تا شهر مقصد شما و بقيه مسافرين، يك و بلكه دو شبانه روز راه در پيش است. اصلا هر قدر كه اين راه طولاني تر باشد، بيشتر به كارمان مي آيد. به هرحال فصل، فصل تابستان است و مسافرت هم مي چسبد. گفتيم فرض مي كنيم، فرض محال هم كه محال نيست. قطار از يك مسير بياباني و بي آب و علف مي گذرد و هيچ آبادي و شهر كوچكي در مسيرتان نمي بينيد. بجز ايستگاه هاي بين راهي، كه با ساختمانهاي سنگي اش، زير آفتاب داغ بيابان مي سوزد و له له مي زند. قطار كه تن سنگينش را با ترمزهاي زمخت روي ريل مي كشد و لحظه اي بعد، سوت كشدارش، در هواي تفتيده دشت پخش مي شود، شما و بقيه مي فهميد كه باز به يكي از اين ايستگاههاي بياباني، رسيده ايد. از پنجره نگاه مي كني. دلت مي خواهد لااقل گوشه اي از يك شهر كوچك و رفت و آمد جمعيتي از آدمهايش را ببيني. اما هرچه كه چشم مي گرداني، بجز مسئول ايستگاه و سوزنبان آنجا، كسي را نمي بيني. راه مي افتيد و باز تا چشم كار مي كند، بيابان است و هرم داغ آفتاب و كوههايي كه دورترها صف كشيده اند و قطار را بدرقه مي كنند. از سوارشدنتان ساعتهاست كه مي گذرد و شما در حال حركتيد. از شهر مبدا، چيزي براي خوردن نخريده ايد. هيچ كدامتان. در ايستگاه شلوغ، وقتي براي سوار شدن منتظر اعلام بلندگوها بوديد، به خودتان مي گفتيد: «رستوران قطار، با بهترين سرآشپز و گارسونهاي مودبش هر لحظه آماده پذيرايي از مسافرين محترم است. حتي براي خريد تنقلات هم نيازي نيست كه خودمان را توي ايستگاه پرسروصدا، به زحمت بيندازيم. فروشگاه قطار، هرچه كه بخواهيم، داخل كوپه تحويلمان مي دهد. كافي است يكي از كليدهاي كنار پنجره را فشار بدهيم و از طريق آيفون، دستورمان را صادر كنيم». يك ساعت از سفرت مي گذرد كه كمي احساس گرسنگي مي كني. هنوز به وقت ناهار مانده. بايد چيزي از فروشگاه بگيري و ته بندي كني. دگمه را فشار مي دهي ولي جوابت را نمي دهند. از ماموري كه توي راهرو ايستاده مي پرسي و او با شرمندگي مي گويد: متاسفانه فروشگاه اين قطار را تعطيل كرده اند. به سراغ آب سردكن مي روي و شيرش را با ناراحتي باز مي كني، آه خداي من! اين آب سردكن هم مثل بيابان همين جا، خشكيده. لگدي حواله اش مي كني و به كوپه ات برمي گردي. تا وقت ناهار سه ساعت مانده. دلت از گرسنگي ضعف مي رود. به ساعت روي دستت نگاه مي كني. قطار دارد با سرعت مي رود، ولي زمان از لاك پشت هم كندتر است. باز به ساعت نگاه مي كني، دستي به شكمت مي كشي، آب دهانت هم خشك شده، دندان روي جگر مي گذاري. به خودت بد و بيراه مي گويي. اولين بار است كه براي شكمت غفلت كرده اي. كاش توي ايستگاه، هفت هشت ده تا ساندويچ با يك بسته آب معدني و يك صندوق نوشابه مي گرفتم!» به ساعت نگاه مي كني. هنوز وقت ناهار نشده. ده تا ايستگاه را توي بيابان پشت سر گذاشته ايد، ولي دريغ از يك دكه كوچك، دريغ از يك قطره آب. «خدايا چرا اين طوري شد؟!»

عقربه ساعت بالاخره جان كند وخودش را به يازده رساند. با عجله به طرف رستوران مي روي. راهرو شلوغ است و همه هجوم آورده اند. ناگهان از بلندگو اعلام مي كنند: «مسافرين گرامي! با عرض پوزش، رستوران قطار به علت فاسد شدن مواد غذايي، ناهار سرو نخواهد كرد.» آسمان روي سرت فرود مي آيد. قطار و بيابان و كوه درهم مي پيچند. قيامت شروع شده. نگراني و ترس در چهره همه موج مي زند. ناگهان از آن سوي راهرو، جايي كه هيچ كس نيست، پسركي فرياد مي زند: «ساندويچ، نوشابه، آب معدني!»در كنارش نوجوان ديگري ايستاده و كارتن كوچكي از كتاب و مجله براي فروش آورده، يك آن تو و بقيه مسافران گرسنه، به سوي پسرك ساندويچ فروش هجوم مي بريد. زير دست و پاي همديگر داريد له مي شويد. چند تا از شيشه هاي قطار مي شكند. پسرك كتاب فروش از ترس هجوم اين همه آدم گرسنه، پا به فرار مي گذارد. كتابها و مجله ها كف راهرو قطار پخش و پلاست. همه ساندويچ ها در يك چشم به هم زدن بلعيده مي شود، ولي هنوز خيلي ها گرسنه اند. پسرك كتاب فروش ديده نمي شود. اما تا دلتان بخواهد، ساندويچ فروشها آمده اند بالا توي قطار. مشتري هم الي ماشاءالله فراوان!

من و تو همين الان داخل اين قطاريم و دنبال ساندويچ فروش مي گرديم. يكي بايد بيايد و فيلم مان را توي اين قطار بگيرد و به خودمان نشان بدهد.

کیهان بازجوی عزیز ام القرا
مرداد 1385- 10 رجب 1427- 5 آگوست 2006
http://www.kayhannews.ir/850514/14.HTM