Mittwoch, April 12, 2006

رییس نیروی انتظامی را «طلا » صدا میزند

قدیمیا میگفتن "زبون خرو فقط خلج می فهمه"!...
بفرمایین!
اینم بالعکسش!
به اضافه یک فقره تفسیر:

-دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج / تمرین 254-

1- ترجمه
2- اصل
3- تقسیر
.............



-ترجمه:

احتمالا کسانی که به او حمله کرده اند از این مریضهای جنسی بوده اند که عاشق مردهای سبیلو هستند و میخواستند به وحید بیچاره تجاوز کنند. چه میدانسته اند که اولا سبیل او قلابی است و مادرش با کاموا برایش درست کرده که بتواند به آدمهای بزرگتر از خودش در روزنامه دستور بدهد. ثانیا این آدمهای مریض اگر می دانستند که آن چهره ی معصوم و بیگناه سردبیر یکی از روزنامه های مهم ایران به مدیر مسوولی کروبی است و رییس نیروی انتظامی را «طلا » صدا میزند، قاعدتا نیات شیطانی و پلید خودشان را روی یک سبیلوی دیگر پیاده میکردند.

حسین درخش ا.ن
۲۱ فروردين ۱۳۸۵ - - ۱۰ آوريل ۲۰۰۶
http://i.hoder.com/archives/2006/04/060410_015162.shtml#comments


-اصل مطلب

روزنا:
يک عضو شوراي سردبيري روزنامه اعتماد ملي شب گذشته پس از خروج ازروزنامه مورد حمله افراد ناشناس قرار گرفت. وحيد پوراستاد در اين درگيري مورد ضرب وشتم قرار گرفت. روايت پوراستاد در اين باره به نقل از وبلاگ شخصي اش را
در پي
بخوانيد:

دیشب ساعت 22 کار روزنامه تمام شد ومن مثل همیشه مسیر کوتاه روزنامه- پل کریمخان- تا خانه -ویلا- را پیاده امدم هنوز عرض خیابان سپهبد قرنی را طی نکرده بودم دیدم ماشین هادی حیدری مدیر هنری روزنامه جلوم ترمز زد. گفت: بشین وحید. گفتم: چند قدم مونده ممنون می خوام قدم بزنم و هادی رفت.
عرض خیابان را عبور کردم تو پیاده رو و کنار دیوار به سمت ویلا قدم زدم احساس کردم کسی پشت سرم حرکت میکند ...
چهار صد متر مانده به سر ویلا و کنار دیوار کلیسا به ضربه ای شدید به پشتم یک آن زیر گلویم چاقویی را احساس کردم که گفت حرف بزنی کشتمت!
دیگر حال خودم را نفهمیدم انگار تو اون چند ثانیه زمان متوقف شده باشد من چیزی یادم نمی یاد فقط همین مقدار یادم می یاد که گلاویز شدیم و پخش زمین و فریاد... و چیزی از تو دستم رها شد. عینکم از چشمم افتاده بود اما دیدم که به سرعت موتور سواری کنار خیابان ایستاد و کسی که با چاقو بود سریع پشت ترک موتور سوار شد و به سرعت محل را ترک کردن.
مرد میانسالی بهم نزدیک شد و به من کمک کرد تا کتاب هایی که همراهم بود وپخش زمین شده بود جمع آوری کند
این مرد گفت من از سر کلیسا دیدم که چه اتفاقی افتاد و شروع به داد و فریاد کردم .
تنم بشدت می لرزید. شوکه شده بودم . یک آن احساس کردم تو مشتم چیزی است باز که کردم دیدم چاقوی آن بی صفت تو دسته منه!!! تنم بیشتر لرزید نمی دونم چطور چاقو تو دست من قرار گرفته بود
دست زدم تو جیبم تلفن همراهم بود فقط تونستم تمرکز کنم به دکتر حق شناس مدیر مسئول روزنامه زنگ بزنم. نمی دونم به دکتر چی گفتم فقط به خودم که امدم دیدم که پورعزیزی - قربانچه و یکی دیگر از بچه ها روزنامه دارن با دلهره و به سرعت می یان
بچه ها سعی کردن عینکم را پیدا کنند اما اب شده بود. پورعزیزی که با ماشینش آمده بود ماشین را داخل پیاده رو آورد و سعی کرد با نور چراغ عینکم را پیدا کنند. عینک پیدا شد. اما نفهمیدم چرا عینکم کنار بوته های کنار خیابان افتاده بود در حالی که آن بی صفت چاقو را کنار دیوار چسبیده به کلیسا زیر گلویم گذاشته بود اما عینک شاید موقع گلاویز شدن به آن سو پرت شده بود.
سید موسوی بجنوردی عضو شورای سردبیری روزنامه اعتماد ملی زنگ زد گویا دکتر حق شناس به او هم زنگ زده بود گفت من الان می یام پیشت گفتم سید نمی خواد از شهرک غرب برگردی. من هم حالم خوبه. نیا گفت: نه.
بچه ها مرا به روزنامه بردن محمد غمخوار دبیر سرویس حوادث روزنامه زنگ زد و گفت: جریان را به سردار طلایی خبر داده اون هم دستور داده یک گشت بیاید . تو روزنامه بچه ها تا تونستن آب قند به ناف ما بستن! از چاقوه خفه نشدم اما از اون آب قندا در حال خفه شدن بودم!!!!

موسوی بجنوردی با نگرانی رسید به قربانچه گفتم به دکتر زنگ بزن که نیاد روزنامه...
بعد از چند دقیقه مامور نیروی انتظامی رسد تعدادی سئوال کرد و به مرکز کلانتری گزارش داد اما [...] از شکایت صرف نظر کردیم اما مامور مصر بود که همراهش به کلانتری بروم اما [...] نرفتم
چند ساعت پیش روزنامه با جناب سروان[...] هماهنگ کرده بود تلفنی ماجرا را برای او تعریف کردم
الان حالم خوبه فقط کمی کوفتگی ودرد در پاهام- بینییم و پهلوم احساس می کنم جان همه تون حالم خوبه نگران نباشید

"روزنا"ی "اعتماد" ملی
يکشنبه ۲۰ فروردين ۱٣٨۵ - ۹ آوريل ۲۰۰۶
http://www.roozna.com/Negaresh_site/FullStory/?Id=4511&Title=جزئيات%20ضرب%20وشتم%20عضو%20شوراي%20سردبيري%20روزنامه%20اعتماد%20ملي


- تفسیر:

درخشان به نظرم بسیار کار خوبی کرد که به تهران رفت موقع انتخابات و از فرصتی بهره برد تا اطلاعات خود را نو کند. کاش بقیه ای که درباره مملکتشان قلم می فرسایند این قدر به نو کردن اطلاعات خود اهمیت می دادند

حاج آقا بهنود برنده جایزه مد فوعاتی پنج تن آل عبای دیگر
http://behnoudonline.com/2005/08/050820_009541.shtml