Donnerstag, Dezember 18, 2008

رذالت را بود معیار این شیخ... وقاحت پیش او گردیده خاجل

جمشید پیمان



رذالت را بود معیار این شیخ



شنیدم شاعری اهل فضائل
بکوشیده برای حل مشکل

قلم بگشاده از باب نصیحت
گشوده بار دیگر سفره ی دل

ز راه پند و اندرز این هشیوار
به گوش شیخ خوانده از رسائل

به یاد آورده او را عهد ماضی
کشانده شیخ را زاسفل به سافل

زهر دوری مثالی گفته او را
ز اسکندر،زنوشروان ، زهرقل

*****************

کنون گویم که ای مرد خردمند
بود سعی تو در این کار باطل

توقع داری ای پاکیزه طینت
به راه آری مگر این شیخ غافل ؟

زنی میخ نصیحت بر تن سنگ
زنی نقشی برآب ای مرد عامل

نگیرد شیخ پندی از زمانه
نبندد بر نصیحت های تو دل

نباشد ساده این شیخ سیه رو
سوی نیکی نگردد هیچ مایل

نه ازخشم خدا ترسد نه از خلق
نه از دوزخ ، نه از آن هول هایل

رذالت را بود معیار این شیخ
وقاحت پیش او گردیده خاجل !

بود عمامه او را آلت کار
تو میگوئی که ؛عمامه فروهل

به هر حرفش بود صد مکر و حیله
ز هرکارش بود صد فتنه حاصل

به یک لحظه هزاران رنگ گیرد
ازاو یک دم نباید گشت غافل

بلنباند حرام عالمی را
کند در هر مکان غصب منزل

بود کارش فریب خلق و خالق
شود قرآن ورا ام الوسایل

سپوزد او چه نامحرم چه محرم
به یک آیه بسازد حل مشکل !

نباشد تازه کار این شیخ ناکس
تجارب دارد از عهد اوایل

نه توحید و نبوت می شناسد
نه باشد بر امامت هیچ مایل

قیام خلق باشد چاره ی کار
نه اشعار لطیف و نظم شاکل

چو برخیزد زجا این خلق عاصی
زند اندر جبینش مهر باطل