Mittwoch, Dezember 17, 2008

حالا اگر حسین... نبود و عزیز او حسین... قاطرنژاد هم بود، به نظر من نباید زندانی می شد

زنانه‌ها



مدتی از وبلاگستان و مسائلش به دور بوده ام


وقتی داشتم برای خواندن وبلاگها . نوشته ها را که میخواندم ، حس کردم قهرمان دیگری به قهرمانان تاریخی و جغرافیایی ما اضافه شده ، و اسم این قهرمان تازه حسین درخشان است.

نمیفهمم چرا همیشه در کارهایمان افراط و تفریط را با هم داشته باشیم ؟

من نمیدانم حسین درخشان واقعا زندان است یا نه. اما حالا اگر حسین درخشان نبود و عزیز او حسین شریعتمداری قاطرنژاد یا هر کس دیگری هم بود، به نظر من نباید زندانی می بود. این یه پرنسیبپ است که من به آن معتقدم. ربطی هم به درخشان یا کس دیگری ندارد.

ولی اینکه بیاییم و قربان چشم ابروی حسین آقا برویم و به یادش آه بکشیم و یا به گفته ای " سکوت وبلاگستان را بشکنیم " ، بیشتر مال فیلمهای هندی کیلویی است .

یکی مینویسد حسین درخشان آگاه و اهل مطالعه بود و به سادگی از کنار چیزی نمیگذشت.

من فکر میکنم درخشان اگر چیزی را هم مطالعه میکرد ، برای این بود که با حساب کتابهایش جور در می آمد و میتوانست او را به نوایی برساند. یا مثلا چند نفر دیگر را به قول خودش افشا کند و لو بدهد تا خایه های آن سید الاغ پیغمبر را بیشتر برق بیاندازد.

من زمانی فکر میکردم که درخشان یک بیزنس من است. اما بعدها متوجه شدم که حسین چیزی بیشتر از یک بیزینس من است. او یک فاحشه ی سیاسی است. یک Assholeبه تمام معنی.

حالا میگویید این Assholeزندانی است. من میگویم این Asshole را آزاد کنید. ولی برایش شعر و ترانه سرایی نمیکنم.

اگر این آقا نبود و هر Asshole دیگری هم بود. من همین را میگفتم.

این را برای خاطر حسین درخشان نمیگویم ، که انگار خودش خواسته است که سکوت بلاگستان را نشکنند. این را به خاطر پرنسیپ های خودم میگویم. برای اینکه من حسین درخشان نیستم.

اما از درخشان قهرمان نسازیم. نه او لیاقتش را دارد ، و نه ما نیازی به قهرمان داریم.