Sonntag, März 30, 2008

حمید میداف: مگر ما چه می‌گوییم

حمید میداف



مگر ما چه می‌گوییم؟



گفت: آیا پیام تبریکِ نوروزی آسید علی جوادی حسینی خامنه‌ای، روحانی‌ی مهربان و رؤفی، که ما دوست‌داران‌اش، قبل از انقلاب شکوهمند و بعد از سقوط رژیم ستم‌شاهی، می‌شناختیم و اکنون رهبرعظیم‌الشأن به‌قول خودش، انقلابِ مقدس اسلامی شده‌است، خوانده‌ای، دیده‌ای؟ شنیده‌ای؟
سپس دور و بَرش را نیگاه کرد و گفت: هیششش ... آقا خود را احاطه در مکر و کید دشمن تصور می‌کند و در هر خُطبه‌‌اش چندین بار ملت را از دشمن نادیده و ناشناخته‌ی ظاهر و غایب، برحذر می‌دارد.
گفتم: البته که خوانده‌ام، دیده‌ام و شنیده‌ام. چطور مگر؟
گفت: ایشان پس از شاد باش میلاد نبی اکرم (ص) و زاد روز ولادت حضرت امام جعفر صادق(ع) به ایرانیان و به همه مسلمین جهان، کمی هم، تا آنجا که نه‌سیخ به‌سوزه نه کباب، نوروز را به ملت ایران تبریک و تسلیت عرض فرمودند.
گفتم: جوری حرف می‌زنی گویا همین امروز به وجود آخوند‌ها در ایران و به‌مکر و دسیسه‌شان پی ‌برده‌ای. بعد از سی سال هنوز حریف دشمن نشده‌اند و آه و ناله از دست وی دارند و به آن بهانه گردن ملت ایران را شکسته‌اند. درست‌است آقای خامنه‌ای سجل‌اش ایرانی‌ست ولی زمانی خلوص نیت نشان می‌دهد که نفعی در آن موجود باشد، مثلا پای انتخاباتی در کار باشد، هرچند رأی مردم، به‌قول شیخ رفسنجانی، برای سیاهی لشکر است و ملت در واقع غلط می‌کند بگوید ما فلان نماینده را می‌خواهیم و فلانی را نمی‌خواهیم چون منتصب شورای نگهبان است و نه منتخب ما.
یا چنان‌چه مردم، مثلا، نُق بزنند و شِکوه بکنند و بگویند چراغی که به‌خانه روا‌ست به مسجد حرام است، چرا میلیون میلیون به حماس و به نصرالله و به فضل‌الله و به حزب‌اللهِ‌ و به‌گوزالله‌ی مفت‌خور می‌دهید، در حالی، که خود سخت محتاجیم، که آن‌‌ ابو حمارها و ابو عباس‌ها و ابو مغنی‌ها و ابو زهر مارها و اَ بو گندوهای دیگر، نه نفعی در این دنیا برای‌مان دارند و نه اجری در آن دنیا نصیب مان می‌کنند؟
گفت: ...
گفتم: چرا آقای خامنه‌ای، با میل و علاقه و با خلوص نیت نوروز را تبریک بگوید؟ مگر نمی‌دانی پارسی‌زبان‌ها، مجوس و ناپاک‌اند؟ و سند حماقت اجداد شان، به‌قول استاد مطهری، هر ساله در چهاشنبه‌سوری‌ها و نوروزها ظهور می‌کند؟ و مردم، در بزرگ‌داشت نوروزها و چهارشنبه سوری‌ها، به‌جای ماتم و عزاداری، جشن می‌گیرند و این‌جوری به‌اسافل خودشان ‌می‌نازند و می‌بالند؟
گفت: راستی چی شد این ایام نوروزی عبای مرحوم استاد مطهری را روی سرش کشیدی؟ و ...

گفتم: مرحوم استاد مرتضی مطهری توی همین کشور تحصیل کرده بود، رشد کرده بود، استاد و پروفسور و فیلسوف شده بود. به‌نطر شما آیا این کار درستی‌ست که آدم پستانی را که از آن شیر خورده واز آن قوت جان گرفته‌است گاز بگیرد؟
آیا احترام به‌سنت‌های ملی و یاد و یادواره از نیاکان‌مان خرافات‌است؟
آیا نامه در چاه جمکران انداختن و فرق کودکان معصوم را در محرم و عاشورا شکافتن و تصویر مرجع تقلید را در ماه دیدن و هاله نور را دور سر رئیس‌جمهور مشاهده کردن؛ نشان از تمدن و پیش‌رفت دارد؟

*

گفتم هر قوم و قبیله‌ای که ایران را تسخیر کرد، از اسکندر مقدونی تا اعراب بدوی، از تموچین مغول تا تیمور گورکانی، همه در فرهنگ پویای ایران‌زمین حل شدند.
سبب چیست، آخوند‌های اسلامی، که ادعای ایرانی بودن هم می‌کنند با چنین کینه و عداوت‌ای بر ضد ایران و آن‌چه نشان از آداب و سنن ایران دارد به‌پا خاسته‌اند؟ تحقیر مان می‌کنند؟ تفهیم‌مان می‌کنند که بدون آن‌ها و بدون اسلامی که آن‌ها مبلغ و منادی‌اش هستند هیچ‌ایم؟
و حتا در این راه حاضرند به جد و آباء و نیاکان ما، که علی‌الظاهر اجداد و نیاکان خودشان هم باید باشند، توهین روا ‌دارند؟ سنت‌های تاریخی ما را « سند حماقت و خریت » اجداد مان تفسیر می‌‌کنند؟ آیا این کار درستی‌ست که چنین سخنانی از دهان یک استاد! یک فیلسوف! یک اسلام‌شناس، یک پیشوای مذهبی، بشنفیم؟

*

استاد معتقد است نه‌تنها سیزده، که نوروز مان هم نحس است! خاک بر سرمان؟
پس این استاد فلسفه و فقه و دیگر آخوند هایی که چنین برداشتی از وطن ما و از سنت‌های میهنی ما دارند این‌جا چه می‌کنند؟ چرا بر نمی‌گردند به‌همان‌ گوری که تعلق داشته‌اند؟
در کسوتِ میهمان آمدند، صاحب‌خانه شدند؟ توی سرمان می‌زنند؟ جشن و سرور و شادمانی‌مان را سند حماقت اجدادی مان تلقی می‌کنند؟
تُف به این ‌روزگار... تُف به این ‌روزگار ... باشد تا صبح دولت‌شان به‌دمد...

*

یکی از مدافعین آقای مطهری در پیامی که در پاسخ به یاد داشت پیشین من فرستاده نوشته‌است: آقای مطهری به دلایل سیاسی 2 سال قبل از انقلاب با بازنشستگی اجباری از عضویت انجمن فلسفه اخراج شد.
خوب که چی؟ پس حق داشته‌است سند حماقت اجداد ما را در نوروز و چهارشنبه سوری رو کند؟
اصولا دلایل سیاسی یعنی چه؟ یعنی این‌که آقای مطهری مخالف با سیستم و رژیم پیشین بوده‌است؟
اگر کسی در رژیم کنونی مخالف با سیستم و رژیم آخوندی باشد آیا اجازه تحصیلات عالیه و رسیدن به‌مقام استادی خواهد داشت؟ و آیا در انجمنی، جز انجمن ایران‌ستیزی، پذیرفته خواهد شد؟

*
تعدادی از هموطنان انتقاد‌های مرا توهین به این و آن می‌دانند.
آیا اظهارات استاد مطهری و حرف‌های شیخ خزعلی، در نابودی نوروز و وهن سنت‌های ایرانی توهین به ما نیست؟
آیا انتقد های ‌ما و حرف‌های ما توهین به آن‌ها‌ست؟

بعضی از دوستان می‌گویند من می‌بایستی با ملایمت از رژیم انتقاد کنم و نه این‌جور تند و تیز.

یعنی بگویم اگر دختران و پسران ایرانی را در ملأ عام به جرثقیل آویزان کردید، سعی کنید طنابِ دار را با ملایمت به‌دور گلوی‌شان به‌پیچید، مبادا گردن شان خراش بردارد.
یا اگر سردار زارعی دستور شلاق خوردن جوانان وطنم را به‌خاطر چشم‌چرانی یا خوردن لیوانی آبجو، در طرق و شوارع صادر کرد، امر کند شلاق را کمی خیس بکنند، تا آثار زخم و خراش کم‌تری بر بدن جوان‌شان بر جای نهد. رکوع و سجود خودش با زنان لختِ بدکاره یا خوش‌کاره به‌کنار.

وطن‌مان را غارت کردند اجازه حرف‌زدن هم نداریم؟ مبادا به تریج قبای آقایون بر بخورد؟

*

گفت: همانطور که فلانی و فلانی را در خارج کشتند می‌آیند تو را هم می‌کشند ها...
گفتم: اگر با این کار مشکلات کشورداری‌شان حل می‌شود و می‌‌توانند دهان هر ایرانی را که به انتقاد باز شد با گلوله ببندند، پس بیایند بکشند و به‌سوزانند ! چند تا ایرانی را می‌خواهند بکشند؟

*
گفت: ایام عید است خون خودت را کثیف نکن. آیا فیلم دیگری از سند حماقت و خریت خر ها نداری اینجا بگذاری؟
گفتم: سند حماقت خر ها را نه ... ولی آدم‌ها را چرا ... حالا که اصرار داری، بیا اینم یکی دیگه: