نئو پالی ته ایزم / چالشی با باورهای مرسوم
نمي دانم چرا در ایران، سردمداران آن مملكت، از آنچه بايد بترسند؛ مثل: "خطر حمله آمريكا"، "آبروريزي هر روزه ايران در سطح جهاني در پي دُرافشاني هاي مقامات"، "بازتاب اخبار شرم آور اعدام و سركوب در رسانه هاي بين المللي"، "تورم كمر شكن اقتصادي"، "ناراحتي و خشم روزافزون مردم" و ... نمي ترسند و از آنچه نبايد بترسند، مثل"عروسك باربي"،" كراوات"،"پرسپوليس"، "موي خانمها"، "كاريكاتور"، "شيريني دانماركي" و ... مي ترسند؟!
*
حكايت: "به شتر ه مي گن چرا شاشت پسه، ميگه من آخه چي م مثل همه كسه؟!"
*
منطق امثال فولكلور: "آب داره سر بالا ميره، پس قورباغه هم داره ابوعطا مي خونه"
*
شعر: "كس نتواند گرفت دامن دولت به زور، كوشش بي حاصل است وسمه بر ابروي كور!"
*
چيستان: "عجايب صنعتي ديدم در اين دشت، كه آتش در ميان آب ميگشت"!!
*
نوستالژي: يك خبر، فقط يك خبر "خوب" از ايران...يكي...فقط يكي...يكي...يه دونه...
*
*.................................................
پي نوشت: نويسنده متن فوق در حاليكه در خيابان مي دويد و "يكي يكي..." مي كرد، با يك آمبولانس مجهز به بك مركز مشاوره رواني (بخوانيد تيمارستان) فرستاده شد.