Samstag, November 01, 2008

شهيد "زمانه" غربتستان پانته آ + نظرات

غربتستان پانته آ

شهيد زمانه

از خودم ميپرسم، ما ايرانيها کی ميخوايم از اين تفکر دايی جان ناپلئونی دست برداريم.

مهدی جامی از سمت مديريت راديو زمانه برکنار شده. خوب، اونهايی که از چند و چون ماجرا خبر ندارند تعجب ميکنند و ميخوان بدونند چرا. اونهايی که از چند و چون ماجرا دست کم تا حدی خبر دارند به خودشون ميگند چه عجب. چيزی که قابل درک نيست، يکی مطرح کردن انواع و اقسام تئوريهای عجيب و غريب دربارهء دلايل اين تصميمه و منحرف کردن بحث، اون هم به غلطترين شيوه، و ديگری اشک و آه و ناله و زاری که وای آقای جامی رفت، زمانه يتيم شد. شهيدپروری و قهرمان‌سازی اصلاً توی خون ماست، محاله که اگه فرصتی پيدا کنيم واسه نوحه‌سرايی، ازش بگذريم.

از روزی که اولين بار از ايجاد راديو زمانه خبردار شدم، دو سال و خرده‌ای گذشته. راديو زمانه در طی اين زمان تغيير کرده و بسياری برنامه‌های جالب و خوب هم ارائه داده، اما کاستيهای فنی و حرفه‌ای که در آغاز کار داشت چندان بهبود و پيشرفتی نداشته و به نظر مياد که هنوز اصول کار راديويی در نگاه مسئولان زمانه چيز پيش‌پاافتاده‌ايه. آقای جامی ممکنه آدمی بسيار خوب، شريف، مهربان، باسواد و دلسوز باشه با ايده‌هايی در نوع خود جالب و بکر و تازه، اما طبق تجربه‌ای که من در همکاری با زمانه داشتم، مدير موفقی نيست. روش سرپرستی زمانه هميشه ضعيف بوده و مسائل مادی و اداری به درستی هدايت نميشده، ريخت و پاش و بی‌برنامگی فراوان بوده و سلسه مراتب وظايف و روابط همکاران هم مشکلات زيادی داشته. اينه که من يکی از خوندن خبر غافلگير نشدم و لزومی هم برای شاخ و برگ دادن به ماجرا و بافتن قصه‌های شاخدار و ربط دادنش به مواضع سياسی رسانه و آقای جامی نميبينم.

خود آقای جامی در وبلاگش توضيح درستی نميده که اصل ماجرا چيه، گويا طرف صحبتش يه عدهء خاصی از ما بهترانه که از قضايای پشت پرده خبر دارند و ايشون داره توضيح تکميلی ميده. اينجور که معلومه، مخاطبان عادی و روزمرهء وبلاگش ناديده گرفته ميشن، همينطور بی‌اطلاعيشون از چند و چون قضيه. به همين دليل هم احتمالاً به سختی ميشه با ايشون احساس همدلی کرد و با فريادهای اعتراضشون عليه مسئولان سنگدلی که اين تصميم ناعادلانه رو گرفته‌اند همصدا شد، مگر اينکه اصل قضيه اصلاً مهم نباشه و بخواهيم اون رو از منظر محبوبيت و سمپاتی (يا منفوريت و آنتی‌پاتی) ببينيم.

اما راديو زمانه رو به فرزند تشبيه کردن و ديگران رو دايهء مهربانتر از مادر خوندن چيزی جز لفاظی شاعرانه نيست. در اينکه نام و وجود راديو زمانه با نام و ايده‌های مهدی جامی پيوند خورده شکی ندارم، به خصوص که ايشون، تا جايی که من افتخار آشنايی با سبک مديريتش رو داشتم، اصولاً اجازه نميداد که کسی در تربيت اين فرزند (خوانده) کوچکترين دخالتی بکنه يا بهش نازکتر از گل بگه، تا اين حد که اگر نظر کسی رو دربارهء زمانه ميپرسيد و طرف بلافاصله شروع به مدح و ستايش نميکرد، از دستش دلخور ميشد، حتی در هفته‌های اول که کار زمانه واقعاً سراسر ايراد و اشکال بود. از اين نظر ميشه نگاه آقای جامی رو به زمانه، به نگاه مادری به فرزندش تشبيه کرد، همونقدر بی‌ چون و چرا و يکجانبه.

با اين حال راديو زمانه دارايی شخصی آقای جامی نيست. واقعيت اينه که به ايشون با اعطای بودجه‌ای مشخص، وظيفه‌ای مشخص محول شد که بايد انجام ميداد. ايشون راديو زمانه رو مستقل و بدون پشتيبانی غير و با بودجهء شخصی راه نينداخت که حالا به ديگران اجازهء فضولی در کارش نده و بگه زمانه فرزند منه، به شما چه که چطور اداره‌اش ميکنم! اگر طبق نظر کسانی که مسئوليت نظارت بر اين بودجه و اين رسانه رو بر عهده دارند، اين وظيفه به نحو صحيحی انجام نشده، تعليق آقای جامی نه تنها درست، بلکه لازمه. ديگه اين همه اشک و آه و ناله نداره که بعضيها سوگنامه نوشته‌اند. يه خرده نگاه منطقی هم خوب چيزيه بابا!

خورشيد خانم عزيز هم بهتره کمتر جوش بزنه، چون از الآن بايد ديگه يواش يواش به اين مسئله عادت کنه که پس‌فردا که به سلامتی مدرکش رو گرفت و در شرکتی، اداره‌ای، جايی مشغول به کار شد، برای عزل و نصب کارفرماش نظرش رو نميپرسند. دموکراسی در روابط اداری و حقوقی و مالی نقش زيادی بازی نميکنه. ملاک، موفقيته و بس. نيک‌آهنگ هم که خوب تکليفش معلومه، چون تمام حيات راديوييش به مقام آقای جامی بسته است و اگر حرف ديگه‌ای ميزد جای تعجب داشت. حالا اين چه جور نامهء خصوصی بوده که خطاب به آقای جامی نوشته شده و بعد به دست خورشيد خانم رسيده که اون هم در وبلاگش منتشر کرده، ديگه نميدونم. اين هم که داريوش خان ميگه «آن زمانه‌ای که می‌شد زمانه‌ی مطلوب و محبوب و آرمانی باشد، با وجود و حضور مهدی می‌توانست باشد» و حتی «کس دیگری در قد و قامت فکر و علمی او نیست» باز هم برميگرده به همون گزافه‌گويی شاعرانه و اغراق عرفانی-عشقولانهء معمول که بهش عادت داريم. يعنی بين ميليونها ايرانی داخلی و خارجی يک نفر آدم کارآزموده و مجرب وجود نداره که قابل مقايسه با آقای جامی باشه يا - زبونم لال - دربارهء کار راديو و مديريت از ايشون بيشتر بدونه؟

ناراحتی و عصبانيت آقای جامی کاملاً قابل درکه و اين خشم و خروش و زدن به صحرای کربلا رو که اينها افکار استعماری دارند و اصلاً عين اجدادشون برده‌دار هستند (فقط کم مونده بود يه گريزی هم بزنه به آپارتايد) و نميدونند دموکراسی يعنی چی، به حساب همون عصبانيت و واکنش احساساتی ميگذارم، وگرنه آقای جامی خودش خوب ميدونه که مديريت راديو ربطی به دموکراسی نداره. ضمناً کسانی که از راديو زمانه رفتند و اغلبشون (خودم رو نميگم!) اشخاصی بسيار کارآمد و حرفه‌ای و آگاه و دلسوز بودند، به خاطر وجود بيش از حد دموکراسی چنين تصميمی نگرفتند. اونهايی هم که هنوز اونجا هستند و ناراضيند تا به حال حق رأی آزادانه نداشته‌اند. اصلاً چنين فضايی در زمانه وجود نداشته که يکی رفيق گرمابه و گلستان آقای جامی نباشه و با اين حال بخواد نظرش رو بدون واهمه از عواقب سوء بگه، ضمن اينکه بالأخره منافع بعضيها ثابت نگه داشتن وضع فعلی رو ايجاب ميکنه. اگر کسی ادعا ميکنه که محيط کاری در راديو زمانه همه‌اش دوستی و صفا و صميميته و از باندبازی و پنبه زدن و توطئه کردن خبری نيست، يا اون محيط رو از نزديک نديده و دربارهء چيزی حرف ميزنه که ازش اطلاع نداره، يا قصدش فقط تملق و چاپلوسيه و حفظ منافع، يا هردو.

به هر حال نه دليلی برای گريه و زاری و آه و افسوس هست، نه احتياجی به متوهم شدن و قضيه رو به سيا و ساواما و ک.گ.ب. ربط دادن. مديری در مديريت رسانه‌ای موفق نبوده. بعد از مدتی درصد بازدهی و موفقيتش توسط ناظران پروژه بررسی شده و دربارهء شيوهء کارش به توافق نرسيده‌اند، پس برکنار شده. اگر مثلاً مدير شرکت زيمنس به دليل نالايقی توسط هيئت مديريه برکنار بشه آيا به ب.‌ان.د. (سازمان اطلاعات آلمان) ربط داده ميشه يا به سياستهای خانم مرکل يا به روابط ديپلماتيک آلمان و آمريکا؟ اگر پرس ناو با شخص آقای جامی يا طرز تفکر سياسيش کنار نميومد، بهش سمت سردبيری رو پيشنهاد نميکردند. پس مشکل فقط و فقط روش مديريت ايشون بوده، نه چيز ديگه. روحت شاد، دايی جان ناپلئون!

معنی تعويض مدير به هيچ وجه پايان کار راديو زمانه يا بدتر شدنش نيست، حتی اگر يه غيرايرانی باشه. اگر مدير جديد (که البته موقته و به احتمال قوی مدير اصلی دوباره ايرانی خواهد بود) در حد کافی با کار راديويی آشنايی داشته باشه و از مسائل مديريتی و اداری هم خوب سردربياره، ميتونيم اميدوار باشيم. در اين صورت احتمالش هست که کيفيت کار زمانه از اين به بعد رشد قابل توجهی داشته باشه. اما از همين الآن دلم به حال مدير جديد ميسوزه. معلوم نيست از دست خيل هواخواهان مدير شهيد و احتمالاً فشار چندبرابر شدهء کنترل و نظارت پرس ناو چه‌ها خواهد کشيد!

اين هم دو کلمه حرف حساب ديگه.


19 نظر to “شهيد زمانه”

  1. 3:22 ق.ظ1 sib

    مثل همیشه بدون ترس واهمه از … خوب و جامع نوشتی. تمامش حرف دل من بود البته فقط به عنوان خواننده که اصلا از پشت پرده خبر ندارم.
    روز اولی که خبر رفتن آقای جامی رو خواندم از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشه گفتم خدا کنه از دست این طنز های بی مزه آقای کوثر هم خلاص بشویم. خدا کنه این همه پول به یه دردی بخوره و این همه امکانات این جور وسیله نون قرض دادن به دوست و پسرخاله رفیق هم دیگه نباشه.
    از پست های اب دار و جانسوز خورشید خانم گریه ام گرفت.واقعا نمی دونم کجای دنیا اخراج یا تعویض مدیری رو با دموکراسی و شور و نظرخواهی کارمندانش یا حالا تو رسانه با نظر خوانندگان یا خبرنگاران و روزنامه نگارانش انجام می دهند. که خورشید خانم با دوتا مدرک از دانشگاه متعبر آمریکا این جور برای از دست رفتن دموکراسی آه و ناله سر داده؟!!
    یه جا دیگه هم خواندم خانمی از بیخ بن اعتمادش به زمانه با مدیر خارجی بر باد رفته بود. تازه خانم دانشجوی دکتری جامعه شناسی یا چیزی تو این مایه ها هم هست.
    آن یکی که از سر صدقه پول زمانه تو آمریکا دو خط نوشتن یاد گرفته با این که خیلی در ابتدا راه بود هیچ انتقادی رو تاب نمی اورد. دیگه حتی جواب سلام کسی رو هم نمیده. واقعا قصدم مسخره کردن کسی نیست فقط می خواهم بدونند که هنوز تا حرفه ای شدن سالها فاصله دارند و فقط ماسک حرفه ای رو صورت دارند.
    حتی الفبا کار کردن و کلا ساختار اداری رو هم بلد نیستند.
    این لینک دادن آقای جامی به مجیز گویانش و سانسور همین نظر آبکی من تو وبلاگش نشان از مدیریت قوی و عالی به دور از باند بازی های پشت پرده آقای جامی دارد.


  2. در نوامبر 1, 2008 روی 4:23 ق.ظ2 طاها بذری

    خوب واقعا مضحک بود. هدهد شانه به سر و سیمرغ در حال بال بال زدن به سمت کوه قاف و نمی دانم ماهی ای که دیگر در این جوی آب نمی گنجد و حتی آن تلاش ابلهانه که نشان دهند استعفا کرده و نه بر کناری… همه و همه نشان از یک چیز دارد. بلاهت در جستجوی قهرمان خیالی. یا به قول شما “شهید زمانه”


  3. در نوامبر 1, 2008 روی 4:29 ق.ظ3 وب - آ - ورد

    وب -
    آ -
    ورد


  4. در نوامبر 1, 2008 روی 7:04 ق.ظ4 ناباور

    شهید زمانه! چه عنوان جالبی! به طور کلی با این نظر شما موافقم. با عرفان و اغراق و نوحه‌سرایی کار انجام نمی‌شود.


  5. در نوامبر 1, 2008 روی 7:13 ق.ظ5 نوید

    جانا سخن از زبان ما می گویی! امروز روز مدیریت یک شغلی است که در کنار تجربه تحصیلات آکادمیک هم می خواهد من فکر نمی کنم آقای جامی هیچ تحصیلات آکادمی مرتبط با «مدیریت» یا «علوم رسانه ای» داشته باشد. جالبه هیچ یک از خوانندگان یا شنوندگان زمامه از رفتن جامی ناراحت نشدند و فقط «نون خورهای» جامی براش نوحه سرایی می کنند این نشون میدهد که زمانه آش دهن سوزی هم نیست بخصوص وقتی کیفت پائین زمانه با بودجه ی چند ملیون دلاریش مقایسه می کنند. بعد هم چرا رودرواسی داریم مهدی جامی نه تعلیق شد نه استعفا کرد مهدی جامی از زمانه اخراج شد. در ارتباط با تجربه ی شخصی هم من یک مطلب برای زمانه فرستادم که به رایگان چاپ کردند و هیچ تشکری هم نکردند. بعد وقتی یک مطلب دیگر به ایمیل جامی فرستادم هیچ جوابی نیآمد، فکر کردم شاید ایمیل نرفته یک بار دیگه فرستادم بازهم جواب نداد! اگر مطلب بدی بود باید می نوشت مثلا این به این دلیل به اون دلیل قابل چاپ نیست واقعا جواب ندادن ایمیل بی لیاقتی مدیر زمانه به من اثبات کرد. امیدوارم مدیر بعدی یک مدیر خوش فکر و تحصیل کرده باشه و این گویندگان اصلی زمانه عوض و کمی حرفه ای کنه. مثلا این معصومه ناصری وقتی حرف میزنه انگار با آدم دعوا داره! یا اینکه اعصابش یک چیزی به شدت خورده! نمی دونم این حس صداش به شمام منتقل میشه؟


  6. در نوامبر 1, 2008 روی 10:26 ق.ظ6 بیلی و من

    بالاخره یکی پیدا شد چهار کلام حرف حسابی بزند. شاید در این مورد در وبلاگم نوشتم.


  7. در نوامبر 1, 2008 روی 10:57 ق.ظ7 ميثم

    من از ابتدا اخبار را خواندم. چيز زيادي متوجه نشدم، اما به هر حال از اين‌كه يك نظر متفاوت خواندم خوشحالم. به هر حال نبايد يك طرفه به قاضي رفت.
    راستي! نگفته بوديد كار رسانه مي‌كنيد.


  8. در نوامبر 1, 2008 روی 11:13 ق.ظ8 تقی

    سلام.
    فکر کنم حالا حسین درخشان یه لینکی هم به مطلب تو بده! آخه اون واسه گفته های چارواداری اش آنقدر وقیح هستش که هر چیزی رو برای توجیح خودش مورد استفاده قرار بده.
    والله تا آنجائی که من از روند کار این رادیو فهمیده ام حتی این اسم هم مال جامی نبوده. اصلاً گذشته فعالیت رادیوئی و اجتماعی جامی هم با مدیریت یه رادیو هماهنگ نبوده - حالا شهزاده در بی بی سی چکار میکرده، آنقدرها اطلاع ندارم. اما هر دوی اینها تجربه کاری شون رو در محیطی مثل تاجیکستان بدست آورده اند.
    بهرحال، ایشان در پی لبیک گفتن به پرس ناو به مذاکره با آنها نشسته و به این کار منصوب شدند. کاری که محدوده زمانی مشخصی برایش در نظر گرفته شده بود. طبیعی است که برنامه پارلمان هلند - و نه آنطور که به غلط تبلیغ کرده بودند، کار خانوم فرح کریمی نبوده. این طرح توسط نماینده حزب لیبرال پیشنهاد و توسط خانوم کریمی و حزب سبزهای چپ مورد حمایت و همراهی قرار گرفته شد - بهرحال برنامه پارلمان صرفاً دو ساله نبود اما قرار سروسامان گیری این رادیو دو ساله بود. پرس ناو تجربه ای طولانی در کار با کشورهای اروپای شرقی داره و در این زمینه در مناسبات متقابل با کارهای رسانه ای آمریکا با آن منطقه قرار داشته. همین آقایی که فعلاً بطور موقت مدیر شده، محتملاً تجربه مدیریت رادیویی رو در همان مجموعه بدست آورده. بهرحال، بدون اینکه تو این بلبشو قصد طرح چیزی رو داشته باشم، بی توجهی به حضور خودت در این رادیو رو و برخی قضایا که پیش اومد و تو عطاء این کار رو به لقاء اش بخشیدی، خودش نشان از مدیریت غلط و تنظیماتی غلط تر داشته.
    با همه اینها من هنوز فکر میکنم که در کنار همه اینها میتونه چشم اندازهای سیاسی برای کاری که قراره زمانه پیش ببره نیز میتونه نقش معینی در این جابجائی ها داشته باشه و صدالبته نه آنچنان که این را لیبرال آن دیگری رو استالینیست بنامیم از این ادعاهای مضحکی که متأسفانه هم جامی مطرح میکنه و هم دور و بریهایش. از همه اینها بدتر اینکه در فضای وبلاگی - که متأسفانه توسط سیستمی که زمانه بکار گرفته بود، مورد بیشترین سوء استفاده ها واقع شده - فارسی زبان، حتی یک نمونه نوشته ای از سوی آنانی منتشر نمیشه که کم و بیش با مدیریت کنونی هستند و یا حتی در این قضایا دخالتی داشتند.
    در پایان بگویم که خیلی مسخره هست در بین رسانه های مختلف فارسی زبان، چرا اینقدر به نقش و اسم جامی اشاره میشه!؟ اصلاً کسی میدونه مدیر رادیو بی بی سی کی هست؟!


  9. در نوامبر 1, 2008 روی 11:14 ق.ظ9 تقی

    ببخشید، توجیه درست تره انگار!؟


  10. در نوامبر 1, 2008 روی 11:18 ق.ظ10 ورتیگونه

    ممنون پانی جان، گفتنی‌ها رو گفتی، این روزها که بساط تعریف و تمجید و مدح و سنای مهدی جامی به راه است، یک چیزهایی از کسانی می‌خونیم و می‌شنویم که انتظارش نمیره، این حرف استاد معروفی نازنین، برای من بسیار غلوآمیز اومد که : “اين يعنی سرمايه‌ای هنگفت برای دموکراسی و ليبرليسم، اين يعنی درايت. يعنی نگاه تازه و سرشار. يعنی سيستمی که حالا يک اسب زين شده است و همچنان سرپا خواهد ماند، و بايد که بماند.”
    از دیگرانی که ذکرشان رفت انتظاری نداشتم.
    اما جامی هم که مثل همه‌ی ما ایرانی‌ها خود را برتر و بهتر و دموکرات‌تر از همه‌ی اهالی کره‌ی خاکی می‌دونه انتظاری نداشتم، جالبه وقتی که می‌‌نویسه:
    “آنها سخت اشتباه می کنند اگر فکر کنند با نبودن من می توانند اصولگرایی زمانه را در پایبندی به آزادی بیان و ژورنالیسم آزاد و مدرن و ترقی خواه و جامع نگر مخدوش کنند.”
    واقعاً که بی‌نظیره، نمایندگان پارلمان هلند‌* طرحی ارائه می‌کنند که برای ترویج دموکراسی در ایران (حتی اگر این‌ را ادعای صوری بدانیم) بودجه‌ای اختصاص بدن و این طرح منجر به وجود آمدن رادیو زمانه می‌شود، حالا به جایی رسیده‌ایم که هیئت امنای این رادیو و همان به قول جامی بورد زمانه، بر طبق ادعای ایشان در تلاشند که پایبندی با آزادی بیان و ژورنالیسم آزاد زمانه را مخدوش کنند!! و مانع اینکار را هم همان جامی می‌دانند. فکر می‌کنم برای اینکار روش راحت‌تر این باشد که این بودجه دو و خورده‌ای میلیون یورویی خود را صرف کار دیگری بکنند و کلاً دیگر زمانه‌ای نباشد تا کسی نگران پایندی آن به آزادی بیان تحت مدیریت جامی** باشد.
    و در ادامه می‌گوید: “روشهای مرعوب کننده چپ و مشت آهنین در دستکش مخملین استعماری در زمانه مرده و مطرود است” واقعاً خنده‌دار است، قضیه چاقو و بریدن دسته‌‌ی خودش شده است.

    *در حدود سال‌های 1650 اسپینوزای فیلسوف از فشار انکیزیسیون کلیسای کاتولیک فرار می‌کند و آمستردام هلند را به دلیل پلورالیسم و دموکرات‌مآبی نسبی که در آن حاکم است به عنوان مقصد مهاجرت خود برمی‌گزیند.
    ** 4 5 سال پیش، خواننده مطالب وبلاگی بودم که نویسنده آن استاد فلسفه‌ی دانشگاه بهشتی بود و از دوستان مهدی جامی، به خاطر دارم که فردی به نام سهند همیشه کامنتهایی خطاب به مهدی جامی را در این وبلاگ می‌نوشت (و همواره به زبان انگلیسی)، یک روز به او معترض شدم که عزیز من، اینجا وبلاگ جامی نیست و نظرات خودت نسبت به پست‌های جامی را در سیبستان خود او بگذار، به من پاسخی داد به این مضمون که مگر می‌شود از فیلتر مهدی جامی گذر کرد و اگر توانستی کامنتی غیر از تعریف و تمجید در سیبستان پابلیش کنی به تو جایزه می‌دهم. این هم در میزان پایبندی مهدی جامی به آزادی بیان و ….


  11. در نوامبر 1, 2008 روی 11:23 ق.ظ11 ورتیگونه

    نسبت به معصومه ناصری اصلاً حس خوبی ندارم، این حس رو پس از شنیدن مصاحبه‌ی او با مهدی خلجی و اصرار عجیب و غریبش در انتقال آنچه خود تعبیر می‌کرد به شنونده به دست آوردم و بعد با مصاحبه‌ای که با نامجو کرد و بازهم گیر ابلهانه‌ای که به گیتاز نواختن یک متولد شهر تربت‌جام می‌داد تکمیل شد.


  12. در نوامبر 1, 2008 روی 2:40 ب.ظ12 ورتیگونه

    کیهان هم در مورد زمانه نظر داده است:
    http://www.kayhannews.ir/870811/2.htm#other208

    در ضمن کامنت قبلی من (شماره 11)، در حاشیه کامنت نوید (شماره پنج) بود.


  13. در نوامبر 1, 2008 روی 5:40 ب.ظ13 simon

    nicely put


  14. در نوامبر 1, 2008 روی 8:38 ب.ظ14 باشگاه بحث شیرین نو و چه و چه

    بحث شهيد زمانه غربتستان پانته آ
    + نظرات غربتستانی


  15. در نوامبر 1, 2008 روی 9:13 ب.ظ15 سوسکی

    ما کوچیک همیشگی شما هستیم پانی جون
    خیلی وقت کمی برای وبگردی و کامنت نویسی دارم این روزا. یعنی اگه گوگل ریدر نبود همین چند تا بلاگ رو هم (که مال شما در صدرشه) نمیتونستم بخونم. در ضمن با نوشته اخیرت در مورد ملت قهرمان پرور خیلی موافقم هر چند که نه با رادیو زمانه ارتباطی داشتم و نه جامی رو می شناختم. ولی اصولا ما ایرونی ها خیلی هوچی هستیم و زودی شور حسینی برمون می داره و میخواهیم قهرمان و شهید از هر کسی بسازیم.
    به گوگولی و خانواده سلام برسون و بگو از طرف من یه بوس گنده از لپات بگیره
    –سوسکی


  16. در نوامبر 2, 2008 روی 10:33 ق.ظ16 ميثم

    دلايلم را نوشتم.


  17. در نوامبر 2, 2008 روی 2:26 ب.ظ17 یه زن

    چرا دیگه منو دوست نداری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا لینک من نیستش؟؟؟؟ چرا من فقط از یه نفر لینک خواستم و اونم تو بودی و بعدش دیگه نیستش؟؟؟؟ (آیکون گریه با کوبیدن پاها بروی زمین اونم با شدت هرچه تمام تر)


  18. در نوامبر 2, 2008 روی 5:06 ب.ظ18 کیمیا

    راستش من هم مات و مبهوت این همه نوحه خوانی و سینه زنی شده ام. در ضمن من نمیدانم چرا زمانه در طول این مدت با وجود این همه شاعر پر احساس که اینطور با سوز و گداز از هدهد و جوب آب و ماهی و اخترک و آرزوهای جوان 23 ساله حرف می زنند، یک دیوان شعر نداد بیرون!!!!!!!!!

    در خود رادیو زمانه کامنتhttp://zamaaneh.com/news/2008/10/post_6842.html#comment-134537 گذاشتم و این جواب را شنیدم:
    http://zamaaneh.com/news/2008/10/post_6842.html#comment-134620

    خیلی جالب است که این مدعی نمی داند از کدام همبستگی حرف میزنم!!! همبستگی ساده! در این حد که فردا در اعتراض به اعدام های سال 67 سمیناری برگزار میشود نه اینکه پس فردای سمینار گزارشش را به طور سربسته چاپ شود! در این حد که هموطن فردا که 4شنبه سوری یا شب یلدا یا عید نوروز است بیا فلان جا برقصیم! من چند بار چنین پیشنهاداتی را به رادیو زمانه ایمیل کردم و دریغ از اینکه جوابی دریافت کنم.

    مدعی در جواب من نوشته که کدامتان چیزی در این حد و اندازه ساختید؟! اگر به حد و اندازه است یه جرات باید بگویم بیشتر مردم در ایران شبخیز نگاه میکنند و یا اگر خیلی امروزی هستند صدای امریکا! در حالی که حتی خیلی از ایرانیان هلند یا از وجود رادیو زمانه بی خبرند یا به آن بی توجه! حقیقت این است که رادیو زمانه جز برای وبلاگ نویسان ناشناخته است و این از نظر من نوعی عدم توفیق است.

    به طرز جالبی تا صحبت از محافظه کاری رادبو زمانه میشود به آدم میتازند که شما رسانه فحش بده میخواهید و بلافاصله رنگارنگ و هخا را پیش میکشند!
    من نمی دانم آیا کسی دیده که رادیو فردا به جمهوری اسلامی فحاشی کند؟
    کسی نمیخواهد زمانه فحاش باشد اما چاپ کردن مصاحبه ای مبنی بر همسو بودن یک فعال مدنی با گروههای جدایی طلب و تروریست، و صحه گذاشتن بر اعدام او چه معنی دارد؟؟؟؟

    بلاخره به عنوان یک آدم معمولی که از ایرادات فنی این رادیو سر در نمی آورم و فقط ایرادت واضح را می بینم باید بگویم تا به حال ندیدم که یک رسانه فرهنگی که زمانه خیلی ادعای آن را داشت، مزخرفاتی چون ترواشات خانم پارسی پور مبنی بر عقب افتاده ذهنی بودن بازیگران فیلمهای پورن را منتشر کند.
    ندیده ام یک پایگاه فرهنگی بشود تریبون یک الف بچه که شاملو را بکوباند. یا چون از خسرو شکیبایی خوشش نمی آید او را مفنگی معتاد خطاب کند!
    ندیده ام یک رسانه حرفه ای از گزارشگری استفاده کند که حتی نمیتواند حرف “ر” را درست تلفظ کند و به جای آن میگوید “ل”. این را نه برای مسخره کردن آن خانم میگویم نه حتی آن را نقص میدانم. فقط در همه جای دنیا معمول است که اگر قدت کوتاه است و یک قلمبه شکم داری تو را به عنوان مدل استخدام نکنند! همین!

    نهایتا امیدوارم این تعویض باعث بشود شنونده ها از شر این کلاغستون بی مزه در امان باشند!


  19. در نوامبر 2, 2008 روی 10:14 ب.ظ19 ملا حسنی

    راستش را بخواهی همیشه از نوشتن درباره رادیو زمانه و مدیریت از خود راضی آن بیزار بوده و سعی کرده و میکنم حتی الامکان از این هیاهوها دور بمانم.
    ولی این شیوه مظلوم نمایی ها از یکسو و مویه کردن ها و چاپلوسی کردنهای بعضی از ما بهتران باعث شد چند کلامی در قالب طنز بنویسم ولی با این وجود احساس میکنم حق مطلب ادا نشده و باید بیشتر نوشت.
    اما وقتی نوشته شما را دیدم خیالم راحت شد که اولا کسانی هستند که خود شاهد قضایا بوده و آنها را بخوبی تحلیل میکنند ثانیا قلم شان شیواتر از بیان من است و موثرتر.
    بهرحال ممنون از نوشته هایت.