Donnerstag, November 20, 2008

اژدهـائـی بـاشد ایـن شـیـخ پلید... خورده کژدم پشت آن بلعیده مار... تاننوشدهرشبی یک کاسه خون ... خواب درچشمش نمی گیرد قرار

جمشید پیمان

اژدهـائـی بـاشد ایـن شـیـخ پلید



یـک گــدایِ مـفـلـس تـقـصیـر دار
از قضـا قاضـی بـشد در ایـن دیار

والی است و دشمن خلق و خدا
رهبرست این مایه هر ننگ و عار

جاهلان را باشداین ناکس مشیر
ناکسان را باشداین جاهل مشار

جــانـیـان بر درگهـش جـمله وزیر
نـیـک نـامـان نـزد او بـی اعـتـبـار

خـوانـدمـش از سـادگی روح خدا
پـیـش او شیـطان بـود پـرهیـزکار

" ضـد آزادی " بــود او در مـنـش
کشـتـن مــردم بــود او را شـعـار

اژدهـائـی بـاشد ایـن شـیـخ پلید
خورده کژدم پشت آن بلعیده مار

مـال مـردم را خـورد این بـی حیا
آب مــردم را بــرد ایــن نــابــکـار

تاننوشدهرشبی یک کاسه خون
خواب درچشمش نمی گیرد قرار

تانـبـرد دسـت و پائـی هـر صبـاح
دردلش پـایـان نـمی گـیرد شـرار

قـاتـلان را بـخشد او جـاه و مـقام
بـی گـنـاهان را کـشـد بـالای دار

کار او در ایـن جـهان بـاشد تــرور
زیـر ظلــش جـانـیـان در کار و بار

تــیــر زد بــر " نقدیِ " والامـقـام
سـر بـریـد از شـاهـپـور بـخـتـیـار

از "شرفکندی" سرو سینه درید
کشت " قاسملو "به هنگام قرار

بــرد در مـحبـس هـمـه آزادگــان
جـملـگی را کـاشت پـیـش تیربار

هم فـدائی را بـکرد او قـتـل عام
هم مجاهدرا بکشت او بی شمار

مـلـت امـا خـم نـشد در پـیـش او
جــویـد او راهِ گـریــزی زاضـطـرار

چـاره ی ایـن نـنـگ ، ای آزادگـان
جـز قـیـام خـلـق نـبـود هـیـچ کار